بنام خدا
داستانهای ادبی کلاسیک 1 |
● |
داستان بزرگمهر با خسرو انوشیروان |
سورنا لطفی نیا :
روزگاری داستان جایگاهی بس بالاتر از امروز در میان مردم داشت. همگان چه پیر و چه جوان، هم گفتن و هم شنیدن داستان را دوست داشتند. بزرگترها می گفتند و كوچكترها میشنیدند. شبها، كودكان بیآنكه خود را بهجای قهرمان داستان مادرهایشان بگذارند، به خواب نمیرفتند.كمتر پدر و مادری پیدا میشد كه چندین داستان را از بر نباشد. گویا شبهای دراز گذشتگان، بیروشنایی چراغ داستان، راهی به روز نمیبرد. اما امروز، داستان از آن جایگاهاش كمی پایین آمدهاست.
امرداد برآن است كه برای پیوند هرچه بیشتر خوانندگانش با داستان، در هر شماره، یك یا دو داستان برگزیده از كتابهایی چون كَلیلهودًٌٌٍََََُُمَنه، مرزبان نامه و قابوس نامه را به گونهایی كوتاه و روان ارایه دهد. امیدواریم كه خوانندگان را خوش آید.
«مرزبان نامه» نوشتهایست پندآموز، دربرگیرندهی ٩ فصل، كه آن را «مرزبان بن رستم شروین» از شاهزادگان تبرستان، درسالهای پایانی سدهی چهارم هجری مهی(:قمری) نوشته است. این كتاب را «سعدالدین وراوینی» در سالهای نخست سدهی هفتم مهی، تصحیح كرده است:
آوردهاند كه، بزرگمهر، همیشه شبگیر(:پگاه) به پیشگاه خسرو انوشیروان دادگر میرفت و به او می گفت: «شبخیز باش تا كامروا باشی.» این گفتهی بزرگمهر چندان به پسند خسرو نمیآمد، و آن را چون سرزنشی میپنداشت. از اینرو خسرو یك روز چاكران را دستور داد تا هنگام پگاه كه بزرگمهر به دربار میآید، راه را بر او بسته و جامهی او بستانند. پس چاكران با بزرگمهر چنانكه خسرو دستور داده بود كردند.
نظرات شما عزیزان: