به نام خدا
|
||
|
||
|
||
سورنا لطفی نیا : | ||
همچنین گویند که خسروپرویز؛ «بهرام چوبین» را در آغاز نیکو میداشت. چنانچه یک ساعت بی او نبود و در شکار و خلوت و خوراک، از خویشتن جدا نمیداشت. بهرام چوبین، سواری یگانه بود و مبارزی بیهمتا. روزی کارگزاران خسروپرویز در هرات و سرخس، ٣٠٠ شتر سرخموی را برای او آوردند. بر هریک از آنها، خروای بار از چیزهایی که روزانه نیاز است و دیگر کالاها بود. خسرو دستور داد تا همهی آنها را به خانهی بهرام ببرند تا آشپزخانهی او نیاز به چیزی نداشته باشد. فردای آن روز به خسرو آگاهی دادند که؛ دیشب بهرام غلامی را از جایگاهش برکنار کرده و٢٠ تازیانه نیز زده است. خسرو پرویز خشمگین شد و دستور داد تا بهرام را به نزدش بیاورند. چون بهرام آمد، دستور داد تا ٥٠٠ شمشیر از اسلحهخانه بیاورند. پس به بهرام گفت: «ای بهرام هرچه از این شمشیرها بهتر است جدا کن» بهرام ١٠ تیغ جدا کرد. خسرو گفت: «از این ١٠ شمشیر ٢ تا را که بهترین هستند جدا کن.» بهرام نیز این کار را کرد. سپس پرویز گفت: «اکنون این دو شمشیر را در یک نیام بگذار.» بهرام گفت: «ای پادشاه؛ دو شمشیر در یک نیام جا دادن، کار نیکو و درستی نیست!» خسروپرویز گفت: «پس دو فرمانده در یک کشور چگونه نیکو باشد؟» بهرام، همانگاه دریافت که کار نادرستی انجام داده است. پس زمین را بوسه داد و پوزش خواست. خسروپرویز گفت: «اگر کسی نبودی که بر گردن ما حق بسیاری داشتی و ما هرگز برکشیدهی خود را کوچک و خوار نخواهیم کرد، هیچگاه از تو نمیگذشتم. خدای بزرگ، ما را بر زمین داور کردهاست نه شما را. هرکس نیاز به داوری داشته باشد، باید به آگاهی ما رسانده شود تا آنچه باید دربارهی او انجام شود؛ به درستی انجام دهیم. اگر پس از این از زیردستی گناهی دیدید، نخست باید به ما بگویی تا آنچه برای پادافره او نیاز باشد بهکار بندیم تا هیچکس را بیشوند(:بیدلیل) رنجی نرسد. اینبار تو را بخشیدم.»
|
نظرات شما عزیزان: