به نام خداوند مهر آفرین
سال 14094 اهورایی، 7037 میترایی، 3753 زرتشتی، 2573 کوروشی (شاهنشاهی) و 1394 خورشیدی

بنام خدا


8 مهارت ضروری برای نیمه دوم زندگی

آدم‌های زیادی از زندگی‌شان خسته شده‌اند. این خستگی و بیحوصلگی می‌تواند یک مارپیچ روبه‌پایین ایجاد کند. این مارپیچ می‌تواند افسردگی، بی‌میلی، ناامیدی و بسیاری احساسات منفی دیگر در خود داشته باشد. احتمالاً مهمترین مسئله برای فردی که در چنین موقعیتی قرار دارد این حس است که نمی‌دانند چه باید بکنند و به همین خاطر هیچ کاری نمی‌کنند.

اینجا می‌خواهیم 8 مهارت بسیار مهم برایتان معرفی کنیم که باید برای به دست آوردن آنها تلاش کنید. این مهارت‌ها به شما کمک می‌کنند خودتان را از این مارپیچ منفی دور نگه دارید.

مهارت 1: برای آینده رویاپردازی کنید

برای دیدن رویا حتماً نباید بخوابید. زمانی را به فکر کردن درمورد اتفاقات خوشایندی که دوست دارید در آینده بیفتد اختصاص دهید. اگر از دوران کودکی تابحال رویایی انجام‌نشده دارید، دوباره آن را امتحان کنید. همین می‌تواند یک نقطه شروع دوباره باشد.

مهارت 2: موانع موجود برای رویای زندگیتان را از میان بردارید

احتمال اینکه خودتان مانع سر راه خودتان باشید خیلی زیاد است. چه چیزی شما را عقب نگه می‌دارد؟ خیلی‌ها هستند که همیشه افسوس می‌خورند که چرا به دانشگاه نرفتند. تصور می‌کنند که الان دیگر خیلی دیر شده است. منظور این نوع موانع است.

مهارت 3: هدف و معنا به دست آورید

بعد از 40 سالگی به دنبال پیدا کردن هدف با راه‌های جدید هستیم. در جوانی هدف ما ایجاد و ساختن عناصر زندگی مثل ازدواج، بچه‌دار شدن، خانه‌دار شدن و پیشرفت کاری است. اما حالا که خیلی از این هدف‌ها به سرانجام رسیده‌اند، هدف‌هایمان تغییر می‌کنند. هدف می‌تواند قرار دادن خود در کنار چیزهایی باشد که شما را بالغ‌تر و کامل‌تر می‌کند. خودتان باید هدفتان را مشخص کنید.

مهارت 4: قدرت انتخاب مسیر زندگی

آینده ما چیزی فراتر از موقعیت‌های گذشته‌مان است. فقط دو چیز است که در آن حق انتخاب ندارید: مرگ و مالیات. این خودتان هستید که می‌توانید تعیین کنید در زندگیتان چه اتفاقاتی بیفتد. زندگی خودتان است پس مسئولیت آن را به گردن بگیرید.

مهارت 5: بطور مداوم چیزهای تازه یاد بگیرید

یادگیری فواید زیادی دارد. نخستین فایده آن برای شما ایجاد فرصت‌های تازه ای است که در اختیارتان قرار می‌گیرد. احتمالات نامحدود هستند. می‌توانید یک مهارت جدید یاد بگیرید، درمورد مکان‌های جدید اطلاعات پیدا کنید، علایقتان را دنبال کنید. با این روش همیشه در حال رشد خواهید بود. اگر رشد نکنید، موفق نخواهید بود.

مهارت 6: ممکن‌ها را تشخیص دهید

یکجایی در زندگیمان ممکن‌ها را کم می‌کنیم. زمانی را که فکر می‌کردید هر کاری از دستتان برمی‌آید را به یاد می‌آورید؟ خیلی‌ها را دیده‌اید که باوجود نقص‌های جسمانی بسیار به افرادی موفق در جامعه تبدیل شده‌اند. اینها محدودیت‌ها را ندیده‌اند، ممکن‌ها را پیدا کرده‌اند.

مهارت 7: از اشتباهاتتان درس بگیرید

شکست اگر باعث شود درسی از آن بگیرید چیز خوبی است. یک دلیل دیگر برای خوب بودن آن این است که می‌فهمید برای رسیدن به چیزی مهم تلاش می‌کنید. شکست می‌تواند یک نگرش باشد. توماس ادیسون 10،000 بار شکست خورد اما هیچوقت خود را بازنده ندید. او به این نتایج بعنوان 10،000 فرصتی که می‌تواند برای بالا بردن کار خود از آنها استفاده کند نگاه کرد. اگر اخیراً شکست نخورده‌اید، بد نیست امتحانش کنید!

مهارت 8: روابطی معنادار بر پایه اعتماد و احترام ایجاد کنید

ما با حضور دیگران در زندگیمان پرورش می‌یابیم. ما موجوداتی اجتماعی هستیم که نیاز به گیرش و دهش داریم. این موضوع را مثل یک پارچه تصور کنید. پارچه تارهای زیادی دارد که هریک به یک سمت مختلف رفته‌اند. یک تکه پارچه مطمئناً بسیار محکم‌تر از یک تار به تنهایی است.

این مهارت‌ها را تا چه اندازه در خودتان پرورش داده‌اید؟ از همین امروز شروع کنید. با کمک این مهارت‌ها می‌توانید از نیمه دوم زندگیتان هم درست مانند دوران جوانی لذت ببرید.





ارسال توسط سورنا

بنام یزدان بی نیاز

سوء ظن

 

 

هیزم شکن صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده.

شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت.

متوجه شد همسایه اش در دزدی مهارت دارد مثل یک دزد راه می رود مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند پچ پچ میکند ...

آن اندازه از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد لباسش را عوض کند و نزد قاضی برود !

اما همین که وارد خانه شد تبرش را پیدا کرد !!!

زنش آن را جابه جا کرده بود...

مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه را زیر نظر گرفت :

و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه می رود حرف می زند و رفتار می کند...!

 





ارسال توسط سورنا

بنام خدا

ویژگیهای کارکنان آژانس مسافرتی

          بايد دارای مهارت های ارتباطی عالی و برخورد دوستانه و مودب  بوده و از کار کردن با مردم و فروش لذت ببرند .

      بايد به جغرافیا و سفر علاقه داشته و مقاصد مختلف در سراسر جهان را بشناسند .

     بايد هنگام برخورد چهره ای مطمئن داشته باشند .

       بايد دارای مهارت های رايانه اي باشند .

         بايد فروش بليت را خوب بدانند .

        بايد انعطاف پذير و سازگار باشند .

         بايد حتی زمانی که تحت فشار هستند موثر ، آرام و شکیبا (صبور) ، باشند .

         بايد به عنوان بخشی از يك گروه در كار گروهي خوب کار كنند .

        بايد با توجه به تجربه خود و توان مالي مشتريان آنها را راغب به سفر براي تفريح و گذراندن تعطيلات يا انجام كسب و كار كنند.





تاريخ : دو شنبه 22 فروردين 1390برچسب:آژانس,آژانس مسافرتی,ویژگیهای کارکنان آژانس مسافرتی,کارکنان آژانس مسافرتی,مهارت,مهارت ارتباطی,ارتباط عالی,برخورد دوستانه,مودب,مودب و دوستانه,کارکردن با مردم,فروش,جغرافی,جعرافیا,سراسر,سراسری,سراسر جهان,چهره,مهارت رایانه,رایانه,انعطاف,انعطاف پذیر,سازگار,تحت فشار,گردش,گردشی,گردشگر,توریسم,توریست,تجربه,توان مالی,توان مالی مشتریان,مشتری,مشتریان,سفر,تفریح,تعطیل,تعطیلات,کسب و کار,فروش بلیط,بند الف,بند ب,مجوز,مجوز بند الف,مجوز بند ب,مجوز بند پ,آرام و صبور,آرام,صبور,شکیب,شکیبا,چهره مطمئن,فروش بلیت,فروش بلیط,,
ارسال توسط سورنا

« بنام خدا »

سالها پیش در یكی از مناطق چین باستان، شاهزاده ای آماده تاجگذاری می شد اما بنا به قانون، ابتدا باید عروسی (ازدواج) میكرد. از آنجا كه همسر او ملكه آینده می شد، باید دختری را پیدا می كرد كه بتواند به طور كامل به او اطمینان كند. بنابراین با مرد خردمندی مشورت كرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت كند و دختری را كه سزاوار ازدواج با امپراطور باشد، انتخاب نماید.

دختر خدمتكار قصر نیز عاشق شاهزاده بود و با وجود اینكه می دانست فقط زیباترین و ثروتمندترین دختران دربار در آن مجلس حضور دارند، تصمیم گرفت از این فرصت استفاده كرده و دست كم یكبار از نزدیك، شاهزاده را ببیند. سرانجام روز سرنوشت فرارسید و شاهزاده در میان درباریان ایستاد و شرایط رقابت را اعلام كرد:

 " به هر یك از شما دانه ای می دهم. فردی كه بتواند در مدت شش ماه، زیباترین گل را برای من بیاورد، ملكه آینده چین می شود."

دختر، دانه را گرفت و در گلدانی كاشت و از آنجا كه مهارت چندانی در باغبانی نداشت، با دقت و بردباری زیادی به خاك گلدان رسید. سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد. او هر چیزی را امتحان كرد. با كشاورزها صحبت كرد، آنان راه های مختلف گلكاری را به او آموختند اما هیچكدام از این راهها، نتیجه نداد. هر روز احساس میكرد از رویایش دورتر شده اما عشقش مانند گذشته، زنده بود.

سرانجام، شش ماه گذشت و هیچ گلی در گلدانش سبز نشد. با این كه چیزی برای نمایش نداشت اما می دانست در آن دوران، چقدر زحمت كشیده، بنابراین با مادرش صحبت كرد كه اجازه دهد در روز و ساعت موعود به قصر برود. در دلش می دانست این آخرین ملاقات با معشوق است. روز ملاقات فرا رسید. دختر با گلدان خالی منتظر ماند و دید همه دختران دیگر، نتیجه های خوبی گرفته اند: هر كدام گل بسیار زیبایی به رنگ ها و شكل های مختلف در گلدان های خود داشتند.

لحظه سرنوشت فرا رسید، شاهزاده وارد شد و هر كدام از گلدان ها را با دقت بررسی كرد. وقتی كارش تمام شد، نتیجه را اعلام كرد. دختر خدمتكار، همسر آینده او بود. همه حاضران اعتراض كردند و گفتند كه:

 "شاهزاده درست همان فردی را انتخاب كرده كه در گلدانش، هیچ گلی نروییده است."

شاهزاده با خونسردی، دلیل انتخابش را توضیح داد و گفت:

"این دختر، تنها فردی است كه گلی را به ثمر رسانده كه او را سزاوار همسری امپراطور می كند، گل صداقت. همه دانه هایی كه به شما دادم، عقیم بودند و امكان نداشت گلی از آنها بروید."





ارسال توسط سورنا
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 78 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی