به نام خداوند مهر آفرین
سال 14094 اهورایی، 7037 میترایی، 3753 زرتشتی، 2573 کوروشی (شاهنشاهی) و 1394 خورشیدی

بنام خدا

 


ساعت 2 بعدازظهر، بیست کیلومتر مانده به کرج، ناگهان خوردیم به ترافیکی سنگین...

مردم از ماشین هایشان پیاده می شدند و در لاین مقابل به سمت کرج می دویدند!

شگفتی ام زیاد طول نکشید و با حرکت لاک پشتی رسیدیم به اصل ماجرا :

یک تریلی بزرگ با بار نوشابه خانواده، «گارد ریل» لاین ما را بریده بود و روی چند ماشین چپه شده بود. صحنه بسیار دلخراشی بود...

آمبولانسها و جسدی که رویش را با پتویی پوشانده بودند خبر از فاجعه ای می دادند.

پلیسها که انگار تازه از شوک خارج شده بودند، به ماشینها امر به حرکت می کردند.

جرثقیلی تلاش می کرد تا تریلی را بلند کند و من که هنوز زهر حادثه را کامل نچشیده بودم، با صحنه تلخ تری مواجه شدم :

بعضی از هم میهنان محترم و با فرهنگ ما، با حرصی وصف ناشدنی و بی خیال از تصادف، در حال جمع کردن نوشابه های افتاده روی کف جاده بودند!!!

آقایی میانسال با ولع و هنرمندی خاصی، شش عدد نوشابه خانواده را با خود حمل می کرد و کوشاتر از او، راننده وانتی بود که با خونسردی مشغول پر کردن پشت وانت با نوشابه های سیاه بود!!!

انگار نه انگار که یکی از هم میهنانمان در همین تصادف جان باخته!!؟

به این فکر بودم که آیا ما همان مردمی هستیم که سالها پیش، اگر جنازه ای روی زمین می دیدیم، با سکه ای مرگ را رقیق می کردیم و مرده را حرمت نگاه می داشتیم؟

آخر این نوشابه ها را چگونه می توان خورد و مزه مرگ را ناچشیده گرفت؟

آیا این نوشابه ها مزه مرگ نمی دهند؟

آیا از گلو پایین می روند؟

ما را چه می شود....؟؟؟!!

 

 

 

سخن روز : اگر انسان ها در طول زندگی خويش ميزان كاركرد مغزشان  يک ميليونيوم معده شان بود اكنون كره زمين تعريف ديگری داشت. انيشتين





تاريخ : شنبه 17 دی 1390برچسب:نوشابه,گاردریل,رقیق,مرگ,,
ارسال توسط سورنا

بنام یکتای بی همتا

خودخواهی

 

 سلام دوستان خوبم. داستان خیلی کوتاهه ولی شاید به زندگیهامون نزدیک باشه!

 بدکاری هنگام مرگ، فرشته دربان دوزخ را دید. 
 فرشته گفت: کافی است که فقط یک کار خوب کرده باشی تا همان یک کار تو را برهاند.خوب فکر کن.

 مرد به خاطر آورد که یکبار در جنگلی قدم میزد. عنکبوتی سر راهش دیده بود و برای این که عنکبوت را لگد نکند راهش را کج کرده بود.
 ملکه لبخندی بر لب آورد و در این هنگام تار عنکبوتی از آسمان نازل شد تا به مرد اجازه صعود به بهشت را بدهد.
 بقیه محکومان نیز از تار استفاده کردند و شروع به بالا رفتن کردند.اما مرد از ترس پاره شدن تار، برگشت و آنها را به پایین هل داد و در همان لحظه تار پاره شده و مرد به دوزخ بازگشت.

 آنگاه شنید که فرشته دوزخ می گوید:
 شرم آور است که خودخواهی تو همان یگانه خیر تو را مبدل به شر کرد.

 ما چی؟ اگه امروز یکی بخواد از چیزی که ما داریم بهره میبریم، استفاده کنه آیا بهش اجازه میدیم؟
یا اینکه پرتش می کنیم پایین ؟

 زمان غنی ترین گنجینه است.
 پس مراقب باشید آن را به نیکی و با خرد بکار گیرید.
 روزی که دست برادری را نگرفته اید یا باری از دوش کسی در راه دشوار زندگی نگرفته اید، بی تردید روزی از دست رفته است.





ارسال توسط سورنا

بنام پروردگار جهانیان

 

امید کسی را نا امید نکن

 

 ابوریحان بیرونی در خانه یکی از بزرگان نیشابور میهمان بود از هشتی ورودی خانه ، صدای او را می شنید که در حال نصیحت و اندرز است.

 مردی به دوست ابوریحان می گفت هر روز نقشی بر دکان خود افزون کنم و گلدانی خوشبوتر از پیش در پیشگاهش بگذارم بلکه عشقم از آن گذرد و به زندگیم باز آید . و دوست ابوریحان او را نصیحت کرده که عمر کوتاست و خرد (عقل) تعلل را درست نمی داند آن زن اگر تو را می خواست حتما پس از سالها باز می گشت پس یقین دان دل در گروی مردی دیگر دارد و تو باید به فکر آینده خویش باشی.
سه روز پس از آن ابوریحان داشت از دوستش خداحافظی می کرد که خبر آوردند همان کسی که نصیحتش نمودید بر بستر مرگ فتاده و سه روز است هیچ نخورده .
میزبان ابوریحان قصد لباس کرد برای دیدار آن مرد ، ابوریحان دستش را گرفت و گفت نفسی که سردی را بر گرمای امید می دمد مرگ را به بالینش فرستاده . میزبان سر خم نمود .
 ابوریحان بدیدار آن مرد رفته و چنان گرمای امیدی به او بخشید که آن مرد دوباره آب نوشید .

می گویند : چند روز دیگر هم ابوریحان در نیشابور بماند و روزی که آن شهر را ترک می کرد آن مرد با همسر بازگشته خویش ، او را اشک ریزان بدرقه می کردند

ارد بزرگ اندیشمند برجسته می گوید : هیچگاه امید کسی را نا امید نکن، شاید امید تنها دارایی او باشد.



ادامه مطلب...

ارسال توسط سورنا
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 78 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی