به نام خداوند مهر آفرین
سال 14094 اهورایی، 7037 میترایی، 3753 زرتشتی، 2573 کوروشی (شاهنشاهی) و 1394 خورشیدی

بنام خدا

 

 زرتشت نخستین شاعر ایرانی بود
   
 
  خبرنگار امرداد :

  «سرگذشت شعر در ایران» کتابی است به قلم علی‌اصغر سیدآبادی که از سوی انتشارات افق به چاپ رسیده است.
 به گزارش خبرگزاری مهر، این کتاب از مجموعه «فرهنگ و تمدن ایرانی» به چاپ رسیده و در آن سعی شده از شکل‌گیری شعر و افسانه‌های مربوط به آن تا شعر معاصر در ایران زمین صحبت شود.
 شعر در ایران سابقه کهن دارد و در سالیانی دراز دربردارنده آرزوها و آمال ایرانیان بوده است.
 «سرگذشت شعر در ایران» کتابی است درباره شعر در ایران از آغاز پیدایش شعر فارسی تا روزگار ما. این کتاب یکی از کتاب‌های مجموعه‌ای است که به سرگذشت فرهنگ، علم و هنر در ایران می‌پردازد. اثر حاضر گرچه برای نوجوانان تالیف شده اما برای همه علاقمندان خواندنی و مفید است.
 در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: اگر در لابه‌لای برگ‌های تاریخ به دنبال نخستین شعرهای ایران زمین بگردیم به نام زرتشت می‌رسیم. تاریخ‌نویسان از او به عنوان نخستین شاعر یاد کرده‌اند. گاهان که با نام گات‌ها یا گاث‌ها هم شناخته می‌شود بخشی از کتاب زرتشت با اوستا است که آن را نه تنها اولین شعرهای مکتوب ایران که کهن‌ترین نوشته‌ای می دانند که از ایرانیان به جای مانده است.
 «سرگذشت شعر در ایران» در شمارگان 2 هزار نسخه و قیمت 2 هزار تومان با عکس‌هایی از شاخص‌ترین و تاثیرگذارترین افراد در جریان شعر ایران از گذشته تا امروز منتشر شده است.





ارسال توسط سورنا

بنام خدا


آیا واقعا آخر شاهنامه خوش است؟

به یقین تاکنون جمله “شاهنامه آخرش خوش است” را شنیده اید و شاید خود نیاز بارها آنرا به کار برده اید. اما این جمله از کجا آمده است و آیا واقعا آخر شاهنامه خوش است را در ادامه بحث می کنیم…


در ابتدا عرض شود که این عبارت کنایه است زیرا آخر شاهنامه سقوط ایران بدست عربان و کشته شدن رستم فرخزاد و گریز یزدگرد سوم و نهایتا کشته شدن وی و همچنین قطع امید مردم از بیرون راندن اعراب جاهل است. پس چطور می تواند خوش باشد؟ لذا زمانی این ضرب المثل را به کار می برند که بخواهند شخص را به نوعی تهدید کنند و به او بفهمانند آخر و عاقبت خوبی برایش ندارد. دکتر فریدون جنیدی در یک برنامه رادیویی زنده در مورد سوال خانمی که از وی پرسید: چرا می گویند آخر شاهنامه خوش است؟ چنین جواب داد:
«این گفته ی دشمنان ایران است . چه گونه می شود که آخر شاهنامه که ما همه ی هستی و دار و ندارمان را از دست می دهیم ، خوش باشد ؟ نه ! این گفته ی دشمنان ایران است. و حتّی یکی از این دشمنان کتابی به همین نام چاپ کرده است : آخر شاهنامه ، که می گوید هر که درباره ی شاهنامه کار کرده ، در آخر بدبخت شده . من ، خود ، عمر خرّم خود را در راه شاهنامه نهادم و اکنون خوشبخت ترین مرد جهانم. »
در آخر شاهنامه جز اندوه فردوسی از ویرانی ایران بدست تازیان و تباه شدن نژاد ایرانی و مرثیه وی در این راه چیزی نخواهید یافت.


نمونه ای را در زیر با هم می خوانیم:


چو با تخت منبر برابر شود     همه نام بوبکر و عمر شود
تبه گردد این رنج‏های دراز    نشیبی دراز است پیش فراز
نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر       کز اختر همه تازیان راست بهر
بپوشند از ایشان گروهی سیاه       ز دیبا نهند از بر سر کلاه
نه تاج و نه تخت و نه زرینه کفش     نه گوهر نه افسر نه رخشان درفش
برنجد یکی، دیگری بر خورد       به داد و به بخشش کسی ننگرد
ز پیمان بگردند و از راستی     گرامی شود کژی و کاستی
پیاده شود مردم رزم‏جوی     سوار آنکه لاف آرد و گفتگوی
کشاورز جنگی شود بی‏ هنر         نژاد و بزرگی نیاید به بر
رباید همی این از آن، آن از این       ز نفرین ندانند باز آفرین
نهانی بتر ز آشکارا شود       دل مردمان سنگ خارا شود
بداندیش گردد پدر بر پسر      پسر همچنین بر پدر چاره‏ گر
شود بنده‏ ی بی ‏هنر شهریار     نژاد و بزرگی نیاید به کار
به گیتی نماند کسی را وفا       روان و زبان‏ها شود پر جفا
از ایران و از ترک و از تازیان      نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود       سخن‏ها به کردار بازی بود
همه گنج‏ها زیر دامن نهند         بمیرند و کوشش به دشمن دهند
چنان فاش گردد غم و رنج و شور      که رامش به هنگام بهرام گور
نه جشن و نه رامش، نه گوهر نه نام      به کوشش ز هر گونه سازند دام
زیان کسان از پی سود خویش       بجویند و دین اندر آرند پیش


چند نکته:
- رفتن تخت شاهی (به نشانه‏ی نظم و ثبات کشور) و آمدن جنگ،
- رنج‏های دراز: تلاش ایرانیان برای ساختن تمدنی بزرگ (از زمان کوروش بزرگ ۶٠٠ پیش از میلاد مسیح تا زمان یزدگرد ۶٢٠ پس از میلاد)
- تخت و دیهیم (تاج) و شهر: زندگی شهری (تمدن)
- برتجد کسی، دیگری بر خورد: کس تلاش کند و دیگری سود ببرد
- داد و بخشش: عدالت و بخشش از ارزش‏های مهم اجتماعی
- پیمان و راستی: از ارزش‏های فرهنگ ایرانیان. کژی و کاستی: از پادارزش‏ها
- پیاده شدن: بی‏ارج شدن. سوار: محترم
- نژاد و بزرگی: از ارزش‏های ایرانیان
- شهریار شدن بندگان بی‏ارزش: عربان از زیردستان بی‏اهمیت ساسانیان بودند
- دهقان: عربی شده‏ی دهگان. دهگان بزرگ و سرور ده در زمان ساسانیان بود. به نوعی اشراف محلی
- کشاورز جنگی: صنعت ایرانیان کشاورزی بود در حالی که عربان بیشتر تاجرپیشه بودند و به علت شرایط جغرافیایی خود با کشاورزی میانه‏ی خوبی نداشتند. مثلا مکیان به اهل یثرب (مدینه‏ی قبل از اسلام) که کشاورزی می‏کردند به طعنه می‏گفتند آب‏کش و حمال!





ارسال توسط سورنا

 

  اشاره‌های فردوسی به بیماری‌ها و راه‌های درمانگري
   
 
  اسفندیار کیانی :

  پیشینیان، فردوسی را «حکیم» می‌نامیدند. حکما دانش پزشکی را به عنوان بخشی از حکمت فرامی‌گرفتند و از این دانش، آگاهی‌های بسیار داشتند. از اشاره‌هایی که در شاهنامه به دانش پزشکی، بیماری‌ها و درمان آن‌ها شده است، می‌توان پی بُرد که فردوسی نیز با این دانش آشنا بوده است. از این‌روست که در توصیف بیماری‌ها، باریک‌بین است. آن‌چه در این باره در شاهنامه آمده است، بازتاب آگاهی دیرینه‌ی ایرانیان از دانش پزشکی است. در ایران باستان از چند گونه پزشکی نام بُرده شده است که کارد پزشکی(جراحی)، گیاه ‌پزشکی(دارو درمانی)، داد پزشکی(پزشکی قانونی) و مانتره پزشکی(روان درمانی)، نمونه‌هایی از آن است.



ادامه مطلب...

ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

خیلی‌ها ظاهرتون رو می‌بینن و قضاوت می‌کنن،

ولی عده کمی هستند كه واقعا شما رو می شناسند.


گروه اینترنتی شمیم وصل
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
 
.
گروه اینترنتی شمیم وصل
 
به خاطر سه چیز هیچگاه کسی را مسخره نکنید :

1- چهره،

2- والدین(پدر و مادر) ،

3- زادگاه

چون انسان هیچ
حق انتخابی در مورد آنها ندارد.




تاريخ : چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:چهره,پدرومادر,والدین,حق انتخاب,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا


 
در زندگی سه چیز صدا نداره
مرگ فقیر ، ظلم غنی ، چوب خدا





تاريخ : چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:مرگ فقیر,ظلم غنی,چوب خدا,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

بهشت و جهنم

       
روزی یک مرد با خداوند مکالمه ای داشت: 'خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ '، خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.

   
مرد با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد، خداوند گفت: 'تو جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است'، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود، یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خندیدند، مرد گفت: 'خداوندا نمی فهمم؟!'، خداوند پاسخ داد: 'ساده است، فقط احتیاج به یک مهارت دارد، می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند!'
   
هنگامی که موسی فوت می کرد، به شما می اندیشید، هنگامی که عیسی مصلوب می شد، به شما فکر می کرد، هنگامی که محمد وفات می یافت نیز به شما می اندیشید، گواه این امر کلماتی است که آنها در دم آخر بر زبان آورده اند، این کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما یادآوری می کنند که یکدیگر را دوست داشته باشید، که به همنوع خود مهربانی نمایید، که همسایه خود را دوست بدارید





تاريخ : دو شنبه 5 تير 1391برچسب:بهشت و جهنم,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 


سخنـان بـزرگان و اندیـشمندان در مـورد دوسـت

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


همه محبتت را به پای دوستت بريز ولی همه اسرارت را در اختيار او نگذار. حضرت علی (ع)

اگر می‌خواهید دشمنان خود را تنبیه کنید، به دوستان خود نیکی کنید.
کوروش بزرگ

ابله‌ترین دوستان ما، خطرناک‌ترین دشمنان هم هستند.
سقراط

پرسیدم دوست بهتر است یا برادر؟ گفت دوست برادری است که انسان مطابق میل خود انتخاب می‌کند. امیل فاگو

خدایا! مرا از دوستانم محافظت بفرما. چون می‌دانم چگونه خویشتن را در مقابل دشمنانم حفظ کنم!
ولتر

دوستان فراوان نشان دهنده کامیابی در زندگی نیست، بلکه نشان نابودی زمان، به گونه‌ای گسترده است.
ارد بزرگ

آن که از دشمن داشتن می‌ترسد، هرگز دوست واقعی نخواهد داشت.
هزلت

صفات هر کس مربوط به محسنات و نقایص اخلاقی دوستان اوست.
کارلایل

هرگز بخاطر دوستت، از انجام وظیفه‌ای چشم مپوش.
سن لانبر

دوست مثل پول، بدست آوردنش از نگه داشتنش آسان‌تر است. باتلر

دوستان را در خلوت توبیخ کن و در ملاءعام تحسین.
اسکاروایلد

بعضی‌ها طوری هستند که دوستان‌شان هر قدر از آنها پایین‌تر باشند بیشتر دوست‌شان دارند.
چترفیلد

همه کسانی که با تو می‌خندند دوستان تو نیستند.
ضرب المثل آلمانی


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


چیزی در جهان بهتر از دوست واقعی نیست. آکویناس

در دوستی درنگ کن، اما وقتی دوست شدی ثابت قدم و پایدار باش.
سقراط

برای آنکه همواره دوستان‌مان را نگاه داریم بهتر است همواره فاصله و بازه‌ای میان خود و آنها داشته باشیم.
ارد بزرگ

دوستان عبارت از خانواده‌ای هستند که انسان اعضای آن را به اختیار خود انتخاب کرده است.
آلفونس کار

هیچ دوستی بهتر از تنهایی، برای اهل اندیشه نیست.
ارد بزرگ

اگر سزاوار آن است که دوست با جزر زندگی‌ات آشنا شود، بگذار تا با مد آن نیز آشنا گردد، زیرا چه امیدی است به دوستی که می‌خواهی در کنارش باشی، تنها برای ساعات و یا قلمرو مشخصی؟
جبران خلیل جبران

دوستی برای خود برگزین که به گاه سختی و درماندگی مددکارت باشد.
بزرگمهر

در روز عشاق برای دوستت کارتی بفرست و روی آن بنویس؛ از طرف کسی که فکر می‌کند تو بی نظیری.
براون

خموشی در برابر بدگویی از دوستان، گونه‌ای دشمنی است.
ارد بزرگ

دوست بجای چتریست که باید روزهای بارانی همراه شما باشد.
پل نرولا

بجاست دوستی بخواهی که به روزهایت تلاش و به شب‌هایت آرامش بخشد.
جبران خلیل جبران

دوستان برای نخجیر دشمنان، چون تیر و پیکان‌اند.
بزرگمهر

رابطه قلبی دو دوست نیاز به بیان الفاظ و عبارات ندارد.
جبران خلیل جبران


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


هر بدی می‌توانی به دشمن نرسان که ممکن است روزی دوستت گردد و هر سری داری با دوستت در میان نگذار که ممکن است روزی دشمنت گردد. سعدی

هیچگاه هماورد و دشمن خویش را کوچک مپندار چون او بهترین دوست توست؛ اوست که به تو انگیزه پیشرفت می‌دهد. ارد بزرگ

نـاتـوان ترين مردم کسی است که از يافتن دوست ناتوان است و ناتوان تر از او کسی است که دوستِ يافته را تباه گرداند.
حضرت علی (ع)

ارزش نگاه دوست را هنگامی پی می‌بری که در بند دشمن و بدسگالان باشی.
ارد بزرگ

بهترین و حقیقی‌ترین دوستانم از تهی دستانند. توانگران از دوستی چیزی نمی‌دانند.
موزارت

اگر می‌خواهی دوستیت پا برجا بماند هیچ گاه با دوستت شریک مشو.
ارد بزرگ

دوست زمان احتیاج، دوست حقیقی است.
ضرب المثل انگلیسی

دوست واقعی کسی است که دست‌های تو را بگیرد ولی قلب ترا لمس کند.
گابریل گارسیا مارکز

بیشتر بدبختی‌های ما قابل تحمل‌تر از تفسیرهایی است که دوستان‌مان درباره آنها می‌کنند.
کولتون

از دشمن خودت یک بار بترس و از دوست خودت هزار بار. چارلی چاپلین

نشان دوست نیکو آن است که خطای تو بپوشد و رازت آشکار نکند.
بوعلی سینا

بهترین وسیله دفع دشمنان، ازدیاد دوستان است.
بیسمارک

من در جهان یک دوست داشته‌ام و آن خودم بوده ام!
ناپلئون

دوستی که نومیدنامه می‌خواند، همیشه سوار تو و پیشدار دورخیزهای بلندت خواهد شد.
ارد بزرگ





ارسال توسط سورنا

بنام خدا


واعظی پرسید از فرزند خویش

هیچ میدانی مسلمانی به چیست؟

صدق و بی آزاری و خدمت به خلق

هم عبادت،هم کلید زندگیست

گفت: “زین معیار اندر شهرما، یک مسلمان هست آن هم ارمنیست” !!؟

پروین اعتصامی





تاريخ : یک شنبه 4 تير 1391برچسب:زین,معیار,ارمنی,پروین اعتصامی,مسلمان,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا


روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.

نخست اینکه تلاش کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی
و سوم اینکه در بهترین کاخ ها و خانه های جهان زندگی کنی

پسر
لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟

لقمان پاسخ داد:


اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری مزه بهترین غذای جهان را می دهد .
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است .
و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست.





تاريخ : یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:لقمان,لقمان حکیم,مزه,خوشمزه,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

نجات یک بچه موش توسط یک قورباغه که توسط یک عکاس فرصت طلب شکار شد ... نخست عکسها رو ببینید تا پایان  یک نکته و نتیجه گیری رو خدمت شما عرض کنم ... :

http://marshal-modern.ir/Archive/28435.aspx

 

http://marshal-modern.ir/Archive/28441.aspx

 

http://marshal-modern.ir/Archive/28440.aspx

 

http://marshal-modern.ir/Archive/28439.aspx

 

http://marshal-modern.ir/Archive/28442.aspx

 

http://marshal-modern.ir/Archive/28436.aspx

 

http://marshal-modern.ir/Archive/28437.aspx 

 

http://marshal-modern.ir/Archive/28433.aspx 

 

http://marshal-modern.ir/Archive/28438.aspx

 

http://marshal-modern.ir/Archive/28434.aspx

 

آیا ما آدمها (نه قورباغه ها!!!) اگر کسی رو در تنگنا ببینیم به این صورت کمکش میکنیم ؟!

خودمونیم دوستان اطرافمون آیا اندازه یک قورباغه معرفت دارند ؟!

امیدوارم ما آدمها معرفتمون قورباغه ای هم باشه ...

 





تاريخ : شنبه 6 خرداد 1391برچسب:قورباغه,موش,قورباغه و موش,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

 ابن سینا: من در میان موجودات از گاو خیلی می‌ترسم. زیرا عقل ندارد و شاخ هم دارد!


 
لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره می‌شود، می‌تواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره می‌شود، شکست دهد. ((نارسیس))

 
مدتها پیش آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت، خیلی کثیف می‌‌شوی و مهم‌تر آنکه خوک از این کار لذت می‌برد.

"جورج برنارد شاو"
 
آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق میگردد ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است زیرا او دیگران را خوشبخت تر از آنچه هستند تصور میکند.
(مونتسکیو)
 
دنیا جای خطرناکی برای زندگی است. نه به خاطر مردمان شرور، بلکه به خاطرکسانی که شرارتها را می بینند و کاری درمورد آن انجام نمی دهند.*
  انیشتین
 
بگذار عشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو با کسی......
نلسون ماندلا
 
یادمان باشد بعضی هایمان شانس گفتن کلماتی را داریم که برخی دیگر حسرتش را مثل : بابا، مامان، پدربزرگ....
 
مرد به این امید با زن ازدواج میکند که زن هیچگاه تغییر نکند ، زن به این امید با مرد ازدواج میکند که روزی مرد تغییر کند و همواره هر دو ناامید میشوند.
"آلبرت انیشتین"
 
روان‌نژندها توی آسمان، قصرها می‌سازند. روان‌پریش‌ها توی آن‌ها زندگی می‌کنند. روان‌پزشک‌ها می‌روند اجاره‌ها را می‌گیرند.

 
جملۀ «نگران نباش، درست‌اش می‌کنیم.»، از مقدس‌ترین عباراتِ دنیاست. فکر می‌کنم کسانی که روزی این جمله را از کسی می‌شنوند، جزء آدم‌های خوش‌شانس دنیا به حساب می‌آیند. «نگران نباش، درست‌اش می‌کنیم

 
خود فریبی به این صورت بیان شده است که انگار روی وزنه‌ای ایستاده‌اید تا خود را وزن کنید، در حالی که شکم‌تان را تو داده‌اید.
  چارلز استیون هامبی

 
بچه‌دار شدن تصمیم خطیری‌ست. با این تصمیم می‌گذارید که قلب‌تان تا ابد جایی در بیرون و دوروبر تن‌تان به سر برد. / الیزابت استون

 
می‌شود از امشب قانون تازه‌ای در زندگی بنا بگذاریم؟ همواره بکوشیم قدری بیش‌تر از نیاز، مهربان‌ باشیم.

جی.‌ام. بری

 
شاید چشم‌های ما نیاز داشته باشند که گاهی با اشک‌های‌مان شسته شوند، تا بار دیگر زندگی را با نگاه شفاف‌تری ببینیم. /  الکس تان

 
دانشگاه تمام استعدادهای افراد از جمله بی استعدادی آنها را آشکار می کند.
  آنتوان چخوف
 
بهتر است که در این دنیا فکر کنم خدا هست و وقتی به دنیای دیگر رفتم بدانم که نیست . و این بسیار بهتر از این است که در این دنیا فکر کنم خدا نیست و در آن دنیا بفهمم که هست .
  آلبر کامو

  جهان سوم جایی است که هر کسی بخواهد مملکتش را آباد کند، خانه‌اش خراب می‌شود و هر کسی بخواهد خانه‌اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد.
  پروفسور حسابی

   هر شکلی از حکومت محکوم به نابودی با افراط در همان اصولی است که بر آن بنا نهاده شده است
"ویل دورانت"

  مردم دو دسته‌اند، یا گول می‌خورند یا گلوله...

 از دفتر خاطرات یک دیکتاتور

  هیچگاه امید کسی را ناامید نکن ، شاید امید تنها دارایی او باشد . ارد بزرگ

  من هیچ راه مطمئنی به سوی خوشبختی نمی شناسم. اما راهی را می شناسم که به ناکامی منجر می شود. گرایش به خشنود ساختن همگان
  افلاطون
 
وقتی داری بالا میری مهربان باش و فروتن، چون وقتی که داری سقوط میکنی از کنار همین آدمها رد میشی .





ارسال توسط سورنا

بنام خدا


25 اردیبهشت روز بــزرگداشت فردوسی گـــرامی بـــاد
 
 



 
اثر گران سنگ حکیم فردوسی بانام «شاهنامه» سروده ای است که هویت دینی و میهنی ایرانیان در آن ریشه دارد. این اثر ماندگار ادبیات ایران و جهان، بازتاب دهنده آیین ها و زبان ماندگار و شیرین پارسی است. آفریننده شاهنامه با آگاهی و تسلط کامل بر فرهنگ و تمدن و باورهای ایران کهن و دوره اسلامی و با نگاهی ژرف و بلند و بیانی شیوا و قابل فهم، تاریخ ایران را به زبان شعر گفته است. نظم شاهنامه در سال ۳۹۴ هجری آغاز شد.

برای آفرینش این اثر ۳۰ سال رنج و سختی طاقت فرسا لازم بود که تنها از عهده فردی بزرگ چون فردوسی که دغدغه دین و میهن و از میان رفتن زبان و هویت ایران در برابر رویدادهای زمان داشت، برمی آمد. بنابراین فردوسی با حوصله فراوان این رنج ۳۰ ساله را به جان خرید و به گفته خودش، هویت و ماندگاری عجم را بدین پارسی (شاهنامه) زنده نگه داشت. فردوسی در زمانه ای این کار سترگ را انجام داد که سرشار از تنش های اجتماعی و سیاسی و بدخواهی و کینه توزی نسبت به ایران و ایرانیان بود. به گفته خودش: زمانه سرایی پر از جنگ بود/ به جویندگان بر زمین تنگ بود.

● شخصیت

حکیم منصور بن حسن، معروف به ابوالقاسم فردوسی سال ۳۲۹ در روستای باژ، شهر توس، واقع در حومه مشهد (خراسان) چشم به جهان گشود. حکیم فردوسی به طبقه دهقانان (دهگان) تعلق داشت. این طبقه بر خلاف امروز، دارای ملک و زمین های کشاورزی بودند. این مالکیت یکی از منابع ثروت در آن روزگار به شمار می آمد. این منبع ثروت برای فردوسی بسیار مهم بود زیرا وقتی که به کمک دانش و توانایی های فردی او آمد، توانست اثری ماندگار و بی همتا مانند شاهنامه را بیافریند؛ اثری که یکی از اسناد هویت فردی و اجتماعی و تاریخی ایرانیان به شمار می آید. بنابراین فردوسی هر آنچه از مال و ثروت که داشت برای آفرینش شاهنامه هزینه کرد به اندازه ای که حتی در واپسین سال های عمر به رنج و تنگدستی گرفتار شد، اما تسلیم افراد سودجو مثل محمود غزنوی نشد. موضوعی که دستاویزی برای تخریب شخصیت فردوسی شده مبنی بر این که وی می خواسته شاهنامه را به محمود غزنوی بفروشد. در واقع هدف فردوسی حفظ و نگهداری شاهنامه از خطر نابودی بود که ممکن است تصمیم گرفته باشد آن را به کتابخانه دربار غزنوی بدهد، اما پس از برخورد بیخردانه محمود غزنوی از این تصمیم خود منصرف شده است. به هر حال، اوج هنر فردوسی در آفرینش اثری است که در آن از نیازهای اساسی بشر سخن به میان آمده، افزون بر این تاریخ و زبان و هویت ایرانیان هم به این وسیله از خطر فنا حفظ شده است.

● خداشناسی

نگاه فردوسی به جهان بالا، خدا و آنچه که آفریننده هستی به وجود آورده، نگاهی ویژه و متفاوت است. به بیان دیگر، اگرچه بحث خداشناسی اساس اندیشه فردوسی را تشکیل می دهد، با این وصف، آفریدگاری که مورد نظر فردوسی است، راهگشا، راهنما، آفریننده و مالک جان و خرد و هستی آدمی است. روزی ده، بخشنده و مهربان و بخشایشگر و در بیانی کوتاه لطیف و نوازشگر بندگان است. پس توسل و نزدیکی بندگان با آفریدگارشان، آفریدگاری که این همه موهبت به آنها ارزانی داشته مایه خرسندی روح و روان و بهروز ی در زندگی و جاودانگی در حیات پس از مرگ خواهد بود.

● دین، میهن

رکن اساسی دیگر که پایه اندیشه های فردوسی قرار می گیرد، بحث سرزمینی است که فرد در آن زندگی می کند و به آن تعلق دارد. در واقع آنچه که با نام ثمره تلاش و پشتکار فردوسی می توانیم بنامیم، ضمانت کننده باورهای دینی بشر ایرانی، زبان پارسی و هویت میهنی و داشته های فرهنگی و تمدن ایرانی است. فردوسی کسی است که نام و شخصیت و تاریخ ایرانی را بلندآوازه کرد و زبان پارسی را از خطر نابودی رهانید. در زمانی این وظیفه سترگ را انجام داد که بزرگ ترین تهدیدها متوجه زبان، دین و ملیت ایرانی بود.

● خرد، نوعدوستی

بارزترین وجه اندیشه فردوسی، نگاه ویژه و ژرف او به مقوله «خرد» است، خرد که راهنما و راهگشا و هدایت کننده آدمی در این جهان و سرای آخرت است، خرد که راهنمای آدمی در گزینش راه نیک از راه بد است. اخلاق و منش های نیک انسان از نظرگاه بلند فردوسی دور نمانده است. رفتار و کردار نیک انسانی، نوعدوستی، صلح دوستی و همه نیکی ها که در قالب پند و اندرز در شاهنامه بیان شده، نزد فردوسی ارزشمند و قابل احترام است و برعکس ناپاکی ها و زشتی ها، نکوهیده شده و هیچ جایگاهی ندارد.





ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

 

قلب مادر - ایرج میرزا

 
 
این قطعه را ایرج  میرزا به منظور شرکت در مسابقه ای که مجله ایرانشهر ( چاپ برلین ) در شماره چهارم سال دوم انتشار خود در سال 1302 خورشیدی مطرح کرده بود سروده است .
در این مجله قطعه ای از زبان آلمانی ترجمه شده و از شاعران ایران خواسته بود که آن را به شعر فارسی در آورند . این قطعه «دل مادر » نام داشت . 
در این مسابقه نیز ایرج میرزا از دیگر شاعران بهتر سرود و قطعه «  قلب مادر » وی چندان شهرت یافت که در صفحات گرامافون ضبط شد و جزء شاهکارهای ادبی در آمد و هنوز هم در غالب جشن های فرهنگی و تربیتی که در دبیرستانها و دبستانها منعقد می شود ، یکی از مهیج ترین و جالب ترین قسمت های آن این قطعه است که معمولا به صورت دکلاماسیون خوانده میشود .
 
 
قلب مادر
 
داد معشوقه به عاشق پیغام
که کند مادر تو با من جنگ
هر کجا بیندم از دوری کند
چهره پر چین و جبین پر آژنگ
با نگاه غضب آلود زند
بر دل نازک من تیر خدنگ
مادر سنگ دلت تا زنده ست
شهد در کام من و توست شرنگ
نشوم یکدل و یکرنگ تو را 
تا نسازی دل او از خون رنگ
گر تو خواهی به وصالم برسی
باید این ساعت بی خوف و درنگ
روی و سینه تنگش بدری
 دل برون آری از آن سینه تنگ
گرم و خونین به منش باز آری
تا برد زآینه ی قلبم رنگ
عاشق بی خرد ناهنجار
نه ، بل آن فاسق بی عصمت و ننگ
حرمت مادری از یاد ببرد
خیره از باده و دیوانه زننگ 
رفت و مادر را افکند به خاک
سینه بدرید و دل آورد به چنگ
دل مادر به کفش چون نارنگ 
از قضا خورد دم در به زمین
واندکی سوده شد او را آرنگ
وان دل گرم که جان داشت هنوز
اوفتاد از کف آن بی فرهنگ
از زمین باز چو برخاست نمود
پی بر داشتن آن آهنگ
دید کز آن دل آغشته به خون
آید آهسته برون این آهنگ :
« آه دست پسرم یافت خراش
آه پای پسرم خورد به سنگ » 




تاريخ : سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:دل مادر,قلب مادر,ایرج,ایرج میرزا,میرزا,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا


گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

 

گفتم مادر! ...
گفت: جانم
گفتم درد دارم! ...
گفت: بجانم
گفتم خسته ام! ...
گفت: پریشانم
گفتم گرسنه ام! ...
گفت : بخور از سهمِ نانم ... ... ... ...
گفتم کجا بخوابم! ... گفت: روی چششمانم
اما یک بار نگفتم: مادر من خوبم شادم...!
همیشه از درد گفتم و از رنج

 

به سلامتی مادر واسه اینکه دیوارش از همه کوتاهتره!
به سلامتی مادر بخاطر اینکه هیچوقت نگفت من همیشه گفت بچه هام...
به سلامتی مادر بخاطر اینکه همیشه از غمهامون شنید اما هیچوقت از غمهاش نگفت
به سلامتی مادر بخاطر اینکه از سلامتیش برای سلامتی بچه هاش همیشه گذشته
به سلامتی مادر بخاطر زندگی که همراه با شادی و امید و مهربونی بهمون میده
به سلامتی مادرچون هیچوقت خستگیشو به رخمون نمیکشه و ازش گلایه ای نمیکنه
به سلامتی مادر چون اگه خورشید نباشه میشه گذرون کرد اما بدون حضور مادر زندگی یه لحظه هم معنی نداره

 

به سلامتی مادر که بخاطر ما اندام خوشکلش بهم خورد!

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net
 

 

 بد نیست امسال گل را فراموش کنیم و چیزی را برای مادران عزیز بخریم که واقعاً به آن نیاز دارند  هدیه سلامتی.

اشتباه نکنید... لازم نیست برای او تردمیل بخرید. خیلی چیزها وجود دارد که می توانند به سلامتی مادر کمک کنند، و همه مادرهای نازنین از گرفتن هدیه ای که سلامت جسمی و روحیشان را تقویت می کند خوشحال خواهند شد.

 

1. اگر هرسال برای مادرتان شکلات هدیه می بردید، امسال شکلات تلخ ببرید. شکلات تلخ حاوی آنتی اکسیدان هایی است که از بیماری قلبی و سایر بیماری ها جلوگیری می کنند. فقط شکلات هایی را انتخاب کنید که شکر کمتر و کالری پایین تری دارند.

2.کیک و بیسکوییت های سالم تر. اگر دوست دارید کیک و بیسکوییت هدیه بدهید، محصولاتی را بخرید که چربی و کالری کمتری دارند. بعضی بسکوییت ها یا کلوچه هایی که حاوی گردو هستند، حتی مافین هایی که در آنها از روغن کانولا (نوعی روغن گیاهی) استفاده شده است می توانند گزینه های مناسبی باشند.

3. غذای سالم. به جای اینکه مادر را برای شام بیرون ببرید و با صرف هزینه های زیاد غذاهی ناسالم و چرب تهیه کنید، برای او شامی سالم و سبک درست کنید. اگر آشپز چندان ماهری نیستید، از یک کتاب آشپزی کمک بگیرید و بعد از صرف شام همان کتاب را به مادرتان هدیه بدهید.

4. سبد سلامتی. به جای اینکه برای مادر بسته های پر از شیرینی و شکلات ببرید، سبد مخصوص خودتان را درست کنید و در داخل آن سی دی های یوگا، ایروبیک و یا هر ورزش دیگری که دوست دارد بگذارید.

5. خواب خوب. پزشکان می گویند خواب خوب و کافی خطر ابتلا به دیابت نوع 2 را کاهش می دهد، همین طور به سلامت کلی بدن کمک می کند. برای مادرتان ملافه ها، تشک ها، بالش ها یا پتوهای خوب و راحت بخرید. حتی اگرآقا هستید و می خواهید برای همسرتان کادو بخرید، به او پیشنهاد کنید که از این به بعد وقتی او خواب است از بچه مراقبت می کنید.

6. حمایت روحی و جسمی. مطمئن باشید مادرهای میانسال و سالخورده این هدیه را به هدیه های مادی ترجیح می دهند. به مادرتان بگویید که از این به بعد هر زمان که به شما نیاز داشته باشد در کنارش خواهید بود، او را در مطب دکتر همراهی خواهید کرد و زمان بیشتری را به او اختصاص خواهید داد. البته مادرها همیشه می گویند "نه نمی خواهم تو زحمت بکشی" . اما یادتان باشد آنها همیشه، چه در دوران کودکی و چه در زمان حال برای ما زحمت کشیده اند، بد نیست گوشه ای از این همه خوبی و محبت آنها را جبران کنیم.





تاريخ : شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:روز مادر,روز زن,تردمیل,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا



داستان گربه پارسا



سورنا لطفي نيا :

 آورده‌اند که دوراجی(:کبک انجیر) در جنگلی لانه داشت. پس از چند روزی که به لانه‌ی خود بر نگشت، ناگهان خرگوشی در لانه‌ی او جای کرد و آن را خانه‌ی خود پنداشت. پس از چند روز که دراج بازگشت و آن پیش‌آمد را دید، به خرگوش گفت که؛ از خانه‌‌ی من بیرون شو که آن را خود ساخته‌ام. خرگوش پاسخ داد که این خانه را خود یافته‌ام و اگر شما حقی دارید و پیش از من در آن زندگی کرده‌ای ثابت کن؟ دراج به خرگوش گفت که در این نزدیکی و بر لب آبگیر، گربه‌ی پارسایی زندگی می‌کند که همیشه در ستایش است و هرگز خونی نریزد و کسی را آزار ندهد و هنگام ریاضت، با آب و گیاه دهان باز کند. داوری از او دادگرتر پیدا نمی‌شود. پس نزدیک او رویم تا کار ما را درست کند.
  هر دو پذیرفتند و به سوی گربه به راه افتادند. گربه تا آن‌ها را دید برخواست و برای عبادت آماده شد. خرگوش از این کار او سخت شگفت‌زده شد و تا پایان عبادت چیزی نگفت. چون عبادت گربه پایان یافت، خرگوش با فروتنی بسیار از او خواهش کرد تا بین وی و دراج داوری کند. گربه از آن‌ها خواست تا هرکدام سخن بگویند. چون سخن آنان را شنید، گفت که؛ پیری مرا ناتوان کرده‌است و چشم و گوشم از کار افتاده است، نزدیک‌تر آیید و سخن بلندتر گویید تا بدانم چه می‌خواهید. گربه سپس آن‌ها را سرزنش کرد و از آن‌ها خواست تا برای جهانی دیگر با کردار نیک، ره‌توشه‌ای بسازند و هرگز کسی را نیازارند و به مال دنیا چشم ندوزند. خرگوش و دراج با شنیدن این سخنان شیفته‌ی گربه شدند و به او خو گرفتند. در این هنگام گربه با یک یورش هر دو را بگرفت و بکشت. زهد و ظاهر فریبی آن کس که درونی ناپاک و زشت دارد، تنها پوششی است بر کارهای ناپاک او.






تاريخ : سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:دوراج,دراج,کبک انجیر,ظاهر,ظاهر فریبی,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

 استاد زبان و ادبیات فارسی در آيين بزرگداشت فردوسی:
  اثرپذيری بيش از ٥٠٠ شاعر غربی از شاهنامه فردوسی
    تاثير شاهنامه بر ویکتورهوگو، تورگنیف، لامارتین، بالزاک و بزرگان ادبیات جهان
 
  خبرنگار امرداد - شهداد حیدری :
استاد احمد تميم‌داري

  «از سده ی هجدهم تا بیستم میلادی، بیش از 500 شاعر باخترزمینی(:غربی) را می‌توان نام بُرد که از ادبیات فارسی و شاهنامه‌ی فردوسی اثر پذیرفته‌اند. "ویکتورهوگو"، "تورگنیف"، "لامارتین"، "بالزاک" و شمار بسیاری دیگر از بزرگان ادبیات جهان، از راه برگردان شاهنامه به زبان‌های اروپایی، با این کتاب بزرگ آشنا شدند. آن‌ها فردوسی و سخنوری همانند سعدی را بزرگ‌ترین سرایندگان خردگرایی می‌دانستند که روح آزادگی به مردم اروپا بخشیده‌اند. از همین رو بود که در اروپا آثار و نمایشنامه‌های بسیاری برپایه‌ی داستان‌های شاهنامه پدید آمد.»
 
آن‌چه بازگو شد بخشی از سخنان احمد تمیم‌داری، استاد زبان و ادبیات فارسی، درباره‌ی اثرپذیری ادبیات جهان از شاهنامه‌ی فردوسی بود. او که در دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه بهشتی سخن می‌گفت، تاثیر شاهنامه بر شمار دیگری از نام‌آوران جهان را یادآور شد و افزود: «در سده‌ی نوزدهم، یک بانوی فرانسوی به نام "کلارک"، انجمنی بنیان‌گذاشت که در آن‌جا نمایشنامه‌هایی برپایه‌ی داستان‌های شاهنامه نوشته می‌شد. این نمایشنامه‌ها روح جوانمردی و دلیری را در توده‌های مردم می‌دمید و بر جامعه‌ی طبقاتی و آریستوکرات فرانسه اثر می‌گذاشت. در آمریکا نیز "فرانکلین" و "امرسون" با باریک‌بینی بسیاری شاهنامه را خوانده بودند. در سده‌ی هجدهم، یک انگلیسی به نام "ویلیام جونز"، هنگامی که به هندوستان رفت، زبان فارسی را آموخت و با خواندن چندین‌باره‌ی شاهنامه و بررسی واژگان آن، دریافت که خویشاوندی آشکاری میان زبان‌های هندی، ایرانی و اروپایی هست. جونز که با 9 زبان جهانی آشنا داشت، نخستین کسی است که به پیوند میان زبان‌های هند و اروپایی پی بُرد.»

  تاثیر شاهنامه بر سخنوران هندوستان

 تمیم داری آن‌گاه به تاثیر شاهنامه بر سخنوران هندوستان اشاره کرد و گفت: «هنگامی که در هند بودم و می‌خواستم تاثیر ادبیات فارسی بر چكامه‌سرایان هند را بررسی کنم، در آغاز گمان می‌کردم که چون هندی‌ها به عرفان و ادبیات صوفیانه گرایش دارند، آثارشان اثرپذیرفته از شعر مولانا و حافظ است. حتا می‌اندیشیدم چون فردوسی شاعر ملی ایران و شاهنامه تاریخ ایران است، چه بسا اثر اندکی بر ادبیات هند گذاشته باشد. اما بسیار زود دریافتم که چنین گمانی نادرست است. دست کم 500 اثر از سخنوران هندی را می‌توان برشمرد که بر وزن شاهنامه‌ی فردوسی سروده شده‌اند. در همان زمان، جستاری به نام "پیروان شاهنامه" نوشتم و نام همه‌ی این آثار را یاد کردم. در هند کتابی به نام "شاهنامه‌ی چترا" نوشته شده است که سرگذشت جنگ‌ها و نبردهایی است که در آن سرزمین روی داده. این کتاب بر وزن شاهنامه است. سخنوران هند که به فارسی شعر می‌سرودند، چه در وزن و چه در برگزیدن درونمایه‌ی کتاب خود، اثری بهتر و مناسب‌تر از شاهنامه نمی‌یافتند. از همین رو بارها و بارها به پیروی از آن پرداختند.»

  شاهنامه، آموزگار ‌دلیری در میدان نبرد برای سربازان هندی 
 
به سخن تمیم‌داری، یکی از پادشاهان هند، به نام «اکبرشاه تیموری»، هنگامی که گرفتار جنگ سرنوشت‌ساز و بزرگی با دشمنان خود شده بود، به وزیرش نامه نوشت و دستور داد شاهنامه‌ی فردوسی را در اختیار سربازانش بگذارند و آن‌ها را برانگیزند که تنها شاهنامه بخوانند تا بدین‌گونه دلیری در میدان نبرد را بیاموزند.

 داستان سلطان‌محمود و فردوسی، پرداخته‌ی تذكره‌نویسان است 
 
بخشی دیگر از سخنان تمیم‌داری درباره‌ی افسانه‌هایی بود که درباره‌ی فردوسی و سرایش شاهنامه برسر زبان‌ها افتاده است. او گفت: «بسیاری از سخن‌هایی که درباره‌ی شاهنامه گفته می‌شود، از دید تاریخی بی‌ارزش است. داستان صله گرفتن فردوسی و این که سلطان محمود سکه‌های زر فرستاد و فردوسی همه را به پیرامونیانش بخشید، سخنی بی‌پایه و سراسر نادرست است. این هم که گفته‌اند پاداش سلطان محمود را از یک دروازه‌ی توس آوردند و در همان زمان پیکر بی‌جان فردوسی را از دروازه‌ی دیگر شهر بیرون  بُردند، باز از افسانه‌ها و داستان‌های خیالی است که ساخته و پرداخته‌ی تذکره‌نویسان است. فردوسی، شاهنامه را برای پاداش گرفتن نسرود. هیچ کدام از این داستان‌ها هم سند درخور اعتمادی ندارند. این هم که بگوییم شاهنامه نادیده گرفته شد، سخن ناروای دیگری است. ایرانیان هرگز شاهنامه را نادیده نگرفته‌اند و همواره، چه در گذشته و چه امروز، آن را پاس داشته‌اند.»

 فردوسی، سهروردی و صدرالدین شیرازی، 3 چهره‌ی بزرگ فرهنگ ایران

 تمیم‌داری در پایان، فردوسی، سهروردی و صدرالدین شیرازی را 3 چهره‌ی بزرگ فرهنگ ایران برشمرد و گفت: «فردوسی، حکیم و سخنور بود و سهروردی و صدرای شیرازی دو فیلسوفی بودند که کوشیدند تا حکمت خسروانی را در آثار خود نشان دهند.»
این نشست که با نام «کاخ نظم» در تالار مولوی دانشکده ادبیات دانشگاه بهشتی برگزار شد، با شاهنامه‌خوانی امیر صادقی و چکامه‌سرایی شماری از هموندان «کانون شعر و ادب دانشگاه بهشتی» همراه بود. اجرای موسیقی گروه سُرایه، برنامه‌ی دیگر این نشست بود. هموندان «کانون شعر و ادب»، نشست یاد شده را به پاس بزرگداشت فردوسی و شاهنامه، در پسین روز یکشنبه 17 اردیبهشت برگزار کردند.

 





ارسال توسط سورنا

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org



ادامه مطلب...

تاريخ : شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:فروغ,فرخزاد,فروغ فرخزاد,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا


 به ياد روز ملی خليج فارس و پاسخ به ادعای شيخ نشين ها
پیام جزایر ایرانی



  سراینده: هما ارژنگی :

  ای یاوه گوی نادان، بازیچه‌ی شغالان،

 چون شیرخواره طفلان، از رسم و راهِ مردان

 گویا خبر نداری!

  تو از کنامِ شیران، از خطه‌ي دلیران،

 گویا خبر نداری!                                

  این خاکِ پهلوان خیز، این توتیای زر خیز،

 با جانِ ما سرشته

 پیوند جاودانش، بر سنگِ کوه و دریا،

 با خونِ ما نوشته                                

  ای یاوه‌گوی نادان، گویا خبر نداری

 کاینجا نه ریگ صحرا اینجا نه سوسمار است!

 اینجا تمامِ ایران، یک جنگلِ شکار است

 صدها هزار بیشه، در گوشه و کنار است

 هر بیشه جایگاهِ صد شیرِ کارزار است!

  باری ز سر به در کن پندار این جزایر،

 از این خطر حذر کن، ای رونشسته زایر،

 جان ترا بگیرد این لقمه‌ي گلو گیر،

 باید که رو بتابی زین ناخجسته تدبیر      

  تنب بزرگ و کوچک، اروند رود زیبا،

 آن پارسی خلیج و بحرین یا که موسا،

 سر داده‌اند با هم، این نغمه‌ي فریبا:

 «من با تو نامدارم،ای مهدِ سرفرازان

 من با تو جاودانم،ای سر زمینِ ایران»






تاريخ : یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:جزایر ایرانی,روز خلیج فارس,,
ارسال توسط سورنا


ادامه مطلب...

تاريخ : سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب: کوروش بزرگ, سخنان کوروش بزرگ,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

عیب کوچولوی عروس . . .

 
جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند.
پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این
دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.

جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است
پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر
تمام می شود



جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد
پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها پر
حرفی است اما این دختر چون لکنت زبان دارد پر حرفی نمی کند و سرت را به
درد نمی آورد



جوان گفت: خانم همسایه گفته است که چشمش هم معیوب است
پیرزن گفت: درست است ، این هم یکی از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش
شما نمی شود و به او طمع نمی برد



جوان گفت: شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است
پیرزن گفت: شما تجربه ندارید، نمی دانید که این صفت ، باعث می شود که
خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از
خیابان گردی ، خرج برایت نمی تراشد



جوان گفت: این همه به کنار، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد
پیرزن گفت: ای وای، شما مرد ها چقدر بهانه گیر هستید، پس یعنی می خواستی
عروس به این نازنینی، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد

.


احمد شاملو





تاريخ : شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:عیب,عیبی,عیب کوچک,احمد شاملو,شاملو,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

دردهای اساسی ما ایرانیان به روایت صادق هدایت

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


 
صادق هدایت که از پیشگامان داستان‌نویسی نوین ایران و روشنفکری برجسته بود، در کتاب بوف کور خود می نویسد :

 
در زندگی درد هایی است که روح انسان را از درون مثل خوره می خورند و می زدایند، این درد ها را نه می شود به کسی گفت و نه می توان جایی بیان کرد! و اینک؛ سی و هفت درد و عیب اساسی اجتماعی ما ایرانیان که هیچوقت درمان نشد!

1. بیشتر ما ایرانی ها تخیل را به تفکر ترجیح می دهیم.

2. بیشتر مردم ما در هر شرایطی منافع شخصی خود را به منافع ملی ترجیح می دهیم.

3. با طناب مفت حاضریم خود را دار بزنیم.

4. به بدبینی بیش از خوش بینی تمایل داریم.

 
5. بیشتر نواقص را می بینیم اما در رفع آنها هیچ اقدامی نمی کنیم.

 
6. در هر کاری اظهار فضل می کنیم ولی از گفتن نمی دانم شرم داریم.

 
7. کلمه من را بیش از ما به کار می بریم.

 
8. غالبا مهارت را به دانش ترجیح می دهیم.

 
9. بیشتر در گذشته به سر می بریم تا جایی که آینده را فراموش می کنیم.

 
10. از دوراندیشی و برنامه ریزی عاجزیم و غالبا دچار روزمرگی و حل بحران هستیم.

 
11. عقب افتادگی مان را به گردن دیگران و توطئه آنها می اندازیم، ولی برای جبران آن قدمی بر نمی داریم.

 
12. دائما دیگران را نصیحت می کنیم، ولی خودمان هرگز به آنها عمل نمی کنیم.

 
13. همیشه آخرین تصمیم را در دقیقه 90 می گیریم.

 
14. غربی ها دانشمند و فیلسوف پرورش داده اند، ولی ما شاعر و فقیه!

 
15. زمانی که ما مشغول کیمیاگری بودیم غربی ها علم شیمی را گسترش دادند.

 
16. زمانی که ما با رمل و اسطرلاب مشغول کشف احوال کواکب بودیم غربی ها علم نجوم را بنا نهادند.

 
17. هنگامی که به هدف مان نمی رسیم، آن را به حساب سرنوشت و قسمت و بد بیاری می گذاریم، ولی هرگز به تجزیه تحلیل علل آن نمی پردازیم.

 
18. غربیها اطلاعات متعارف خود را در دسترس عموم قرار میدهند، ولی ما آنها را برداشته و از همکارمان پنهان میکنیم.

 
19. مرده هایمان را بیشتر از زنده هایمان احترام می گذاریم.

 
20. غربی ها و بعضا دشمنان ما، ما را بهتر از خودمان می شناسند.

 
21. در ایران کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد.

 
22. فکر می کنیم با صدقه دادن خود را در مقابل اقدامات نابخردانه خود بیمه می کنیم.

 
23. برای تصمیم گیری بعد از تمام بررسی های ممکن آخر کار استخاره می کنیم.

 
24. همیشه برای ما مرغ همسایه غاز است.

 
25. به هیچ وجه انتقاد پذیر نیستیم و فکر می کنیم که کسی که عیب ما را می گوید بدخواه ماست.

 
26. چشم دیدن افراد برتر از خودمان را نداریم.

 
27. به هنگام مدیریت در یک سازمان زور را به درایت ترجیح می دهیم.

 
28. وقتی پای استدلالمان می لنگد با فریاد می خواهیم طرف مقابل را قانع کنیم.

 
29. در غالب خانواده ها فرزندان باید از والدین حساب ببرند، به جای اینکه به آنها احترام بگذارند.

 
30. اعتقاد داریم که گربه را باید در حجله کشت.

 
31. بیشتر رابطه را به ضابطه ترجیح می دهیم.

 
32. تنبیه برایمان راحت تر از تشویق است.

 
33. غالبا افراد چاپلوس بین ما ایرانیان موقعیت بهتری دارند.

 
34.نخست  ساختمان را می سازیم سپس برای لوله کشی، کابل کشی و غیره صدها جای آن را خراب می کنیم. در شهرسازی هم از چنین مهارتی برخورداریم.

 
35. وعده دادن و عمل نکردن به آن یک عادت عمومی برای همه ما شده است.

 
36. پیش از قضاوت کردن نمی اندیشیم و پس از آن حتی خود را سرزنش هم نمی کنیم.

 
37. شانس و سرنوشت را برتر از اراده و خواست خود می دانیم.





تاريخ : شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:حجله,عاجز,عاجزانه,,
ارسال توسط سورنا

قدردانی

این پیام نه تنها برای بچه هایمان بلکه برای همه ما که در این جامعه امروزی زندگی می کنیم موثر می باشد.

 



ادامه مطلب...

تاريخ : شنبه 26 فروردين 1391برچسب:کارگر,رختشوی,رختشویی,رخت,قدردانی,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا


 

منشور کوروش





تاريخ : چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:منشور کوروش,کوروش و یهود,کوروش و یهودیان,,
ارسال توسط سورنا


ادامه مطلب...

تاريخ : سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:کلاغ,زاغ,کلاغ عاشق,قناری,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

 

یک روز یه ترکه



در روزگاری که بهانه های بسیار برای گریستن داریم  

شرم خندیدن، به  مضحکه هم میهنان مان را بر خود نپسندیم.  

کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن لطیفه های توهین آمیز...

با اراده جمعی این عادت زشت را به ضدارزش تبدیل کنیم.

رخشان بنی اعتماد

 

  آنقدر این مطلب را

 بخوانیم تا عادتهای قجری در خندیدن به

 هموطن( آنكه در دیده ما جا دارد ) در ما بمیرد

 و با هم یكی  باشیم

مثل همیشه،

 مثل زمانهای سختی و مثل زمانهای جشن و افتخار



یک روز یه ترکه


نامش ستارخان بود، شاید هم باقرخان.. ؛

خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛

یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم

 
   یه روز یه رشتیه..

 
نامش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛

برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلق شاه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛

اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد

 

 یه روز یه لره...


نامش کریم خان زند بود، بنیانگذار سلسله زندیه؛

ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد از شدت عمل احتراز می کرد

 
 
 یه روز یه قزوینی یه...

 
به نام علامه دهخدا ؛

از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بود و دیوان پارسی بسیار خوبی برای ما بر جا نهاد

 
یه روز ما همه با هم بودیم...، ترک و  رشتی و  لر  و  اصفهانی


تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو پیدا کردند و قفل دوستی ما رو شکستند... ؛

 حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم!!! و اینجوری شادیم

این از فرهنگ ایرانی به دور است. آخه این نسل جدید نسل قابل اطمینان و متفاوتی هستند

پس با همدیگه بخندیم نه به همدیگه
 





ارسال توسط سورنا

سخنان و گفتار رهايی بخش اشو

 

"DeleAria Group www.delearia.com"

 



ادامه مطلب...

تاريخ : شنبه 19 فروردين 1391برچسب:نیچه,ساحت,فراموش,فراموشی,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید …:

 

 

 

 

 

 

چرا مرا دوست داری …؟
چرا عاشقم هستی …؟
پسر گفت …:
نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم …
دختر گفت …:
وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی .!.!.؟
پسر گفت… :
واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم …
دختر گفت …:
اثبات.!.!.؟
نه من فقط دلیل

 

عشقت را می خواهم …
شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد…
اما تو نمی توانی این کار را بکنی …
پسر گفت …:
خوب …
من تو رو دوست دارم …
چون …
زیبا هستی…
چون…
صدای تو گیراست …
چون…
جذاب و دوست داشتنی هستی…
چون …
باملاحظه و بافکر هستی …
چون …
به من توجه و محبت می کنی …
تو را به خاطر لبخندت …
دوست دارم …
به خاطر تمامی حرکاتت…
دوست دارم
دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد …
چند روز بعد …
دختر تصادف کرد و به کما رفت…
پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت…
نامه بدین شرح بود …:
عزیز دلم …
تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم …
اکنون دیگر حرف نمی زنی …
پس نمی توانم دوستت داشته باشم …
دوستت دارم …
چون به من توجه و محبت می کنی …
چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی…
نمی توانم دوستت داشته باشم…
تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم …
آیا اکنون می توانی بخندی …؟
می توانی هیچ حرکتی بکنی …؟
پس دوستت ندارم …
اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد…
در زمان هایی مثل الان…
هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم…
آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دار…؟
نه هرگز…
و من هنوز دوستت دارم …

 





تاريخ : شنبه 19 فروردين 1391برچسب:دختر و پسر,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

 

من از خدا خواستم ...


 


 

من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید
خدا گفت : نه
 
 
 
  آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی


من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد
خدا گفت : نه

 
 
 روح تو کامل است . بدن تو موقتی است


من از خدا خواستم به من شکیبائی دهد
خدا گفت : نه

 
 
  شکیبائی بر اثر سختی ها به دست می آید. شکیبائی دادنی نیست بلکه به دست آوردنی است


من از خدا خواستم تا به من خوشبختی دهد
خدا گفت : نه

 
 
  من به تو برکت می دهم
خوشبختی به خودت بستگی دارد


من از خدا خواستم تا از درد ها
آزادم سازد
خدا گفت : نه

 
 
  درد و رنج تو را از این جهان دور کرده و به من نزدیک تر می سازد


من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد
خدا گفت : نه

 
 
  تو خودت باید رشد کنی ولی من تو را می پیرایم تا میوه دهی


من از خدا خواستم به من چیزهائی دهد تا از زندگی خوشم بیاید
خدا گفت : نه

من به تو زندگی می بخشم تا تو از همۀ آن چیزها لذت ببری


من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا دیگران را همان طور که او دوست دارد ، دوست داشته باشم
خدا گفت : ... سرانجام مطلب را گرفتی

 
 
  امروز روز تو خواهد بود
آن را هدر نده

باشد که خداوند تو را برکت دهد...

برای دنیا ممکن است تو فقط یک نفر باشی ولی برای یک نفر، تو ممکن است به اندازۀ دنیا ارزش داشته باشی

داوری نکن تا داوری نشوی . آنچه را رخ می دهد درک کن و بدان که برکت خواهی یافت.





تاريخ : شنبه 19 فروردين 1391برچسب:رخ,رخ دادن,داور,داوری,,
ارسال توسط سورنا

 

1. بزرگترین عیب برای دنیا همین بس که بی‌وفاست. (حضرت علی علیه‌السلام)



ادامه مطلب...

ارسال توسط سورنا

سخنان و گفتار رهايی بخش اشو

 

"DeleAria Group www.delearia.com"

 



ادامه مطلب...

تاريخ : چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:اشو,اشا,جهنم,بهشت,رها,رهایی,رهایی بخش,,
ارسال توسط سورنا

 

در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست ، برخیز تا بگریند . . .
 
کوروش بزرگ
.
.
.



ادامه مطلب...

تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:کوروش بزرگ,انرژی زا,,
ارسال توسط سورنا
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

روزی بزرگان ایرانی وموبدان زرتشتی از کوروش بزرگ خواستند که برای ایران زمین نیایش کند و ایشان اینگونه فرمود :

خداوندا ، اهورا مزدا ، ای بزرگ آفریننده این سرزمین بزرگ، سرزمینم ومردمم را از دروغ  و دروغگویی به دور بدار...!

پس از پایان نیایش عده ای در فکر فرو رفتند و از شاه ایران پرسیدند که چرا این گونه نیایش نمودید؟!

فرمودند : چه باید می گفتم؟

یکی گفت : برای خشکسالی نیایش مینمودید !

کوروش بزرگ فرمودند:  برای جلو گیری از خشکسالی انبارهای آذوقه و غلات می سازیم...

دیگری اینگونه گفت : برای جلوگیری از هجوم بیگانگان نیایش می کردید !

پاسخ شنید : قوای نظامی را قوی میسازیم و از مرزها دفاع می کنیم...

عده ای دیگر گفتند : برای جلوگیری از سیلهای خروشان نیایش می کردید !

پاسخ دادند : نیرو بسیج میکنیم و سدهایی برای جلوگیری از هجوم سیل می سازیم...

و همینگونه پرسیدند و به همین ترتیب پاسخ شنیدند...

تا این که یکی پرسید : شاهنشاها ! منظور شما از این گونه نیایش چه بود؟!

کوروش تبسمی نمود و این گونه پاسخ داد :

من برای هر پرسش شما ، پاسخی قانع کننده آوردم ولی اگر روزی یکی از شما نزد من آید و دروغی گوید که به ضرر سرزمینم باشد من چگونه از آن باخبر گردم و اقدام نمایم؟!

پس بیاییم از کسانی شویم که به راست گویی روی آورند و دروغ را از سرزمینمان دور سازیم که هر عمل زشتی صورت گیرد ، نخستین دلیل آن دروغ است...

 

 

سخن روز : صداقت، نخستین بخش كتاب عشق است... توماس جفرسون





تاريخ : چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:خروش,خروشان,صداقت,راستگویی,جفر,جفرسون,سون,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

 

 


 

نگاه خیام به ارزش شادی

 

 

روزی کسی به خیام خردمند ، که دوران کهنسالی را پشت سر می گذاشت گفت : شما به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من ، چه زمانی درگذشت ؟!
خیام پرسید : این پرسش برای چیست ؟
آن جوان گفت : من تاریخ درگذشت همه خویشانم را بدست آورده ام و می خواهم روز وفات آنها بروم گورستان و برایشان دعا کنم و خیرات دهم و...
خیام خندید و گفت : آدم بدبختی هستی ! خداوند تو را فرستاده تا شادی بیافرینی و دست زندگان و مستمندان را بگیری تا نمیرند تو به دنبال مردگانت هستی ؟!... سپس پشتش را به او کرد و گفت مرا با مرده پرستان کاری نیست و از او دور شد .
اندیشمند کشورمان ارد بزرگ می گوید : (کاویدن در غم ها ما را به خوشبختی نمی رساند) .
و هم او در جایی دیگر می گوید : (آنکه ترانه زاری کشت می کند ، تباهیدن زندگی اش را برداشت می کند) .
امیدوارم همه ما ارزش زندگی را بدانیم و برای شادی هم بکوشیم .

 

 

 

 





ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

لئوناردو باف يک پژوهشگر دينى معروف در برزيل است. متن زير، نوشته اوست:

در ميزگردى که درباره «دين و آزادى» برپا شده بود و دالايى‌لاما هم در آن حضور داشت، من با کنجکاوى، والبته کمى بدجنسى، از او پرسيدم : عالیجناب، بهترين دين کدام است؟

خودم فکر کردم که او لابد خواهد گفت: «بودايى» يا اديان شرقى که خيلى قديمى‌تر از مسيحيت هستند...

دالايى‌لاما کمى درنگ کرد، لبخندى زد و به چشمان من خيره شد ... و آنگاه گفت : بهترين دين، آن است  که از شما آدم بهترى بسازد !

من که از چنين پاسخ خردمندانه‌اى شرمنده شده بودم، پرسيدم : آنچه مرا انسان بهترى مى‌سازد چيست؟

او پاسخ داد :هر چيز که شما را دل‌رحم‌تر، فهميده‌تر، مستقل‌تر، بى‌طرف‌تر، بامحبت‌تر، انسان دوست‌تر، با مسئوليت‌تر و اخلاقى‌تر سازد.دينى که اين کار را براى شما بکند، بهترين دين است...

من لحظه‌اى ساکت ماندم و به حرف‌هاى خردمندانه او انديشيدم. به نظر من پيامى که در پشت حرف‌هاى او قرار دارد چنين است:

دوست من! اين که تو به چه دينى اعتقاد دارى و يا اين که اصلاً به هيچ دينى اعتقاد ندارى، براى من اهميت ندارد.

آنچه براى من اهميت دارد، رفتار تو در خانه، در خانواده، در محل کار، در جامعه ودر کل جهان است...

به ياد داشته باش، جهان هستى بازتاب اعمال و افکار ماست. قانون کنش (عمل) و واکنش (عکس‌العمل) فقط منحصر به فيزيک نيست بلکه در روابط انسانى هم صادق است.

اگر خوبى کنى، خوبى مى‌بينى و اگر بدى کنى، بدى...

هميشه چيزهايى را به دست خواهى آورد که براى ديگران نيز همان‌ها را آرزو کنى.

شاد بودن، هدف نيست. يک انتخاب است 

و در نهایت : هيچ دينى بالاتر از حقيقت وجود ندارد...   


سخن روز :  درآینه نگاه كن اگر صورتی زیبا داری كاری مناسب جمالت انجام بده و اگر قیافه‌ات نامناسب است، زشتی كردار را به زشتی صورت میفزا. افلاطون



ارسال توسط سورنا

 

  شعر از خيام:


  بر چهره ی  گل  نسيم  نوروز  خوش است

                  بر طرف چمن  روی  دلفروز خوش است 

 از دی که گذشت هر چه گويی خوش نيست

                 خوش باش و مگوزدی که امروزخوش است    



ادامه مطلب...

ارسال توسط سورنا

بنام خدا


خجسته باد زایش پیامبر ایرانی

و

برگزیده شدنش به پیامبری

 



ادامه مطلب...

ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

دارا جهان ندارد سارا زبان ندارد
بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد

کارون زچشمه خشکید البرزلب فروبست
حتا دل دماوند آتشفشان ندارد

دیو سیاه دربند آسان رهید وبگریخت
رستم در این هیاهو گرز گران ندارد

روز وداع خورشید زاینده رود خشکید
زیرا دل سپاهان نقش جهان ندارد

بر نام پارس دریا نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما تیر و کمان ندارد

دریای مازنی ها بر کام دیگران شد
نادر زخاک برخیز میهن جوان ندارد

دارا کجای کاری دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند دارا جهان ندارد

آییم به داد خواهی فریادمان بلند است
اما چه سود که اینجا نوشیروان ندارد

سرخ وسپید وسبزست این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس شیر ژیان ندارد

کو آن حکیم توسی شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد

هرگز نخواب کوروش ای مهرآریایی
بی نام تو وطن نیز نام و نشان ندارد





ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

 

ویژگی های ایرانی اصیل


 http://www.schoolnet.ir/~farzanegan/farzanegan2/Tarikh/images/main_4311.jpg

 

در تصاویر حکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید هیچکس عصبانی نیست

 هیچکس سوار بر اسب نیست

هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید

 در میان این صدها پیکر تراشیده شده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد.

 

 “این ادب اصیلمان است:نجابت- قدرت- احترام- مهربانی- خوشرویی

 

چه بودیم و چه شدیم




تاريخ : شنبه 27 اسفند 1390برچسب:تخت جمشید,جم,پیکر,پیکره,نجابت,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

 





تاريخ : شنبه 27 اسفند 1398برچسب:دعای تحویل سال,تحویل سال,جهان نو,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

شهری بود که در آن، همه چیز ممنوع بود...

و چون تنها چیزی که ممنوع نبود بازی الک دولک بود، اهالی ‌شهر هر روز به صحراهای اطراف می‌رفتند و اوقات خود را با بازی الک دولک می‌گذراندند...

و چون قوانین ممنوعیت نه یکباره بلکه به تدریج و همیشه با دلایل کافی وضع شده بودند، کسی دلیلی برای گلایه و شکایت نداشت و اهالی مشکلی هم برای سازگاری با این قوانین نداشتند...!

سال ها گذشت. یک روز بزرگان شهر دیدند که ضرورتی وجود ندارد که همه چیز ممنوع باشد و جارچی‌ها را روانه کوچه و بازار کردند تا به مردم اطلاع بدهند که می‌توانند هر کاری دلشان می‌خواهد بکنند...

جارچی ها برای رساندن این خبر به مردم، به مراکز تجمع اهالی شهر رفتند و با صدای بلند به مردم گفتند:

آهای مردم! آهای ... ! بدانید و آگاه باشید که از این پس هیچ کاری ممنوع نیست !!!

مردم که دور جارچی ها جمع شده بودند، پس از شنیدن اطلاعیه، پراکنده شدند و بازی الک دولک شان را از سر گرفتند...!!!

جارچی ها دوباره اعلام کردند:

می‌فهمید!؟! شما حالا آزاد هستید که هر کاری دلتان می‌خواهد، بکنید !

اهالی پاسخ دادند: خب! ما داریم الک دولک بازی می‌کنیم !

جارچی ها کارهای جالب و مفید متعددی را به یادشان آوردند که آنها در گذشته انجام می‌دادند و حالا دوباره می‌توانستند به آن بپردازند...

