بنام خدا
|
دژ «بابک خرمدين»، دژی ساختهشده از سنگ گرانيت |
|
|
|
سورنا لطفی نيا : |
«تراب محمدی»، مديرکل ميراث فرهنگی آذربايجان شرقی گفت: «قلعه بابک با گستردگی بيش از 10 هزار متر مربع، ساختهشده از سنگ گرانيت، يکی از باشکوهترين بناهای تاريخی استان شمرده می شود.»
به گزارش ميراث آريا؛ محمدی گفت: «بازديد از اين دژ برای همگان آزاد است. برای رسيدن به دروازهی دژ، بايد از گذرگاه دالانمانندی به درازای 200 متر گذشت، که همين موضوع، شوند(:باعث) گيرايی راه دسترسی اين دژ شده است.»
وی با يادآوری اين که دژ، از برج و باروهای گوناگونی ساخته شده است، افزود: «قصر اصلی دارای 3 اشكوب(:طبقه) است که يک تالار اصلی و ٧ اتاق در پيرامون تالار مرکزی دارد و در بخش خاوری(:شرقی) نيز، چند اتاق و آبانبار را در برميگيرد.»
محمدی با اشاره به اين که دژ بابک، در روزگار ساسانی ساخته شده است، گفت: «اين گستره در سدهی سوم، يکی از پايگاههای مهم و محکم «بابک خرمدين»، در جنگ با تازيان و لشکريان خلفای عباسی بوده و در سالهای گذشته بازسازی های بنيادينی در آن انجام گرفته و بخشهايی نيز به آن افزوده شده است.»
وی با اشاره به کاوشهای انجام شده در 4 اتاق اين دژ، افزود: «در پی کاوشهای انجام شده، چندين تنور، سفالهايی از سدهی سوم و پايان سدهی هفتم هجری و سکههايی از روزگار اتابکان يافت شده است.»
اين دژ در 50 کيلومتری شمال شهرستان «اهر» و بخش باختری(:غربی) «کليبر»، بر فراز بلندیهای رود «قرهسو» ساخته شده و برجهای گرد آن، از سنگ مالون و ملات ساروج است و باروها نيز از گونهای سنگ گرانيت ساخته شدهاند.
|
تاريخ : چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:
دژ بابک,
دژ بابک خرمدین,
سنگ گرانیت,
گرانیت,
تراب,
تراب محمدی,
قلعه بابک,
دروازه,
اتابکان,
روزگار,
سنگ مالون,
مالون,
,
حرفی نزنم که به کسی بر بخورد...
ادامه مطلب...
تاريخ : یک شنبه 14 فروردين 1390برچسب:
یاد,
یادم باشد,
روز,
روزگار,
روزگار خوش,
دل,
ما,
دل ما,
راستی,
فریاد,
فریادها,
خروش,
گذشتگان,
ارزش,
ارزش زندگی,
آواز,
پنهان,
پیشانی,
پل,
کیمیا,
عشق,
اشرف مخلوقات,
یاد,
یادآوری,
,
بنام خدا
گربه چکمه پوش
یکی بود یکی نبود در روزگاران قدیم پیرمردی دم مرگ سه پسرش را جمع کرد تا دارایی های خود را بین اشان قسمت کند، پیرمرد خانه را به برادر بزرگتر، مغازه را به برادر وسط و چون چیزی باقی نمانده بود گربه اش را به کوچکترین پسر داد و برای این که سه نشود با لحن حکیمانه ای افزود "پسرم اگر عقل داشته باشی خودت ارزش سهم الارث ات را خواهی فهمید" (اساساً آدم وقتی بلد نباشد چهار قلم جنس را درست تقسیم بر سه کند ناچاراست که سخنان حکیمانه ول بدهد.) سپس مُرد چون نقش دیگری در این قصه نداشت.
گربه رو به کوچکترین پسر کرد و با لحنی مؤدب گفت: " ارباب غم به دل خود راه نده، من تو را خوشبخت خواهم کرد، کافی است برای من یک جفت چکمه مهیا کنی." پسر چنین کرد، گربه چکمه های ساق بلند را پوشید و در حالی که از در خانه بیرون می رفت گفت: " ارباب عزیز، هنگامی که باز گردم تو ثروتمندترین مرد این شهر خواهی بود.
متأسفانه این قصه همین جا تمام می شود چون همان روز گربه را به جرم پوشیدن چکمه ساق بلند و "تبرج" دستگیر و روانه زندان کردند. به هر حال واگویی قصه های قدیم این دور و زمانه کار چندان راحتی نیست.
تاريخ : شنبه 14 اسفند 1389برچسب:
گربه,
چکمه,
روزگار,
پیرمرد,
پسر,
کافی,
ارباب,
دستگیر,
زندان,
قصه,
شهر,
مهیا,
دل,
غم,
خانه,
درست,
تصویر گربه,
عکس گربه,
گربه چکمه پوش,
فرتور گربه,
,