بنام خدا
روزی مردی جان خود را به خطر انداخت تا جان پسر بچه ای را که در دریا در حال غرق شدن بود نجات دهد...
اوضاع آنقدر خطرناک بود که همه فکر می کردند هر دوی آنها غرق می شوند و اگر غرق نشوند حتما در میان صخره ها تکه تکه خواهند شد !
ولی آن مرد با تلاش فراوان پسر بچه را نجات داد...
آن مرد خسته و زخمی پسرک را به نزدیک ترین صخره رساند و خود هم از آن بالا رفت.
پس از مدتی که هر دو آرامتر شدند ، پسر بچه رو به مرد کرد و گفت:
از اینکه به خاطر نجات من جان خودت را به خطر انداختی متشکرم.
مرد در پاسخ گفت:
نیازی به تشکر نیست. فقط تلاش کن طوری زندگی کنی که زندگیت ارزش نجات دادن را داشته باشد!
سخن روز : انسان مجموعه ای از آنچه که دارد نیست ؛ بلکه مجموعه ای است از آنچه که هنوز ندارد، اما می تواند داشته باشد ... دیل کارنگی