بنام خدا
سخنان و گفتار رهايي بخش اشو
انکار همیشه موجب تنش است . بپذیر . اگر آسودگی می خواهی ، پذیرش همیشه راه حل است . هر چه در پیرامون تو رخ می دهد ؛ بپذیر
101
تمام گذشته های تو را دیگران بر تو تحمیل کرده اند ، پس خوب و بد آن مهم نیست . نکته مهم آن است که به یاد داشته باشی که این کشف تو نبوده ، تمام آن عاریه ای بوده است ؛ دست دوم و سوم است ... باید از شر آن تمام و کمال خلاص شوی
102
شادی امری روحی است ؛ سرچشمه آن جسم تو نیست . فرد می تواند حتی در بیماری شاد باشد ، او می تواند حتی بهنگام مرگ شاد باشد . شادی درونی است . درد و لذت هر دو ریشه در جسم دارند ولی شادی وابسته به وجود است
103
اگر نتوانی تنها باشی پیوند تو دروغین است . این تنها نیرنگی است تا ازتنهایی فرار کنی ، همین و بس .... در جامعه ای غیر آزاد می توانی آزاد باشی . در جهانی سیاه بخت ، سعادتمند باشی ، مانعی از سوی دیگران نمی تواند وجود داشته باشد ، می توانی دگرگون شوی
104
خداوند یک شخص نیست ، بلکه تنها تجربه ای است که تمام هستی را به پدیده ای زنده مبدل می سازد : تنهایی او مطرح نیست . او با زندگی می تپد ....؛ با زندگی که دارای ضربان است . لحظه ای که دریابی دل هستی می تپد ، خداوند را کشف کرده ای .
105
بخاطر داشته باش ، وقتی به تخریب دست می زنی ، خود را نیز تخریب کرده ای . و آنگاه که می آفرینی ، خود را نیز می آفرینی و ابعاد نویی از وجود خود را کشف می کنی .
106
انسان پدیده ای غریب است ؛ به فتح هیمالیا می رود ، به کشف اقیانوس آرام دست می یازد ، به ماه و مریخ سفر می کند ، تنهایک سرزمین است که هرگز تلاش نمی کند آنرا کشف کند و آن دنیای درونی وجود خود اوست
107
ذهن تنها زمانی در لحظه می ماند که به تمامی در چیزی نباشی . در هر کار و در هر چیز تام و تمام باش،تا ذهن نتواند حتی برای لحظه ای تو را آزار دهد .
108
کسی که دارای روحی شورشی است باید از هر ایده آلی ، هر قدر کهن ، آگاه باشد . او برمبنای آگاهی و درک خود و نه برمبنای شرایط جامعه پاسخ می گوید . رستگاری حقیقی همین است
109
نخست راه برو ، چم و خم آن را بیاموز و ببین که مقصد آن کجاست پس از این شناخت است که می توانی دست دیگران بگیری و راهنمای راه شوی
110
چرا این همه احساس نارضایتی می کنی ؟ چرا همیشه به هر دلیلی یا بی هیچ دلیلی ناراضی هستی ؟ حتی اگر همه چیز بروفق مراد باشد ، باز احساس کمبود می کنی ؛ می دانی گمشده تو چیست ؟ هرگز به وجودت ، گوش فرا نداده ای .
111
کافیست به ندای دلت گوش کنی . او تنها آموزگار توست . در سفر واقعی زندگی ، شهود تو تنها آموزگار توست
112
لذت بردن ازکاری که می کنی ، هدفی که تمام توان خود را به آن معطوف میداری ؛ آنچه را که نمی خواهی از آن دیگری باشد ؛ آنچه را که می خواهی همان باشی ؛ نقشی که کار گردان در این نمایشنامه به تو داده است و تو حاضر نیستی این نقش را با ریاست جمهوری یا امپراطوری عوض کنی ، تو را به خرسندی می رساند
113
اندیشیدن به چیزی یک مساله است ؛ و شدن آن چیزی که به آن می اندیشیده ای مساله ای دیگر.و همین « شدن » هدف واقعی است
114
برای آنانکه می خواهند زندگی کنند ، نه درباره آن فکر کنند ، عشق بورزند نه درباره آن بیندیشند ، باشند ، نه درباره آن فلسفه ببافند ؛ راه دیگری وجود ندارد . عصاره لحظه حاضر را بنوش ، قطره قطره آنرا به کام بکش ، چون این لحظه می گذرد و باز گشتی نخواهد بود
115
مرگ از زندگی متراکم تر است . زندگی در هفتاد یاهشتاد سال پراکنده است ، مرگ در یک لحظه رخ می دهد . چنان متراکم است که اگر درست زندگی کرده باشی ، خواهی توانست راز مرگ را رمز گشایی کنی . و راز مرگ چیزی جز یک پوشش نیست
116
پیر شدن از هر حیوانی بر میآید، ولی رشد کردن امتیاز ویژه انسان است. فقط عده معدودی مدعی این امتیاز ویژه هستند
117
بلوغ همان معصومیت است، با یک تفاوت: بلوغ همان معصومیت بازیافته است؛ معصومیتی که از نو فراچنگ آمده
118
سالخوردگی چیزی نیست که تو خودت در آن دخالت داشته باشی، چیزی است که خود به خود از نظر جسمانی اتفاق میافتد. هر بچهای که به دنیا میآید با گذشت زمان پیر میشود. بلوغ چیزی است که تو خودت آن را به زندگی میآوری. بلوغ برآمده از آگاهی و دانایی است
119
مسأله اساسی عشق این است که قبل از هر چیزی باید بالغ شوی. بعد همسر بالغی پیدا خواهی کرد؛ افراد نابالغ اصلاً تو را به خود جلب نمیکنند. داستان به همین سادگی است.
120
باید به دختر و پسر اجازه داد به قدر کافی با هم آشنا و مأنوس شوند. قبل از این دوره، حتی اگر خودشان خواهان ازدواج باشند، نباید به آنها چنین اجازهای داد. آن وقت طلاق از روی زمین محو خواهد شد
140
ازدواج فرصتی بینظیر برای رویش در بستر عشق خواهد بود
141
شهامت بیترسی نیست، بلکه چیزی فراتر، حضور کامل ترس به همراه شهامت مواجهه با ترس است
142
اگر ما به تردید برسیم و در پی آن شاهد تغییر باشیم، این فرایند را باید جشن گرفت و بخاطرش پایکوبی کرد- می توانیم به جای آویزن شدن به امور آشنا و شناخته شده، از موقعیتهای پیش آمد به عنوان فرصتهای ماجراجویی و تعمق بخشیدن به درک ما از خود جهان پیرامونمان بهره جوییم
143
هستهی تو درست مثل قرص ماه در آسمان روز که تا شب ظلمانی بر آن حادث نگردد. بازتاب آفتاب عالم تاب در آن هویدا نیست و کافی است در زلال شب به تماشای مهتاب بنشینی و در گوی بلورین وجودت حقیقت را رویت کنی.و این بلوغ است
144
عشق چیزی جاودانه است، جزیی از ابدیت است. اگر رشد پیدا کنی، راه و رسمش را بدانی و واقعیات زندگی عاشقانه را بپذیری و درک کنی، آنگاه عشق روز به روز رشد میکند و شاخه و برگ بیشتری مییابد. ازدواج فرصتی بینظیر برای رویش در بستر عشق خواهد بود
145
حجاب ذهن را بینداز و به هستی گوش بسپار . حجاب ذهن را بینداز و به من گوش بسپار من خواهان ارتباط با تو نیستم بلکه خواهان یگانگی با توام ارتباط از ذهن برمیخیزد یگانگی از جان
146
عشق الهی به گونه ای است که اگر معبد وجود شما را برای سکونت برگزیند دیگر اجازه نمی دهد بت ها و خدایان گوناگونی که هم اکنون بسیاری از ان ها در معابد وجود دارند و بر اریکه قدرت نشسته اند بر جای خود باقی بمانند .وقتی نور الهی ظهور میکند همه چیز را در بر میگیرد .او یک چیز است و همه چیز .او فرمانروای مطلق است
147
گناه یکی از کهن ترین ترفندها برای سلطه بر مردم است. آنها در تو احساس گناه ایجاد میکنند. آنها ایده هایی بس احمقانه به خوردت میدهند که قادر به محقق ساختن آنها نیستی. سپس گناه به وجود میآید و همین که به وجود آمد، تو به دام افتاده ایی ... گناه راه کاسبی است.
148
به یاد داشته باشید من تضمین نمیکنم که کاری که میگویم شما را همیشه به مقصد صحیحی هدایت می کند. خیلی از اوقات شما را به مقصد اشتباه نیز میبرد زیرا برای رسیدن به در درست ممکن است در ابتدا درهای غلط زیادی زده شود. اگر تصادفا در درست را پیدا کنید قادر نخواهید بود که درست بودن آنرا تشخیص بدهید. بنابراین به یاد داشته باشید در محاسبه نهایی هیچ تلاشی بیهوده نیست تمام تلاشها به اوج یافتن نهایی رشد کمک میکند.
149
مرتکب هر تعداد اشتباهی که ممکن است بشوید فقط یک چیز را به یاد داشته باشید:یک اشتباه را دوبار مرتکب نشوید و رشد خواهید کرد. این جزئی از آزادی شماست که بیراهه بروید این جزیی از شأن شماست که حتی در مقابل خدا قرار بگیرید. در غیر این صورت میلیونها انسان در دنیا بدون اراده و شهامت هستند. این طریقی است که بتوانید جرأت و شهامت پیدا کنید.
150
دین وقتی به تو بی باکی میبخشد، بگذار معیار این باشد. اگر دین به تو هراس بخشید، واقعا دین نیست
151
باید آرامش به رقص در آید و سکوت به آواز. و تا درونی ترین درک تو به خنده بدل نشده، هنوز چیزی کم است. هنوز کاری است که باید انجام گیرد
152
عشقت را در مراقبه ات و مراقبه ات را در عشقت جاری ساز. این همان چیزی است که من تعلیم میدهم. این همان چیزی است که زندگی پویا میخوانمش و زندگی مذهبی زندگیی پویاست. ژرف زندگی کن، از ته دل زندگی کن، یکپارچه با تمام وجود، به طوری که وقتی مرگ در زد آماده باشی، آماده همچون یک میوه رسیده برای فرو افتادن از درخت. مرگ باید چنین باشد. این آمادگی باید با زندگی کردن با وجد و سرور و شیطنت فراهم آید...
153
همه لحظه ها زیبا هستند. فقط تو باید پذیرا باشی و تسلیم...یک شاهد... همه لحظه ها نعمتند، فقط تو باید قادر به دیدن باشی. همه لحظه ها میمون و مبارکند. اگر تو با حق شناسی عمیق بپذیری، هرگز هیچ چیزی عیب نخواهد کرد...
154
هرگز زندگیت را قربانی هیچ چیز نکن! همه چیز را قربانی زندگی کن! زندگی نهایت هدف است.بزرگتر از هر کشوری، بزرگتر از هر کیشی، بزرگتر از هر بتی، بزرگتر از هر آرمانی
155
کل بازی هستی چنان زیباست که تنها خنده میتواند پاسخ آن باشد. تنها خنده میتواند عبادت و شکر واقعی باشد.
156
من ذهنی را کمال یافته میخوانم که ظرفیت حیرت کردن را حفظ کرده باشد. ذهنی بالغ است که مدام به شگفتی درآید. از دیگران از خودش از هر چیزی.
زندگی حیرتی همیشه گیست
157
انسان میتواند احساس عشق کند و همچنان به راه خودش ادامه بدهد میتوان عاشق صخره بود عاشق درختان عاشق اسمان عاشق ستارگان انسان میتواند عاشق دوستان همسر و بچه ها پدر و مادر خود باشد یک نفر میتواند به میلیونها راه مختلف عاشق باشد
انسان میتواند عاشق یک رهگذر غریبه در جاده شود میتواند فقط احساس عشقی درباره او داشته باشد و همچنان به راهش ادامه دهد حتی نیازی به صحبت کردن با وی نداشته باشد نیازی به ارتباط برقرار کردن با او نباشد انسان میتواند احساس عشق کند و همچنان به راه خودش ادامه بدهد.
158
عشق را درون خویش تجربه کن اگر دلی سرشار از عشق داشته باشی دیر یا زود مخاطب خویش را پیدا میکنی عشق تو کسی را که همواره جویایش بودی پیدا میکند - راه عشق راهی پر مخاطره است تنها کسانی که شجاعت عشق ورزیدن را دارند به این راه گام می نهند عشق مراقبه تنها نصیب کسانی میشود که شجاعت بودن را دارند راه عشق و مراقبه هر دو به خدا میرسند
159
پیام من خیلی ساده است در زندگی کردن حد و مرزی برای خود قائل نباشید.با تمامیت وجود،شور و شوق و عشق و نهایت احساس زندگی کنید،چرا که غیر از زندگی خدایی وجود ندارد
160
زندگی نه بی معناست و نه با معنا . زندگی فقط هست . اما اگر سعی کنی معنایی در آن بیابی طبعاْ آن معنا آنجا نیست . تو خالق بی معنا بودن خود هستی . و به دنبال آن یأس است و پریشانی خاطر ... زندگی صرفاْ هست . از آن لذت ببر !
161
هرگز معتقد نشو - هرگز پیرو نشو - هرگز جزئی از هیچ تشکیلات و سازمانی نشو - به راستی به خودت وفادار باش - به خودت خیانت نکن .
162
رهایی از جنسیت تجربه ی بزرگی است .رهایی از جنسیت انرژی های تو را برای مراقبه و سامادهی آماده می سازد
163
زندگی کردن ،عشق ورزیدن است ، هنگامی که شادمانی به نرمی به اعماق دریاچه سکوت می رود ، نفس گرم عشق ترانه ای ناشنیده را زمزمه می کند - هنگامی که آسمان باز ،زیر نگاه تو بیدار بیدار می شود و نسیم دلپذیر گرده های رستگاری را می فشاند ؛ دریاچه ،نیلوفر و عاشق نادیده در یک شور ناگهانی با هم یکی می شود
164
نیچه می گوید خدا مرده است.این حرف اشتباه است برای اینکه خدایی که آنها می گویند هرگز وجود نداشته که حالا بخواهد بمیرد.زندگی هست،همیشه بوده و خواهد بود این یعنی خدا.
165
سالکان معنوی علیه من هستند،زیرا تصور می کنند که من خدا را انکار می کنم.من خدا را انکار نمی کنم،بلکه به او بعدی واقعی می بخشم،او را زنده می کنم،او را زنده می کنم،او را به تو نزدیکتر می کنم،حتی از قلبت نزدیکتر.خدا هسته وجود توست.او از تو جدا نیست،دور نیست،در آسمان نیست،بلکه همین جاست.من می خواهم آن تصور را که خداوند جایی دیگر در زمانی دیگر است نابود کنم.خداوند اکنون و همین جاست.غیر از اینجا مکانی و غیر از اکنون زمانی وجود ندارد.
166
مذهب یعنی بازشدن قلبی که حیرت می کند. مذهب یعنی پذیرش دنیای اسرارآمیزی که ما را احاطه کرده است
167
زندگی هرگز مشخص و قطعی نیست. در زندگی هیچ نوع بیمه ای وجود ندارد: زندگی فقط یک گستره ی وسیع است، یک حیطه ی وحشی و پرهرج و مرج. می توانی منزلی کوچک و امن در اطراف خودت بسازی، ولی آنگاه آن منزل ثابت خواهد کرد که گور تو خواهد بود. زندگی را زندگی کن.
168
یک انسان مذهبی، یک انسان واقعاٌ مذهبی نه این مردمان به اصطلاح مذهبی کسی است که می گوید، "من نمی دانم" وقتی می گویی "نمی دانم"، باز هستی، آماده ی آموختن هستی. وقتی می گویی "نمی دانم" هیچ تعصبی به این سو یا آن سو نداری، هیچ باوری نداری، هیچ دانشی نداری. فقط هشیاری داری. می گویی، "من هشیارم و خواهم دید که روی خواهد داد. من هیچ عقیده ی جزمی از گذشته با خودم حمل نمی کنم.
169
تمام مذاهب اصیل چیزی جز یک علم __ یا یک هنر __ نیستند که به شما بیاموزند که چگونه بمیرید. و تنها راه آموزش اینکه چگونه بمیرید این است که بیاموزید چگونه زندگی کنید. این دو از هم جدا نیستند. اگر زندگی کردن درست را بدانی، مردن درست را نیز خواهی دانست. پس نخستین چیز و یا اساسی ترین نکته این است: چگونه زندگی کنیم.
170
انسان در حالت معمولی خود دیوانه است. هرکاری که انجام بدهد، میتوانی ببینی... که از روی دیوانگی انجام میدهد. دیوانگی تو آن جنون معمولی انسانی نیست؛ دیوانگی تمام عرفا، تمام شعرا و تمام آفرینندگان است: این جنونی است که فقط برای انسان های برکت یافته رخ میدهد.
171
اگر از من بپرسی زیبایی چیست، خواهم گفت: به چشمان من بنگر، در چشمان من نشسته است. به سکوت من گوش بسپار، در سکوت من خانه دارد. من صدای گام های زیبایی را در کوچه های جان پرشور خویش بارها شنیده ام. من حدیث صحبت خوبان و جام باده می گویم.
172
کسی جویای خداوند میشود که پیشاپیش او را یافته باشد!
نظرات شما عزیزان: