بنام خدا
مقدمه:
حفظ , یادآوری و تشخیص موضوعات و به كار بستن آموخته های پیشین مهمترین فعالیت ذهنی انسان در زندگی فردی و اجتماعی است . اصولا بدون یادآوری آموختهها , تعلیم و تربیت نمیتواند معنا و مفهومی داشته باشد.
بعضی روان شناسان حافظه را یكی از اشكال یادگیری و یا نتیجه و دلیل یادگیری میدانند. واقعیت این است كه حافظه چه بصورت كوتاه مدت چه به شكل بلند مدت آن اعم از اینكه سمعی و بصری یا عملی و حركتی باشد , به عنوان زمینه هوش و هوشمندی آدمی مطرح است.بدون حافظه امكان ارزیابی و آزمون هوشی مقدور نخواهد بود. با درك اهميت مطالب فوق و نقش آن ها در زندگي انسان ها در اين نوشته سعي شده است حافظه و موارد مرتبط با يادگيري مورد مطالعه قرار گيرد كه در ادامه به تشريح ان ها پرداخته مي شود مطالب از اين قسمت به بعد بخش بندي شود .
بخش نخست : حافظه
حـافظه میتواند یک تغییردائمی درون یاخته ای باشد،یا چنانکه هب(روانشناس) برای نخستیـن بارگفته است ، برقرارشدن اتصالات تازه میانیاخته های عصبی مغز باشد که الگوهای خاصی را به وجود می آورند درحالیکه هر الگو رد یکیاد است . ازآنجا که معلوم شده است ترکیب پروتئین درتشکیل حافظه ی درازمدت دخالت دارد ، بعضی از پژوهشگران نیز به این فکرافتاده اند که یادها ممکن است به صورت مولکولهای پروتئین ذخیره شوند .
بسیاری از پژوهشگران معتقدندکه جایگاه عمده ی حافظه در مغز، هیپوکامپ است ؛ هیپوکامپ به ناحیه ای ازبافتهای مغز گفته می شود که در زیر قطعه ی گیجگاهی قرار دارد . درحالیکه هیپوکامپ ظاهراً به نحوی با حافظه ارتباط دارد ، نتایجی که از آزمایش روی حیوانات به دست آمدهاند فعلاً با قطعیت چیزی را روشن نمی کنند .
به هر حال باید گفت که تشکیل یادها و خاطره ها و بازیابی آنها نمیتواند منحصر به قسمت خاصی از مغز باشد . آنچه بیش از جای حافظه در مغز اهمیت دارد ، فرآیندهایی هستند که در زیربنای حافظه قرار دارند . تحقیقات نشان میدهند که دو نوع حافظه وجود دارد : حافظه ی کوتاه مدت و حافظه ی درازمدت . حافظه ی کوتاه مدت ازاینرو چنین نامیده شده است که چند دقیقه ای بیشتر دوام نمی آورد . اما فرض براین است که حافظه ی درازمدت تقریبا همیشگی می باشد . درباره ی اینکه آیا این دو حافظه نمودهای متفاوت یک رد یاد واحد در مغز هستند یا این که نتیجه ی دو رد یاد یا حتی بیشتر، میان روانشناسان اختلاف نظر وجود دارد . روانشناسان اصطلاح رد یاد را در معنایی گسترده و نه چندان دقیق به کار می برند و منظورشان نوعی اثر فیزیکی است که یک رویداد در مغز به جای می گذارد . این اثر ممکن است فیزیولوژیکی باشد ( مثلاً اتصال یاخته های عصبی ) یا ممکن است زیست- شیمیایی باشد ، از نوع تغییراتی که در خود یاخته ی عصبی بوجود می آید . باری ، ماهیت آن روشن نیست . بنابر نظریه ی رد یاد واحد ، یاد با گذشت زمان تقویت میشود و با ثبات تر می گردد و به حافظه ی درازمدت تبدیل می شود . فراموشی نیز تضعیف شدن یا از بین رفتن این رد در مغز است. کثرت گرایان معتقدند که فقط یک رد یاد به وجود نمی آید ، بلکه دستکم دو رد یاد تشکیل می شود : یک رد کوتاه مدت که امکان یادآوری فوری را فراهم می سازد و دیگری رد درازمدت که با گذشت زمان با ثبات تر می شود و حافظه ی درازمدت را تشکیل می دهد . مثلاً در آزمایشگاه به حیوانی می آموزند که کاری را انجام دهد و بلافاصله پیشیا پس از آزمایش به او دارویی تزریق می کنند که از پیش می دانند فلان فرآیند فیزیولوژیکی یا زیست- شیمیایی را مختل می کند . سپس او را مورد آزمایش قرار میدهند تا ببینند از عهده ی انجام دادن کاری که به او آموخته شده است برمی آید یا نه ، یا به بیان دیگر به یاد می آورد یا نه . ازاین گذشته ، عملکرد او را با عملکرد حیوانات دیگر که همان آموزش را دیده اند اما به آنها یا محلول نمکی تزریق شده که هیچ تأثیری روی حافظه ندارد و یا اصلاً دارویی به بدن آنها وارد نشده است ، مقایسه می کنند . درروش دوم فرآیندهای حافظه را مختل نمی کنند اما مترصد تغییراتی هستند که هم زمان با یادگیری یا یادآوری چیزی در مغز حیوان رخ می دهند .
اما هردو روش اشکالاتی دارند . اشکال عمده ای که در روش نخست وجود دارد این است که دارو ممکن است بیش از یکفرآیند را در آن واحد مختل سازد . آنچه به فراموشی تعبیر می شود ممکن است در واقع ناتوانی حیوان برای انجام دادن آن کار باشد . دارو ممکن است فرآیندهای مؤثر دیگر را مختل کرده ومانع شده باشد که حیوان آن کار را اصلاً یاد بگیرد . اشکال عمده ای که در روش دوم وجود دارد این است که تغییرات متعددی می توانند در مغزرخ دهند وبه یادگیری ربط داده شوند . وقتی محقق روی یکی از آنها انگشت میگذارد به هیچ روی معلوم نیست که این تغییر، فرآیند نهایی در تشکیل یاد است و یا یک مرحله ی میانگینی است که ممکن است حائز اهمیت باشد یا نباشد . مرحله ی نهایی یا ماحصل این پردازش میتواند نوعی اثر فیزیولوژیکی یا زیست- شیمیایی در مغز باشد که ما آن را حافظه ی درازمدت می نامیم . در هریک از مراحل این پردازش متوالی ، می توان اطلاعات را بازیافت .
ظاهراً سه مرحله ی کاملاً مشخص در تشکیل یاد وجود دارد : یکی مرحله ی کوتاه مدت ، دیگری مرحله ی گذر و سومی مرحله ی درازمدت . مرحله ی درازمدت نیاز به ترکیب یا سنتز پروتئین دارد .
این مراحل پشت سرهم هستند ؛ شما اگر یکی را از میان ببرید و مراحل بعدی خود به خود از میان می روند . با اینهمه ، در مفهومی دیگر می توان این مراحل را موازی نیز دانست . این فرآیندها ، فارغ از اینکه ماهیت آنها زیست- شیمیایی باشد یا چیزی دیگر، بطور خطی یکی پس از دیگری قرار نمی گیرند.
دو نوع فعالیت به موازات هم صورت می گیرند : یکی شکل گرفتن مرحله ی گذر در یادسپاری است که بستگی به پمپاژ سدیم دارد و دیگر جذب اسیدهای آمینه است که بعدها برای ساختن پروتئین لازم هستند و آن نیز بستگی به پمپاژ سدیم دارد . بدین ترتیب ، فرآیندهای موازی و متوالی هر دو صورت می گیرند.
می توان گفت مدل آنها از نوع رد یاد واحد است ، زیرا مستلزم پیوستار واحدی است که حافظه ی کوتاه مدت و درازمدت هر دو را در بر می گیرد . ازطرف دیگر آن را میتوان رد یاد چندگانه به حساب آورد ، زیرا در طول این پیوستار شما همواره می توانید به اطلاعات دسترسی داشته باشید ، یا به بیان دیگر آنها را به خاطر آورید .
درنتیجه ی این پژوهشها ، آنها معتقدند که بعضی از فرآیندهای اساسی را که در تشکیل یاد دخالت دارند پیداکرده اند . اما هنوز پرسشهای زیادی هستند که بدون پاسخ ماده اند . مثلاً ما هیچ نمی دانیم که فرآیندهای دیگر حافظه کدام هستند .
هیچ نمی دانیم چگونه اطلاعات ذخیره شده در حافظه به یاد می آیند ، یا ما چگونه آن ها را به خاطر می آوریم . هیچ نمی دانیم که آیا تشکیل یاد و بازیابی آن مستلزم فعالیت قسمتهای مختلف مغز است یا مراکز واحدی آنها را به عهده دارند . درباره ی اینکه فراموشی چگونه رخ می دهد اطلاعات ما بسیار اندک است .
با دارو می توان فرآیندهای حافظه را مختل کرد و ایجاد فراموشی کرد . اما این بدان معنا نیست که فراموشی عادی نیز همان راهی را طی می کند که فراموشی ناشی از دارو طی می کند . آیا حافظه ، وقتی به صورت درازمدت درآمد ، هیچگاه واقعاً از بین نمی رود ؟ این پرسشی است که هیچ دانشمندی نمی تواند به آن پاسخ گوید . آنچه ما می توانیم بگوییم این است که دراین لحظه دستخوش فراموشی شده است .
معلوم شده است که هورمون ها نیز در کار حافظه دخالت دارند . آنها می توانند یادآوری را تسهیل یا از آن جلوگیری کنند . کورتیکوستروئیدها ( یعنی هورمونهاییکه از غدد فوق کلیه ترشح می شوند ) می توانند اثر بازدارنده ی داروهای دیگر را خنثی کنند . بنابراین ، چنین مینماید که در بدن ، هورمونی وجود دارد که می تواند تشکیل یاد را تسهیل کند .
بخش دوم : یادآوری و فراموشی
یـادآوری همـان حفـظ و نـگهـداری مکتسـبـات اسـت هـرچند ممکـن است همیشه از فرآیندنگهداری آگاه نباشیم . بسیاری از چیزهائی که یاد گرفتهایم و یاد می گیریم بدون آگاهی و توجه است این امر بخصوص در عاداتی که به حرکت مربوط است ، درست است . در این موارد همچنان یادآوری در کار است اما نوعی یادآوری که بیشتر نگهداری عصبی است . این نوع یادآوری را گاه یادآوری " بیولوژیک " می گویند .
بدون یادآوری - دستکم به صورت بیولوژیک آن - یادگیری ممکن نخواهد بود زیرا هر قدر در یادگیری کوشش کنیم همچنان در جای نخست خود خواهیم ماند . هرچه یادگیری بهتر صورت گیرد تغییر بیشتری در ما به وجود می آید و محرکی که پیشتر در ما بی اثر بود ، مؤثر واقع می شود .
همانگونه که گفته شد فراموشی یعنی حفظ نکردن یا از دست دادن آنچه کسب کرده یا یاد گرفتهایم . فراموشی نیز ممکن است مثل یادآوری آگاهانه نباشد . اگر ازنظر بیولوژیک بنگریم ، فراموشی نیز مثل یادآوری جزء لازم یادگیری است زیرا باید بتوانیم همراه نگهداری پاسخهای درست از نگهداری پاسخهای نادرست ایمن باشیم تا یادگیری صورت بپذیرد .یادگیرنده خوب چیزها را زود یاد می گیرد و آنچه را یاد گرفته است ، خوب بیاد می سپارد و نگهداری می کند . یادگیری و بیادسپاری و فراموشی با هم ارتباط نزدیک دارند .
یادآوری و فراموشی درجات دارند . به نظرمی رسد که می توانیم چیزی را که یاد گرفتهایم کاملاً در یاد حفظ کنیم یا کاملاً فراموش کنیم . گفتیم نمی توان اثبات کرد که چیزی که یاد گرفته شده است ممکن است کاملاً فراموش شود .
اگر از شما بخواهند گذشته دور خود را بیاد آورید ممکنست وقایعی از دوران کودکی بیاد شما آیند که از وجود آنها آگاه نبودهاید . ممکن است در حال عادی نتوانید وقایع زودتر از سه یا چهار سالگی را بیاد آورید هر چند در مواردی نادر وقایعی از سال نخست زندگی خود را بیاد آوردهاند .
یادآوری چیزی ، ممکن است کامل یا ناقص یا بسیار ضعیف باشد . اگر شعری را در کودکی یاد گرفتهاید ، ممکنست همه ی آن بیادتان باشد و بتوانید آن را پس دهید ؛ ممکنست نتوانید آنرا پس دهید ولی بدانید که آن را در کودکی یاد گرفتهاید . ممکن است حتی نتوانید بیادآورید که آن را در کودکی یاد گرفتهاید ولی وقتی مقرر شود آن شعر و اشعار دیگر را از نو بیاد بسپرید برای بیاد سپردن آن شعر بخصوص ، دفعات تمرین کمتر لازم باشد . در این مورد هر چند نگهداری و یادآوری بسیار ضعیف است ، اما درجه ای از آن همچنان موجود است.
یادآوری ممکن است به صورتهای مختلف تجلی کند . مثلاً حرکتی را که آموختهایم ، تکرار کنیم یا با تمرین کمتری از آنچه برای آموختن حرکت تازهای لازمست ، حرکتی را که پیش از این آموختهایم از نو یاد بگیریم و یا دنبال چیزی بگردیم که در گذشته داشتهایم .
در طول مدتی که می توانیم عمل بخصوصی را بیاد داشته باشیم بستگی به میزان تمرینی دارد که در آن کار داشته ایم . مهارتهایی از قبیل با قاشق و چنگال غذا خوردن را چندان تمرین کردهایم که اگر مدتی هم آن را تمرین نکنیم ، فراموش نخواهیم کرد .چون اغلب آنچه از یادگیریهای ما کاملاً بیاد می مانند و کم فراموش می شوند اعمال یاد گرفته هستند ، که بیشتر و بهتر از یادگیریهای کلامی بیاد می مانند و دیرتر فراموش می شوند .
آزمایشهایی برای تحقیق این موضوع ترتیب دادهاند که در آنها کارهای کلامی ( از قبیل حفظ کردن هجاهای بی معنی ) و کارهای حرکتی را به اشخاص آموختهاند و دقت کردهاند که دفعات تمرین دراین دونوع مختلف فعالیت برابر باشد . نتیجهای که بدست آوردهاند این است که یادآوری مهارتهای حرکتی بهتراز یادآوری مهارتهای کلامی نیست .
1-2 - سنجش یادآوری به وسیله از نو یادگیری
برای سنجــش میزان یـادآوری - یا فـرامـوشـی - می توان وقت یا دفعات تمرین را که برای این کارصرف شده را اندازه بگیریم و با وقت یا دفعات تمرین که برای یادگیری اصلی لازم بود ، بسنجیم . تفاوت این دو ، میزان صرفهجویی در وقت و تمرین را می رساند که یادآور چیزیست که در گذشته یاد گرفته شده است .
صرفه جویی در وقت و کوشش ممکنست در مواردی نیز پیش آید که یادگیری اصلی بسیار ناقص بوده است و اصلاً قصد بیاد سپردن در کار نبوده است . آزمایشی که در این مورد انجام شده است چنین است : روانشناسی چند قطعه از زبان یونانی را میان سنین پانزده ماهگی و سه سالگی برای کودک خود خواند . چند سال بعد کودک خود را وادار کرد که آن قطعات را حفظ کند و او بعضی را در سن 8 سالگی و بعضی را در سن 14 سالگی حفظ کرد . در هر دو مورد عده ی دفعاتی که لازم بود کودک او ، آن قطعات را بخواند تا بیاد بسپرد کمتر از آن بود که برای حفظ کردن قطعات مشابه لازم بود . به عبارت دیگر شنیدن قطعات مشابه لازم بود . به عبارت دیگر شنیدن قطعات در کودکی - هرچند نتوانسته بود آنها را بیاد بسپرد - موجب شد که وقتی در سن هشت سال ونیمگی آن قطعه را حفظ کرد ، 27 درصد صرفهجویی در کوشش او واقع شد و در سن 14 سالگی این صرفه جویی 8 درصد بود .
2-2- یـادآوری
برای آزمایش یادآوری از هجاهای بی معنی کلمات ، اعداد ، اشکال و مواد کلامی یا رمزی استفادهمی کنند . یادآوری پس از یکبار عرضه کردن 2 فراخنای ، ساده ترین نوع آزمایش یادآوری در تست فراخنای یاد دیده می شود . ممکنست به آزمودنی عدهای آحاد اعداد داده شود و هربار برعده ی آن افزوده گردد و یکبار بیشتر عرضه نگردد . پس ازآن یک سلسله عدد داده شد فوراً از شونده می خواهند آنها را تکرار کند . آزماینده ممکنست این سلسله را به ترتیب درست تکرار کند . ممکنست سلسله نخست شامل چهار عدد و سلسله دوم ، پنج عدد باشد و بهمین ترتیب افزایش یابد .
فراخناییاد هر کس ، برای آحاد اعداد ، درازترین سلسله عددیست که آن شخص می تواند با یکبار دیدن یا شنیدن تکرار کند . مثلاً اگر سلسله دوازده عددی به کسی بدهید و او هشت عدد را درست تکرار کند ؛ می گوییم فراخنای یاد او هشت واحد است . فراخناییاد با سن و با نوع موادی که در آزمایش بکارمی رود تفاوت می پذیرد. مثلا فراخنای یاد اعداد وقتی شنیده شود و شفاهی بیان شود برای کودک میان 4 و 5 سال ، چهار عدد است ؛ برای کودک بین 6 و 8 سال ، 5 عدد است و برای کودک بین 9 و 12 سال ، 6 عدد است و پس از سن 12 سالگی هفت عدد است .
وقتیاشیاء عادی به آزمودنی عرضه شوند و از او بخواهیم با یکبار دیدن نام آنها را نام ببرد و در پنجسالگی 5 و از هشت تا سیزده سالگی هشت چیز را نام می برد .
3-2- اثر محرک در یادآوری
محـــرکهایــی که موجب یادآوری می شوند ممکن است " بیرونی " یا " درونی " باشند .
چهرهیشخصیممکن است یاد شخص دیگری را به ذهن شما بیاورد و یا ابتلاء به دل درد ممکن است شخص را به یاد دلدردی که در کودکی و دراثر خوردن سیب نرسیده داشته است ، بیندازد .یادآوری یک واقعه در گذشته ممکن است شخص را به یاد واقعه ی دیگری بیندازد . این پدیده را ، همبستگی اندیشهها ( تداعی معانی ) می نامند . روانکاوان از این خاصیت ذهنی برای بیدارکردن خاطرات فراموش شده ی گذشته ، استفاده می کنند .
قرینه های مخفف - تکه و قطعه ی کوچکی از تجربه ای را که در گذشته داشته ایم - ممکنست همه گذشته را بیاد ما بیاورد . این پدیده را یادآوری به وسیله قرینه های مخفف می خوانند . آن را بازگشت کل گذشته یا پاسخ دادن به حداقل قرینه نیز خواندهاند. چنانکه خاصیت بازگردانی ذهن ما از روی قرینه کم و نارسائی ادراک کاملی به ذهن ما می دهد ، گاه صداهای پا یا بوی عطری کافیست ما را بیاد دوست غایب و خاطراتی که با او داشته ایم ، بیندازد .
4- 2- بازشناسی
بــازشناسی آسان تر از یادآوری است. وقتی به چیزی برمی خوریم و تشخیص می دهیم که آن را درگذشته دیده یا شنیدهایم ، می گوییم آن را بازشناخته ایم .بازشناسی نادرست مورد دیگری از پاسخ دادن به قرینههای مخفف است . ازروی چند قرینه مثلاً قد و یا شیوه ی راه رفتن از پشت سر کسی ، می پندارید از دوستان شماست ولی وقتی پیش می روید متوجه می شوید اشتباه کردهاید .
گاهبهما حسی دست می دهد که شهر یا جای تازهای را که می بینیم ، در گذشته دیدهایم . توضیح این امر نیز ازراه قرینههای مخفف این است که بعضی از مشخصات شهر یا مکان جدید با آنچه سابقاً در جای دیگر دیدهایم ، مشابهت کند ولی ما درست از این امر آگاه نیستیم و تصور می کنیم در گذشته به همین جا آمدهایم .
5-2- یادگیری ، نظریه و آموزش
پیش از اینکه به بحث درباره ی نظریه های یادگیری بپردازیم ، لازم است با تعاریف اصطلاحــــاتیمانند یادگیری ، نظریه و آموزش ، آشنا شویم .منظور از یادگیری ، فرآیند تغییر و اصلاح کم و بیش دایمی در فرد است که در نتیجه ی فعالیت او ، یا از راه مشاهده ، در وی ، ایجاد می شود . همانگونه که گفته شد ، فرآیند یادگیری آدمی را نمی توان به طور مستقیم مشاهده کرد و تنها راه استنباط اینکه فرد مهارت تازه ای را کسب کرده ، آن است که رفتار او را پیش و پس از یادگیری ، مقایسه کنیم .
آموزشفرآیند است که طی آن فرد مهارت های مورد نیاز برای انجام دادن یک عمل یا وظیفه ی شغلی را کسب می کند یا این مهارتها در او بیشتر می شود . در طی فرآیند آموزش ، موجباتی فراهم می آید تا تجربه های یادگیری به وقوع بپیوندد و بدین ترتیب ، یادگیرندگان بتوانند وظایف خود را در زمان حال و آینده ، با کارایی و اثربخشی بیشتری انجام دهند .
منظور از نظریه نیز یک اصل یا فرمول کلی یا مجموعه ای از اصول کلی مرتبط با هم است که برای توصیف و توضیح مجموعه ی خاصی از واقعیتها،یافته های تجربی و پدیده ها ، ارایه می شود .
آنچه باید یاد گرفته شود:
هنگامی که یک بـرنامه ی آموزشـی تصویـب مـی شود ، زمینـه های گوناگونـی را که شرکـــتکنندگان باید در یک دوره ی آموزشی بیاموزند ، پیش بینی می کنند و سپس مشخص می سازند که اینگونه یادگیریها باید منتهی به چه تغییراتی در افراد ( بهبود روحیه یا کسب مهارتهای شناختی ) شود .
6-2- وضع یا مکان یادگیری
گـاه مدیـران آموزش با این پرسش مواجه می شوند که یادگیــری درکــدام وضـــع یا محـل ، یعـنـی ،درحین انجام دادن وظایف ، در کلاس درس ، هنگام حل موارد پژوهشی مربوط به افراد یا حل قضایای کاری ، مربوط به مسایل عمومی- کاری یا آموزشی- سنی ، مثلاً ، در دانشگاه ، در مکانهای رسمی دیگر ، در شهر یا در نقاط دور ، در خارج از کشور یا در محل سکونت فرد ، بهتر به وقوع می پیوندد .
7-2- روشهای یادگیری
روشهـای یادگیـــــری را می تــوان روی یک طیــف ، یعـنـی ، از مطالعـــه ی اتفاقـی یـــک
مطلـب تــا فعالیت شدید فرد برای یادگیری مهارتهای رفتاری به منظور برقراری ارتباط مناسب با
دیگران و در جلسات حساسیت یا در آزمایشگاههای روانشناسی ، قرار داد .
1-7-2- گروه بندی یادگیرندگان
ایــن کـار را مـی تـوان به صورتــهـای مختـلـفــی انجام داد و آنان را به انواع مختلف ، یعنی ، در گروههای کوچک دو نفری تا گروههای بیش از هزار نفر ، قرار داد.
8-2- نظریه های یادگیری
1- نظریه های محرک- پاسخ : در نظریه های مربوط به مکتب رفتارگرایی ، یادگیری در نتیجه ی پاداشها و تنبیهاتی که در پی پاسخ موجود زنده نسبت به یک محرک ارایه می شود ، به وقوع می پیوندد.به این نظریه ها اصطلاحاً نظریه های محرک- پاسخ گفته می شود . به طور کلی ثراندایک معتقد است که یادگیری یک فرآیند آزمایش و خطا است . وقتی یادگیرنده نیازی دارد ، برای ارضای آن نیاز لازم است به یک محرک خاص ، پاسخ مناسب دهد . در این موقع ، معمولاً یادگیرنده هر یک از الگوهای مربوط به پاسخهای خود را آزمایش می کند . حال اگر تصادفاً یکی از الگوها موثرتر واقع شد ، به احتمال بیشتر آن پاسخ تکرار خواهد شد و موجود زنده ، پاسخهای دیگر را فراموش می کند و مطابق آنچه در قانون اثر گفته می شود ، اگر برای موجود زنده رابطه ی بین ارایه ی یک محرک و پاسخ مربوط به آن رضایتبخش باشد ، این رابطه محکمتر می شود و اگر رضایتبخش نباشد ، استحکام چنین رابطه ای کاهش پیدا می کند . در مقابل قانون اثر، نظریه ی مجاورت محرک- پاسخ نیز وجود دارد . در این نظریه بیان می شود در لحظه ای که یک محرک (مثل ارایه ی کار بهتر) با یک پاسخ (مثل دریافت پاداش) ، وصل یا مرتبط می شود ، از آن به بعد ، محرک مورد نظر باعث ایجاد همان پاسخ خاص نخست می شود. نظریه ی دیگری نیزوجود دارد که می گوید ، نه تنها در یادگیری باید به دو عامل ، یعنی ، محرک و پاسخ توجه داشت ، بلکه لازم است موجود زنده نیز مورد توجه خاص قرار گیرد . نظریه ی چهارم بر مبنای اصطلاح شرطی کردن عامل (کنشگر) است . یعنی وقتی شخص یاد می گیرد که با انجام دادن یک عمل ، پاداشی دریافت خواهد کرد ، می گوییم با روش شرطی کردن عامل ، رفتار تازه ای را فرا گرفته است .
2- نظریه های یادگیری و مکتب گِشتالت : دومین گروه از نظریه های یادگیری ، مربوط به مکتب گِشتالت است . معتقدان به این نظریه ها اعتقاد دارند که فرآیند یادگیری را نمی توان به موضوع ساده ی رابطه ی بین محرک (مثل شوک الکتریکی) و پاسخ (مثل عقب کشیدن دست یا مضطرب شدن ) ، نسبت داد . این محققان چنین استدلال می کنند که یادگیری پدیده ای شناختی است و در هر نوع یادگیری ، همه ی ابعاد گوناگون شخصیت یا کل شخصیت فرد ، دخالت دارد . در نظریه ی گشتالت گفته می شود :" سازمان روانی فرد " همیشه متمایل به حرکت در یک جهت ، یعنی ، در جهت گشتالت خوب یا سازمانی از کل می باشد که مرتب ، ساده و ثابت است . به این مفهوم ، قانون موازنه یا قانون تعادل نیز گفته می شود . طبق این نظریه ابتدا فرد در حالت موازنه یا گشتالت خوب است ؛ وقتی او را با یک موقعیت یادگیری مواجه می سازیم ، در وی تنش هایی ایجاد می شود و احساس عدم توازن می کند . هنگامی که فرد دچار عدم توازن و تعادل می شود ، می کوشد تا به تعادل و توازن قبلی خود باز گردد و دوباره حالت مرتب ، ساده و ثابت قبلی خود را احساس کند . بنابراین لازم است موقعیت یادگیری را چنان برای وی فراهم سازیم که دارای سازمان " خوبی " باشد ( یعنی ، ابتدا باید بخش های ساده ی مطالب یادگیری ارائه شوند و سپس ، به ترتیب بخش های مشکل تر آن ارائه گردد ) .
3- مکاتب تازه و نظریه های یادگیری : در مکاتب جدید گفته می شود در آموزش ، همه ی جنبه های انسانی یعنی : جنبه های روانی ، فیزیولوژیکی و زیست شناختی ، دخالت دارند . برای مثال ، نظریه ی یادگیری اجتماعی یکی از نظریه های یادگیری مربوط به مکاتب جدید می ب
نظرات شما عزیزان: