آیا می دانید که بلندترین بادگیر جهان ....
بنام خدا
چاي، قند و شكر، شيريني جات قنادي، هر چيزي كه با قند و شكر تهيه مي شود. سرخ كردني، فريز شده، زودپز شده. سس، رب، شور، ترشيجات، سركه، نمك زياد، لبنيات، مرغ و تخم مرغ ماشيني، غذاهاي چرب و پرحجم، ماكاروني و لازانيا، كليه غذاهاي ساندويچي، همراه غذا مايعات. دوغ و نوشابه، تند و سريع غذا خوردن، آب يخ، بستني، تنقلات مصنوعي، قهوه، نسكافه، غذاي پخته شده با مايكروفر.
بر اساس تحقیقاتی که در دانشگاه میشیگان صورت گرفته یک زندگی سالم به چهار امر مهم بستگی دارد:
۱- عدم استعمال دخانیات. ________ ۲- پایین نگه داشتن وزن.
3- تغذیهی مناسب. ___________ _ ۴- ورزش.
جالب است بدانید از بین ۱۵۳۰۰۰ نفر مورد بررسی قرار گرفته شده فقط ۳٪ همهی چهار مورد بالا را رعایت میکردند...
روانشاد مهربان خاني : |
جشن نوروز و ماه فروردين با گذشت زمان دوباره رسيد داد اين مژده را چو باد بهار گل زشادي شكفت و سبزه دميد ابر شد مست و از سرمستي كوس شادي نواخت بر كهسار بر سر و روي گل گلاب افشاند گشت شاداب چهره گلزار باد نوروز و ابر فروردين همه جا فرش سبزه گستردند بهر آذين باغ و زيب چمن نرگس و سوسن و گل آوردند
كه به روز ششم رسد از راه باز جشني بزرگ و نيك آيين جشن پيدايش اشوزرتشت روز خرداد و ماه فروردين
هم درين روز، شتاشوزرتشت ديده بر روي اين جهان بگشود به ره راستي خلايق را در همين روز رهبري فرمود
باد فرخنده بر همه اين جشن جشن پيدايش پيمبر ما آن كه در روزگار گمراهي شد به امر خداي رهبر ما
آن كه فرمود از براي نجات ره يكي هست و هست آن ره راست هر كه در اين طريق گام نهاد لاجرم آن كند كه يزدان خواست
آن كه فرمود پاكي تن و جان باعث شادي است و خوشبختي پاك داري اگر درون و برون دور ماني ز رنج و از سختي
آن كه تعليم داد مردم را هم به پندار نيك و هم گفتار كه ازين دو پديد مي گردد سومين اصل، نيكي كردار
آن كه گفتار آسماني او همچو خورشيد هست تابنده روشني بخشد و دهد گرمي تا جهان هست هست پاينده
بر روانش هزار بار درود كه به ما راه زندگي آموخت پرتو پاك مهر يزدان را در دل پيروان خود افروخت |
هدایت دهقان : |
چنین گفت نیکوسرشت زرتشت که اندیشهاش هر کژی را بشست چو بر فطرت جهل و تاریک سازی ستیز به کارت نیاید بران، تیغ و شمشیر تیز چراغی بیفروز و برگیر در این نبرد که با محو تاریکی و جهل، زاید خرد بتابد خرد بر جهانی چنین مرده ریگ جهان زنده گردد به اندیشه، گفتار و کردار نیک |
نوروز، از جشنهای باستانی ایرانیان است...
تلاش كن حتماً همه متن را تا پایان جمله بخواني. از همه مهمتر جمله پایانی است كه بايد خوانده شود....
بنام خداوند ایران آفرین
تا به حال به معنی نام های تازی (عربی) که ما ایرانی ها روی فرزندانمان میگذاریم اندیشیده اید؟
خوب است که پیش از انتخاب نام معنی آنرا بدانیم:
طبق آمار ثبت احوال ایران سالانه هزاران کودک غلامرضا- غلام عباس- غلامحسن -غلامعلی و غلامحسین نامیده میشوند
هرگز یک تازی (عرب) را نمی بینید که او را غلام بنامند! تازیان (اعراب) معنی غلام را می دانند.
غلام از ریشه غلم می آید که به معنای بهره وری جنسی است! و غلام به پسربچه هایی می گفتند که اعراب از آنها استفاده جنسی می نموده اند!
به اشتباه به ما گفته بودند که غلام یعنی نوکر. درصورتیکه در زبان تازی (عربی) نوکر را خادم می گویند
غلام وکنیز همطرازند!! از کنیزان و غلام بچه ها بهره جنسی می برده اند
نامهای دیگری چون کلبعلی، کلبحسین و غیره نیز رایج است
کلب یعنی سگ و کلب علی یعنی سگ علی و سگ حسین و غیره
معنی برخی دیگر از اسامی تازی (عربی)
کلثوم: زن خیکی
خدیجه: سقط جنین شتر
بتول: زن دوشیزه که از مردان رغبت و حاجت خود بریده باشد
رقیه: بندگی کردن و غلامی نمودن
عذرا:زنی که همیشه باکره بماند
جعفر: جوی کوچک
ذبیح: چارپایی که گلویش را ببرند. گلو بریده
عثمان: بچه مار
صغری:حقیر
اصغر نیز از همین خانواده و ازریشه صغرا است، به معنای کوچکتر
مقایسه کنید با معنی نامهای ایرانی:
منوچهر : کسي که چهره بهشتي دارد
دلارام : مایه آرامش دل
بهرام : پيروز
سهیلا: نورانی ترین ستاره
بهروز : خوشبخت
پروين :ستارگان درخشان
پوران : یادگار
روشن: نور
مهرداد: خورشید عدالت
مرجان : جان من - گلی دریایی
مینو : بهشت
سپهر: آفتاب یا جهان
پریسا : همچون پری
خلق را تقلیدشان بر باد داد
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
آيا ميدانيد :نخستین مردماني كه سيستم اگو ...
جک و دوستش باب تصميم مي گيرند برای تعطيلات به اسکي برند. با همديگه رخت و خوراک و چيزهای ديگرشان را بار خودروی جک مي کنند و به سوی پيست اسکي راه مي افتند...
چهارده اسفند ماه هجری خورشیدی
روزی كه كوروش بزرگ از دنیا رفت
بنام خدا
گربه چکمه پوش
یکی بود یکی نبود در روزگاران قدیم پیرمردی دم مرگ سه پسرش را جمع کرد تا دارایی های خود را بین اشان قسمت کند، پیرمرد خانه را به برادر بزرگتر، مغازه را به برادر وسط و چون چیزی باقی نمانده بود گربه اش را به کوچکترین پسر داد و برای این که سه نشود با لحن حکیمانه ای افزود "پسرم اگر عقل داشته باشی خودت ارزش سهم الارث ات را خواهی فهمید" (اساساً آدم وقتی بلد نباشد چهار قلم جنس را درست تقسیم بر سه کند ناچاراست که سخنان حکیمانه ول بدهد.) سپس مُرد چون نقش دیگری در این قصه نداشت.
گربه رو به کوچکترین پسر کرد و با لحنی مؤدب گفت: " ارباب غم به دل خود راه نده، من تو را خوشبخت خواهم کرد، کافی است برای من یک جفت چکمه مهیا کنی." پسر چنین کرد، گربه چکمه های ساق بلند را پوشید و در حالی که از در خانه بیرون می رفت گفت: " ارباب عزیز، هنگامی که باز گردم تو ثروتمندترین مرد این شهر خواهی بود.
متأسفانه این قصه همین جا تمام می شود چون همان روز گربه را به جرم پوشیدن چکمه ساق بلند و "تبرج" دستگیر و روانه زندان کردند. به هر حال واگویی قصه های قدیم این دور و زمانه کار چندان راحتی نیست.
|
لوئیز زنی بود با لباسهای کهنه و مندرس، و نگاهی مغموم وارد خواروبار فروشی محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خواروبار به او بدهد. به نرمی گفت شوهرش بیمار است و نمیتواند کار کند و شش بچه شان بی غذا مانده اند.
|