ولی اهالی گوش نکردند و همچنان به بازی الک دولک شان ادامه داند؛ بدون لحظه‌ای درنگ !!!

 سجارچی ها که دیدند تلاش شان بی‌نتیجه است، رفتند که به اُمرا اطلاع دهند...

اُمرا گفتند: کاری ندارد! الک دولک را ممنوع می‌کنیم !

آن وقت بود که مردم دست به شورش زدند و همه امرای شهر را کشتند و بی‌درنگ برگشتند و بازی الک دولک را از سر گرفتند !!!

 

 

سخن روز : چه بسا اشخاصی که تنها با طنین کلنگ گورکن از خواب غفلت بیدار می شوند. ناپلون بناپارت

 





تاريخ : چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:الک,دولک,الک دولک,جار,جارچی,جارچیان,گورکن,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

 

عشق یعنی ....

 


 عشق یعنی یک سلام و یک درود

 عشق یعنی درد و محنت در درون

 عشق یعنی یک تبلور یک سرود

 عشق یعنی قطره و دریا شدن

 عشق یعنی یک شقایق غرق خون

 عشق یعنی زاهد اما بت پرست

 عشق یعنی همچو من شیدا شدن

 عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه

 عشق یعنی بیستون کندن بدست

 عشق یعنی آب بر آذر زدن

 عشق یعنی چون محمد پا به راه

 عشق یعنی عالمی راز و نیاز

 عشق یعنی با پرستو پرزدن

 عشق یعنی رسم دل بر هم زدن

 عشق یعنی یک تیمم یک نماز

 عشق یعنی سر به دار آویختن

 عشق یعنی اشک حسرت ریختن

 عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

 عشق یعنی سجده ها با چشم تر

 عشق یعنی مستی و دیوانگى

 عشق یعنی خون لاله بر چمن

 عشق یعنی شعله بر خرمن زدن

عشق یعنی آتشی افروخته

 عشق یعنی با گلی گفتن سخن

 عشق یعنی معنی رنگین کمان

 عشق یعنی شاعری دلسوخته

 عشق یعنی قطره و دریا شدن

 عشق یعنی سوز نی آه شبان

 عشق یعنی لحظه های التهاب

 عشق یعنی لحطه های ناب ناب

 عشق یعنی دیده بر در دوختن

 عشق یعنی در فراقش سوختن

 عشق یعنی انتظار و انتظار

 عشق یعنی هر چه بینی عکس یار

 عشق یعنی سوختن یا ساختن

 عشق یعنی زندگی را باختن

 عشق یعنی در جهان رسوا شدن

 عشق یعنی مست و بی پروا شدن

 عشق یعنی با جهان بیگانگى






ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

نقل است که روزی شاه عباس کبیر در اصفهان به خدمت عالم زمانه " شیخ بهائی" رسید پس از سلام واحوالپرسی از شیخ پرسید :

در برخورد با افراد اجتماع " اصالت ذاتی آنها برتر است یا تربیت خانوادگی شان " ؟

شیخ گفت : هر چه نظر حضرت اشرف باشد همان است ولی به نظر من " اصالت " ارجح است .

و شاه بر خلاف او گفت : شک نکنید که " تربیت " مهم تر است !

بحث میان آن دو بالا گرفت و هیچیک نتوانستند یکدیگر را قانع کنند بناچار شاه برای اثبات حقانیت خود او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش را به کرسی نشاند .

فردای آن روز هنگام غروب شیخ به کاخ رسید پس از تشریفات اولیه وقت شام فرا رسید سفره ای بلند پهن کردند ولی چون چراغ و برقی نبود مهمانخانه سخت تاریک بود در این لحظه پادشاه دستی به کف زد و با اشاره او چهار گربه ، حامل شمع حاضر شدند وآنجا را روشن کردند !

درهنگام ِ شام ، شاه دستی پشت شیخ زد و گفت دیدی گفتم " تربیت " از " اصالت " مهم تر است ما این گربه های نااهل را اهل و رام کردیم که این نتیجه اهمیت " تربیت " است !

شیخ در عین اینکه هاج و واج مانده بود گفت من فقط به یک شرط حرف شما را می پذیرم و آن اینکه فردا هم گربه ها مثل امروز چنین کنند!!!

شاه که از حرف شیخ سخت تعجب کرده بود گفت : این چه حرفیست فردا مثل امروز وامروز هم مثل دیروز!!! کار آنها اکتسابی است که با تربیت وممارست وتمرین زیاد انجام می شود ...

ولی شیخ دست بردار نبود که نبود تا جایی که شاه عباس را مجبور کرد تا این کار را فردا تکرار کند .

لذا شیخ فکورانه به خانه رفت .

او وقتی از کاخ برگشت بیدرنگ دست به کار شد چهار جوراب برداشت و چهار موش بخت برگشته در آن نهاد...

فردا او باز طبق قرار قبلی به کاخ رفت تشریفات همان و سفره همان و گربه های بازیگر همان . . .

شاه که مغرورانه تکرار مراسم دیروز را تاکیدی بر صحت حرفهایش می دید زیر لب برای شیخ رجز می خواند که در این زمان شیخ موشها را رها کرد که در آن زمان بود که هنگامه ای به پا شد : یک گربه به شرق دیگری به غرب آن یکی شمال و این یکی جنوب !!!

واین بار شیخ گفت : شهریارا ! یادت باشد اصالت گربه موش گرفتن است گرچه " تربیت " هم بسیار مهم است ولی" اصالت " مهم تر !

یادت باشد با " تربیت" میتوان گربه اهلی را رام و آرام كرد ولی هرگاه گربه موش را دید به اصل و " اصالت " خود بر می گردد و همان موجود نااهل و ناآرام و درنده خو می شود ! 

 


سخن روز :  بهتر است دوباره بپرسی ، تا اینکه یک راه اشتباه بروی. مثل آلمانی

 





تاريخ : دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:اصالت,تربیت,مثل آلمانی,مهمانخانه,هاج و واج,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

روزی بهلول به حمام رفت، ولی خدمتکاران حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن طور که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند.

با این حال بهلول وقت خروج از گرمابه ده دیناری که به همراه داشت یک جا به استاد حمام داد.

کارگران حمامی چون این بذل و بخشش را بدیدند، همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی نمودند.

بهلول باز هفته دیگر به گرمابه رفت. ولی این دفعه تمام کارگران با احترام کامل او را شستشو نموده و بسیار مواظبت نمودند. ولی با اینهمه تلاش و کوشش کارگران، بهلول به هنگام خروج فقط یک دینار به آنها داد.

خدمتکاران حمامی متغیر گردیده پرسیدند: سبب بخشش بی جهت هفته گذشته و رفتار امروزت چیست؟

بهلول گفت:مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده بودم پرداختم و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شما ادب شده و رعایت مشتری های خود را بکنید !!!


 

یک روز عربی از بازار گذر میکرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد !

هنگام رفتن صاحب دکان گفت تو از بخار دیگ من استفاده کردی و باید پولش را بدهی !!!

مردم جمع شدن مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت از بهلول تقاضای قضاوت کرد ...

بهلول به آشپز گفت آیا این مرد از غذای تو خورده است؟

آشپز گفت نه ولی از بوی آن استفاده کرده است.

بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد و به زمین ریخت و گفت : ای آشپز صدای پول را تحویل بگیر.

آشپز با کمال تحیر گفت :این چه قسم پول دادن است؟

بهلول گفت مطابق عدالت است : کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند !


 

فردی چند گردو به بهلول داد و گفت: بشکن و بخور و برای من دعا کن.

بهلول گردوها را شکست ولی دعا نکرد.

آن مرد گفت: گردوها را می خوری نوش جان، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم!

بهلول گفت: مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است...!


 

شخص تنبلی نزد بهلول آمده و پرسید :

می خواهم از كوهی بلند بالا روم می توانی نزدیكترین را ه را به من نشان دهی؟

بهلول پاسخ داد:  نزدیكترین و آسانترین راه : نرفتن بالای كوه است !!!   


سخن روز :  اگر ذهن خالی، مثل شکم خالی سر و صدا می کرد، انسان ها همیشه به دنبال دانش بودند...  





تاريخ : دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:بهلول,گرمابه,حمام,حمامی,خوراک پزی,دکان,,
ارسال توسط سورنا
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

 

گویند سلطان محمود غزنوی جلوی پلکان قصر ایستاده بود که یکی از شعرای درباری (احتمالا عوفی) را دید و از او خواست که وقتی سلطان پا به پله اول می‌گذارد مصراعی بگوید که سلطان حکم قتلش را بدهد و وقتی سلطان پا به پله دوم گذاشت مصراع دوم را چنان بگوید که نه تنها اثر مصراع اول را از بین ببرد بلکه شاعر را شایسته پاداشی گران کند و همینطور در ادامه ...
شاعر قبول کرد و سلطان پا به پله اول گذاشت.


شاعر سرود :
سال ها بود تو را می کردم
همه شب تا به سحرگاه دعا

یاد داری که به من می دادی
درس آزادگی و مهر و وفا

همه کردند چرا ما نکنیم
وصف روی گل زیبای تو را

تا ته دسته فرو خواهم کرد
خنجر خود به گلوگاه نگاه

تو اگر خم نشوی تو نرود
قد رعنای تو از این درگاه

مادرت خوان کرم بود و بداد از پس و پیش
به یتیمان زر و مال و به فقیران بز و میش

یاد داری که تو را شب به سحر می‌کردم
صد دعا از دل مجروح پریشان احوال

وه که بر پشت تو افتادن و جنبش چه خوشست
کاکل مشک فشان با وزش باد شمال

عوفی خسته اگر بر تو نهد منع مکن
نام عاشق کشی و شیوه آشوب احوال





تاريخ : یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:سلطان,سلطان محمود غزنوی,پلکان,پلکان قصر,عوفی,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا


 

افشای قرارداد ترکمانچای ارزی با چین

 افشای قرارداد ترکمانچای ارزی با چین

  تهران-خبرگزاری ایران نیوز24:سرانجام پس از گذشت سه سال، جزئیات یکی از زیان بار ترین قراردادهای اقتصادی پس از انقلاب با کشور چین برملا شد.

   به گزارش خبرگزاری ایران نیوز24،سه سال پیش مطابق با یک قرار داد عجیب، دولت ایران درآمد حاصل از فروش نفت را نزد دولت چین در اختیار این کشور می گذارد تا به عنوان پشتوانه ال سی های خرید کالای چینی برای ایران استفاده گردد.
  بنابر این قرارداد، دولت چین علاوه بر آن که پول خرید نفت ایران را نزد خود نگه می دارد ، مدیریت این پول را نیز به عهده دارد و خود این پول را به ارزهای مختلف می تواند تبدیل کند.
   یکی از نکات جالب و البته تاسف بار در این قرارداد، این بوده است که دولت چین ، هیچ گونه تعهدی نسبت به نتیجه اقدام خود ندارد و اگر به خاطر اشتباه سهوی یا عمدی دولت چین بخشی از سود یا اصل پول ایران با نوسانات نرخهای ارز از بین برود، مسئولیت آن بر عهده ایران است.
   اما ترکمانچای بودن این قرارداد به اینجا ختم نشده و دیگر مفاد قرارداد عجیب تر است؛ از جمله اینکه دولت چین برای افتتاح ال سی یا فروش نسیه کالا به ایران، در حالی که پول نقد ایران به عنوان پشتوانه در اختیار آن است، اقدام به دریافت بیمه از ایران می کند که امری عجیب و کم سابقه در بانکداری جهان است.
  این موضوع به این معناست که فروشنده در حالی که مبلغی بسیار بیشتر از پول کالا به صورت نقد در اختیار دارد، اقدام به کشیدن درصد قابل توجهی بر روی مبلغ کالا به عنوان حق بیمه یا هزینه ریسک کرده که این مبلغ در سالهای قبل 4 درصد بوده و احتمالا در شرایط فعلی به دو برابر این رقم افزایش یافته است که در مقیاس کلی میلیاردها دلار می شود.
   محور سوم این قرارداد ترکمانچای، عدم استفاده کامل ایران از انبوه سرمایه کشور است که نزد چین سرمایه گذاری شده است و گفته می شود این رقم در حال حاضر از مرز 25 میلیارد دلار گذشته است.
  به بیان دیگر، 25 میلیارد دلار از سرمایه کشور طبق این قرارداد در اختیار دولت چین می باشد، اما به جای پرداخت سود به ایران، از ایران مبالغ سنگینی به عنوان بیمه و ریسک دریافت می شود.
  برای مشخص شدن ابعاد زیان کشور از محل این قرارداد، تنها به ذکر این نکته بسنده می کنیم که اگر این مبلغ هنگفت به جای سپرده گذاری نزد برادران چینی به خرید طلا اختصاص یافته بود، طی این مدت ارزش آن چندین برابر شده بود و علاوه بر آنکه اصل 25 میلیارد دلار موجود بود، حدود 50 میلیارد دلار دیگر که یارانه دو سال مردم است، سود عاید ایران شده بود.
   هرچند مطابق قانون امکان افزایش محورهای سوال از رئیس جمهور نیست، نمایندگان سوال کننده از احمدی نژاد در حاشیه سوالات خود به این موضوع هم اشاره ای کلی کنند، به ویژه که یکی از سوالات مربوط به عدم پرداخت بودجه مصوب مترو از ذخیره ارزی است که مسوولان دولتی خالی بودن این صندوق را بهانه می کردند و اینک برخی زمینه های آن روشن شده است.





ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کرد همه آرزوی تملک آن را داشتند.

باديه‌نشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد.

حتی حاضر نبود اسب خود را با تمام شترهای مرد باديه‌نشین تعویض کند.

باد‌يه‌نشین با خود فکر کرد: حالا که او حاضر نیست اسب خود را با تمام دارایی من معاوضه کند، باید به فکر حیله‌ای باشم.

روزی خود را به شکل یک گدا درآورد و در حالی که تظاهر به بیماری می‌کرد، در حاشیه‌ی جاده‌ای دراز کشید.

او می‌دانست که مرد با اسب خود از آنجا عبور می‌کند. همین اتفاق هم افتاد...

مرد با دیدن آن گدای رنجور، سرشار از همدردی، از اسب خود پیاده شد به طرف مرد بیمار و فقیر رفت و پیشنهاد کرد که او را نزدیک پزشک ببرد.

مرد گدا ناله‌کنان پاسخ داد: من فقیرتر از آن هستم که بتوانم راه بروم.

روزهاست که چیزی نخورده‌ام نمی‌توانم از جا بلند شوم دیگر توان ندارم.

مرد به او کمک کرد که سوار اسب شود به محض اینکه مرد گدا روی زین نشست، پاهای خود را به پهلوهای اسب زد و به سرعت دور شد.

مرد متوجه شد که گول باديه‌نشین را خورده است. فریاد زد: صبر کن! می‌خواهم چیزی به تو بگویم.

باديه‌نشین که کنجکاو شده بود، کمی دورتر ایستاد.

مرد گفت: تو اسب مرا دزديدی. دیگر کاری از دست من برنمی‌آید، اما فقط کمی وجدان داشته باش و یک خواهش مرا برآورده کن.

برای هیچ‌کس تعريف نکن که چگونه مرا گول زدی...

باديه‌نشین تمسخرکنان فریاد زد: چرا باید این کار را انجام دهم؟

مرد گفت: چون ممکن است، زمانی بیمار درمانده‌ای کنار جاده‌ای افتاده باشد. اگر همه این جریان را بشنوند، دیگر کسی به او کمک نخواهد کرد.

باديه‌نشین شرمنده شد. بازگشت و بدون اینکه حرفی بزند ، اسب اصیل را به صاحب واقعی آن پس داد ...

برگرفته از کتاب بال‌هايی برای پرواز
نوربرت لش لايتنر

 

 

سخن روز : خوشبخت ترين فرد كسی است كه بيش از همه تلاش كند ديگران را خوشبخت سازد... اشو زرتشت





ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

درسهای بزرگی که میتوان از مورچه ها آموخت

 

"DeleAria Group www.delearia.com"

 

همه ما تلاش می‌کنیم که از افراد بزرگ درس زندگی بگیریم و دوست داریم رمز و

راز موفقیت آنها را بدانیم. اما فراموش می‌کنیم که گاهی بزرگترین درس‌های زندگی

از کوچکترین موجودات کنار ما گرفته می‌شوند.


مثلاً مورچه‌ها را در نظر بگیرید. آیا باور می‌کنید که این موجودات کوچک می‌توانند به

ما یاد بدهند که چطور باید زندگی بهتری داشته باشیم؟

 

از رفتار مورچه‌ها می‌توانیم چهار درس مهم بگیریم که به ما برای داشتن زندگی بهتر

کمک می‌کنند.

 

1. مورچه‌ها هیچوقت تسلیم نمی شوند. آیا متوجه شده‌اید که چطور مورچه‌ها

همیشه به دنبال راهی برای رد شدن از موانع هستند؟ انگشتتان را در راه یک مورچه

قرار دهید و آن را دنبال او بکشانید، یا حتی روی او. مدام به دنبال راهی برای گذر از

انگشت شما خواهد بود. هیچوقت یکجا نمی‌ایستد و گیج نمی‌ماند. هیچوقت دست

از تلاش بر نمی‌دارد و عقب نمی‌کشد.

 

همه ما باید یاد بگیریم که اینچنین باشیم. همیشه موانعی در زندگی ما وجود دارد.

چالش این است که دست از تلاش برنداریم و به دنبال راه‌های جایگزین برای رسیدن

به اهدافمان باشیم.

 

2. مورچه‌ها همه تابستان به فکر زمستان هستند. داستان قدیمی گنجشک و مورچه

را یادتان هست؟ در اواسط تابستان، مورچه‌ها به شدت مشغول جمع کردن آذوقه

برای زمستان خود هستند—درحالیکه گنجشک برای خود خوش می‌گذراند. مورچه‌ها

می‌دانند که تابستان—اوقات خوش—برای همیشه نمی‌ماند. سرانجام زمستان

می‌آید.

این درس خیلی خوبی است. وقتی زندگی خوب می‌شود، نباید مغرور شوید و تصور

کنید که هیچوقت زندگیتان با شکست روبه‌رو نخواهد شد. با دیگران با ملاطفت و

مهربانی رفتار کنید. برای روزهای سخت پس‌انداز کنید و به فکر آینده باشید. و یادتان

باشد که اوقات خوب همیشه نیستند اما انسان های خوب همیشه هستند.

 

3. مورچه‌ها همه زمستان به فکر تابستان هستند. وقتی با سرمای طاقت‌فرسای

زمستان مواجه می‌شوند، همیشه به خودشان یادآور می‌شوند که این همیشگی

نخواهد بود و بالاخره تابستان فرا می‌رسد. و با نخستین اشعه های خورشید

تابستان،

مورچه‌ها بیرون می‌آیند و آماده کار و تلاش و تفریح هستند. وقتی ناراحت و افسرده

هستید و وقتی تصور می‌کنید مشکلات تمامی ندارند، خوب است که به خودتان

یادآور شوید که این نیز می‌گذرد. اوقات خوش فرا می‌رسد و خیلی مهم است که

همیشه رویکری مثبت به زندگی داشته باشید.

 

4. مورچه‌ها هرچه از توانشان برمی‌آید را انجام می‌دهند. مورچه‌ها چه مقدار غذا در

تابستان جمع می‌کنند؟ هرچقدر که بتوانند! این الگوی خیلی خوبی برای کار است.

هرچه که از دستتان برمی‌آید را انجام دهید. یک مورچه نگران این نیست که مورچه

دیگر چقدر غذا جمع کرده است. عقب نمی‌کشد و به این فکر نمی‌کند که چرا باید

اینقدر سخت تلاش کند. از حقوق کم خود هم شکایت نمی‌کند. آنها فقط سهمشان

را از کار انجام می‌دهند. موقیت و خوشبختی معمولاً در نتیجه 100% به دست

می‌آید—یعنی همه آنچه که در توان دارید را به کار گیرید. اگر به اطرافتان نگاه کنید،

افراد موفقی را می‌بینید که با هرچه در توانشان هست زحمت می‌کشند.

 

پس:

 

1) عقب نکشید.

 

2) به فکر آینده باشید.

 

3) مثبت‌اندیش باشید.

 

4) تا منتهای توان خود تلاش کنید.

 

و یک درس دیگر هم هست که می‌توانید از مورچه‌ها یاد بگیرید. آیا می‌دانستید که

مورچه‌ها می‌توانند شیئی با 20 برابر وزن خود حمل کنند؟ شاید ما هم همینطور

باشیم. ما می‌توانیم سختی‌ها را به دوش بکشیم و حجم کارهای سخت و زیاد را

مدیریت کنیم. بار بعد که چیزی موجب ناراحتیتان شد و تصور کردید که قادر به

تحمل آن نیستید، دلسرد نشوید. به آن مورچه کوچک فکر کنید و یادتان باشد که

شما هم می‌توانید وزن بیشتری را به دوش بکشید!





ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

لازم است گاهی از مسجد ، کلیسا و ... بیرون بیایی و ببینی پشت سر اعتقادت چه میبینی ترس یا حقیقت ؟!

لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی ، فکر کنی که چه‌قدر شبیه آرزوهای نوجوانیت است ؟!

لازم است گاهی درختی ، گلی را آب بدهی ، حیوانی را نوازش کنی ، غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه ؟!

لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی ، گوگل و ایمیل و فلان و بهمان را بی‌خیال شوی ، با خانواده ات دور هم بنشینید ، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و ببینی زندگی فقط همین آهن‌پاره‌ی برقی است یا نه ؟!

 

لازم است گاهی بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج ، تا ببینی در تقسیم عشق در نهایت تو برنده ای یا بازنده ؟!

لازم است گاهی عیسی باشی ، ایوب باشی ، انسان باشی ببینی می‌شود یا نه ؟!

و بالاخره لازم است گاهی از خود بیرون آمده و از فاصله ای دورتر به خودت بنگری واز خود بپرسی که سالها سپری شد تا آن بشوم که اکنون هستم... آیا ارزشش را داشت ...؟!   

زیبائی در فراتر رفتن از روزمرگی‌هاست...

 

 

سخن روز : عمر آنقدر کوتاه است که نمی‌ارزد آدم حقیر و کوچک بماند...دیزرائیلی





تاريخ : سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:مسجد,کلیسا,دیزرائیلی,بنگر,نگر,,
ارسال توسط سورنا
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی