به نام خداوند مهر آفرین
سال 14094 اهورایی، 7037 میترایی، 3753 زرتشتی، 2573 کوروشی (شاهنشاهی) و 1394 خورشیدی
ارسال توسط سورنا
 
‏کتیبه نویافته خشایارشای بزرگ، بار دیگر بر سیاست آبادگری و مردم دوستی هخامنشیان تأکید می کند. پیش از این منابع و شواهد زیادی حاکی از آبادگری و احترام به مردمان در این دوره بوده اند، اما در این سند خیلی آشکار این موضوع از زبان شاهنشاه گفته می شود. 

ترجمه کتیبه:
1- {خدای بزرگ است} اهورامزدا که بزرگترین
2- خدایان {است} که این بوم را آفرید
3- که آن آسمان را آفرید که مردم را
4- ،5- آفرید، که شادی را برای مردم آفرید
5-،6- که خشایارشا را شاه کرد
6-، 7- یک شاه از بسیاری
7-،8- یک فرمانروا از بسیاری
8-،9- گوید خشایارشا شاه
9-،10- هنگامی که شادی مردم سرزمین من را ببینی
10-،11- بر تو آشکار خواهد شد
11-،12- که من آنان را خوشنود کردم
12- پیش از من داریوش
13- شاه که پدر من بود او به خواست
14- اهورامزدا مردم بسیاری را
15- خشنود کرد اهورامزدا
16- ….. با {دیگر} خدایان شهریاری مرا
17- و آنچه را کردم/
ترجمه روانتر:
{خدای بزرگ است} اهورامزدا که بزرگ‌ترین خدایان {است} که این بوم را آفرید که آن آسمان را آفرید که مردم را آفرید که شادی را برای مردم آفرید که خشایارشا را شاه کرد یک شاه از بسیاری یک فرمانروا از بسیاری گوید خشایارشا شاه هنگامی که شادی مردم سرزمین من را ببینی بر تو آشکار خواهد شد که من آنان را خشنود کردم پیش از من داریوش شاه که پدر من بود او به خواست اهورامزدا مردم بسیاری را خشنود کرد اهورامزدا…… با {دیگر} خدایان شهریاری مرا و آنچه را کردم.‏
 


ادامه مطلب...

تاريخ : سه شنبه 21 مرداد 1393برچسب:شهریار,شهر,یار,یاران,خشایار,بوم,خشایارشاه,,
ارسال توسط سورنا

 بنام خدا

گربه چکمه پوش

عكس جالب

یکی بود یکی نبود در روزگاران قدیم پیرمردی دم مرگ سه پسرش را جمع کرد تا دارایی های خود را بین اشان قسمت کند، پیرمرد خانه را به برادر بزرگتر، مغازه را به برادر وسط  و چون چیزی باقی نمانده بود گربه اش را به کوچکترین پسر داد و برای این که سه نشود با لحن حکیمانه ای افزود "پسرم اگر عقل داشته باشی خودت ارزش سهم الارث ات را خواهی فهمید" (اساساً آدم وقتی بلد نباشد چهار قلم جنس را درست تقسیم بر سه کند ناچاراست که سخنان حکیمانه ول بدهد.) سپس مُرد چون نقش دیگری در این قصه نداشت.

گربه رو به کوچکترین پسر کرد و با لحنی مؤدب گفت: " ارباب غم به دل خود راه نده، من تو را خوشبخت خواهم کرد، کافی است برای من یک جفت چکمه مهیا کنی." پسر چنین کرد، گربه چکمه های ساق بلند را پوشید و در حالی که از در خانه بیرون می رفت گفت: " ارباب عزیز، هنگامی که باز گردم تو ثروتمندترین مرد این شهر خواهی بود.

متأسفانه این قصه همین جا تمام می شود چون همان روز گربه را به جرم پوشیدن چکمه ساق بلند و "تبرج" دستگیر و روانه زندان کردند. به هر حال واگویی قصه های قدیم این دور و زمانه کار چندان راحتی نیست.

 





ارسال توسط سورنا

شیوانا با دوتن از شاگردانش همراه کاروانی به شهری دور می رفتند. با توجه به مسافت طولانی راه و دوری مقصد ، طبیعی بود که بسیاری از مردان کاروان بدون همسرانشان و تنها سفر می کردند و وقتی به استراحتگاهی می رسیدند بعضی از مردان پی خوشگذرانی می رفتند. همسفران نزدیک شیوانا و شاگردانش دو مرد تاجر بودند که هر دو اهل دهکده شیوانا بودند. یکی از مردان همیشه برای عیش و خوشگذرانی از بقیه جدا می شد. اما آن دیگری همراه شیوانا و شاگردانش و بسیاری دیگر از کاروانیان از گروه جدا نمی شد. یک روز در حین پیاده روی یکی  از شاگردان شیوانا از او پرسشی در مورد معنای واقعی عشق پرسید. همسفر خوشگذران این پرسش را شنید و خود را علاقه مند نشان داد و گفت:" عشق یعنی برخورد من با زندگی! تجربه های شیرین زندگی را برخودم حرام نمی کنم. همسرم که در دهکده از کارهای من خبر ندارد. تازه اگر هم توسط شما یا بقیه خبردار شد با خرید هدیه ای او را راضی به چشم پوشی می کنم. به هر صورت وقتی که به دهکده برگردم او چاره ای جز بخشیدن من ندارد. بنابراین من از هیچ تجربه لذت بخشی خودم را محروم نکردم و هم با خرید هدایای فراوان عشق همسرم را حفظ کردم. این می شود معنای واقعی عشق!"

شیوانا رو به شاگرد کرد و گفت:" این دوست ما از یک لحاظ حق دارد. عشق یعنی انجام کارهایی که محبوب را خوشحال می کند. اما این همه عشق نیست. بلکه چیزی مهم تر از آن هست که این دوست دوم ما که در طول سفر به همسر خود وفادار است و حتی در غیبت او خیانت هم نمی کند، دارد به آن عمل می کند. بیائید از او بپرسیم چرا همچون همکارش پی عیاشی و عشرت نمی رود؟"

مرد دوم که سربه زیر و پابند اخلاقیات بود تبسمی کرد و گفت:" به نظر من عشق فقط این نیست که کارهایی که محبوب را خوشایند است انجام دهیم. بلکه معنای آن این است که از کارهایی که موجب ناراحتی و آزردگی خاطر محبوب می شود دوری جوئیم. من چون می دانم که انجام حرکتی زشت از سوی من ، حتی اگر همسرم هم خبردار نشود، می تواند روزی روزگاری موجب آزردگی خاطر او شود و چه بسا این روزی روزگار در جهانی دیگر و پس از مرگ باشد، بازهم دلم نمی آید خاطر او را مکدر سازم و به همین خاطر به عنوان نگهبان امانت او به شدت اصول اخلاقی را در مورد خودم اجرا می کنم و نسبت به آن سخت گیر هستم. "

شیوانا سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت:" دقیقا این معنای عشق است. مهم نیست که برای ربودن دل محبوب چقدر از خودت مایه می گذاری و چقدر زحمت می کشی و چه کارهای متنوعی را انجام می دهی تا خود را برای او دلپذیر سازی و سمت نگاهش را به سوی خود بگردانی. بلکه عشق یعنی مواظب رفتار و حرکات خود باشی و عملی مرتکب نشوی که محبوب ناراحت شود. این معنای واقعی دوست داشتن است."





ارسال توسط سورنا
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 78 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی