بنام خدا
آیا واقعا آخر شاهنامه خوش است؟
به یقین تاکنون جمله “شاهنامه آخرش خوش است” را شنیده اید و شاید خود نیاز بارها آنرا به کار برده اید. اما این جمله از کجا آمده است و آیا واقعا آخر شاهنامه خوش است را در ادامه بحث می کنیم…
در ابتدا عرض شود که این عبارت کنایه است زیرا آخر شاهنامه سقوط ایران بدست عربان و کشته شدن رستم فرخزاد و گریز یزدگرد سوم و نهایتا کشته شدن وی و همچنین قطع امید مردم از بیرون راندن اعراب جاهل است. پس چطور می تواند خوش باشد؟ لذا زمانی این ضرب المثل را به کار می برند که بخواهند شخص را به نوعی تهدید کنند و به او بفهمانند آخر و عاقبت خوبی برایش ندارد. دکتر فریدون جنیدی در یک برنامه رادیویی زنده در مورد سوال خانمی که از وی پرسید: چرا می گویند آخر شاهنامه خوش است؟ چنین جواب داد:
«این گفته ی دشمنان ایران است . چه گونه می شود که آخر شاهنامه که ما همه ی هستی و دار و ندارمان را از دست می دهیم ، خوش باشد ؟ نه ! این گفته ی دشمنان ایران است. و حتّی یکی از این دشمنان کتابی به همین نام چاپ کرده است : آخر شاهنامه ، که می گوید هر که درباره ی شاهنامه کار کرده ، در آخر بدبخت شده . من ، خود ، عمر خرّم خود را در راه شاهنامه نهادم و اکنون خوشبخت ترین مرد جهانم. »
در آخر شاهنامه جز اندوه فردوسی از ویرانی ایران بدست تازیان و تباه شدن نژاد ایرانی و مرثیه وی در این راه چیزی نخواهید یافت.
نمونه ای را در زیر با هم می خوانیم:
چو با تخت منبر برابر شود همه نام بوبکر و عمر شود
تبه گردد این رنجهای دراز نشیبی دراز است پیش فراز
نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر کز اختر همه تازیان راست بهر
بپوشند از ایشان گروهی سیاه ز دیبا نهند از بر سر کلاه
نه تاج و نه تخت و نه زرینه کفش نه گوهر نه افسر نه رخشان درفش
برنجد یکی، دیگری بر خورد به داد و به بخشش کسی ننگرد
ز پیمان بگردند و از راستی گرامی شود کژی و کاستی
پیاده شود مردم رزمجوی سوار آنکه لاف آرد و گفتگوی
کشاورز جنگی شود بی هنر نژاد و بزرگی نیاید به بر
رباید همی این از آن، آن از این ز نفرین ندانند باز آفرین
نهانی بتر ز آشکارا شود دل مردمان سنگ خارا شود
بداندیش گردد پدر بر پسر پسر همچنین بر پدر چاره گر
شود بنده ی بی هنر شهریار نژاد و بزرگی نیاید به کار
به گیتی نماند کسی را وفا روان و زبانها شود پر جفا
از ایران و از ترک و از تازیان نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود سخنها به کردار بازی بود
همه گنجها زیر دامن نهند بمیرند و کوشش به دشمن دهند
چنان فاش گردد غم و رنج و شور که رامش به هنگام بهرام گور
نه جشن و نه رامش، نه گوهر نه نام به کوشش ز هر گونه سازند دام
زیان کسان از پی سود خویش بجویند و دین اندر آرند پیش
چند نکته:
- رفتن تخت شاهی (به نشانهی نظم و ثبات کشور) و آمدن جنگ،
- رنجهای دراز: تلاش ایرانیان برای ساختن تمدنی بزرگ (از زمان کوروش بزرگ ۶٠٠ پیش از میلاد مسیح تا زمان یزدگرد ۶٢٠ پس از میلاد)
- تخت و دیهیم (تاج) و شهر: زندگی شهری (تمدن)
- برتجد کسی، دیگری بر خورد: کس تلاش کند و دیگری سود ببرد
- داد و بخشش: عدالت و بخشش از ارزشهای مهم اجتماعی
- پیمان و راستی: از ارزشهای فرهنگ ایرانیان. کژی و کاستی: از پادارزشها
- پیاده شدن: بیارج شدن. سوار: محترم
- نژاد و بزرگی: از ارزشهای ایرانیان
- شهریار شدن بندگان بیارزش: عربان از زیردستان بیاهمیت ساسانیان بودند
- دهقان: عربی شدهی دهگان. دهگان بزرگ و سرور ده در زمان ساسانیان بود. به نوعی اشراف محلی
- کشاورز جنگی: صنعت ایرانیان کشاورزی بود در حالی که عربان بیشتر تاجرپیشه بودند و به علت شرایط جغرافیایی خود با کشاورزی میانهی خوبی نداشتند. مثلا مکیان به اهل یثرب (مدینهی قبل از اسلام) که کشاورزی میکردند به طعنه میگفتند آبکش و حمال!
از کودک فال فروشی پرسیدم چه میکنی!؟ گفت به آنان که در دیروز خود مانده اند فردا را میفروشم..!!امروز 13 تیر ماه
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
|
||
خبرنگار امرداد - شهداد حیدری : | ||
«هخامنش به معنای "دوستدار اندیشه" است. باید دید هخامنشیان چه فرهنگ و اندیشهی والایی داشتهاند که چنین نام سنجیده و بامعنایی را برای قوم خود برگزیدهاند. چنین فرهنگی را باید شناخت و دربارهی آن اندیشید.» هووخشتره، فرمانروای نیک از ختن تا هیمالیا، گسترهی شاهی هخامنشیان شیدرنگ در پایان سخنانش، به هخامنشیان و بنیانگذاری شاهنشاهی بزرگ آنان اشاره کرد و گفت: «گسترهای که هخامنشیان بر آن فرمانروایی میکردند، از خُتن و دامنهی تبت و هیمالیا، تا دریای اژه و سیاه و رود نیل ادامه داشت. در اسناد آن زمان آمده است که همسر داریوش بزرگ، بیهیچ نگهبانی، در سراسر این گستره راه میسپرد و به کارگاههایی که خود بنیان گذارده بود، سرکشی میکرد. شگفتآور است که در پهنهای بدین بزرگی، چنان امنیتی بوده است و مردم از چنان درک و احساس مسوولیت و پایبندی به راستی و درستی برخوردار بودهاند که بانویی از درباریان میتوانست آزادانه و بینگهبان، راه بسپارد و به کارهایش برسد.» |
بنام خدا
همزمان با برگزاری آیین آبپاشان |
● |
چشمهی تاریخیطبیعی «رکنآباد»، پاکسازی شد |
گردشگاهی که سطل زباله ندارد! |
خبرنگار امرداد - آفتاب یزدانی :
نهم تیرماه، شماری از دوستداران میراث فرهنگی و طبیعی با گردهمایی کنار چشمهی رکنآباد، هم تیرگان راجشن گرفتند و هم به پاکسازی این گسترهی تاریخی و طبیعی پرداختند.
به گفتهی سیاوش آریا از دوستداران یادمانهای تاریخی و طبیعی، همزمان با برگزاری جشن تیرگان و آبپاشان در کنار چشمهی رکنی(رکن آباد)، این گردشگاه ملی از زباله، پاکسازی شد.
چندی پیش، در گزارشی از سیاوش آریا، وضعیت ناخوشایند این گردشگاه، تصویر شد. چشمهای که خروشش، زیبایی و زلالیاش، الهامبخش نویسندگان و چکامهسرایان کشورمان از سدهها پیش بوده، چندگاهی بود که زبالهدانی گردشگران شده بود و دیگر جایی در نوشتهها و سرودهها نداشت. اما اکنون با این همیاری مردمی، جانی دوباره گرفت.
سیاوش آریا دراینباره گفت: «پس از بازتاب خبر زبالهدان شده این چشمه، شماری از دوستداران زمین و طبیعت با تماسهای پی در پی و با ابراز نگرانی از وضعیت پیش آمده، خواستار پاکسازی این گستره شدند.»
به گفتهی وی چشمهی رکنآباد، بخشی از خاطرات خوب همهی شیرازیهاست، از همین روی خبر زبالهدان شدنش، دل خیلیها را به درد آورد.
سیاوش آریا گفت: «با برنامهریزیهای انجام شده، دیروز، ٩ تیرماه، تا اندازهی بسیاری این گستره پاکسازی شد.»
آریا در دنبالهی سخنانش گفت: «هرچند این کار با چند تن آغاز شد اما در دنباله خیلیها برای گردآوری زباله به ما پیوستند. هنگامی که به گردآوری زبالهها پرداختیم، آنهایی که برای گردش و لختی آسایش به دور از دود و ترافیک شهری به کرانههای این چشمه آمده بودند در گردآوری زبالهها همراهیمان کردند.»
آریا از زبان یکی از کارگران این گردشگاه که ١٢ سال است در آنجا کار میکند و البته خواست که نامش گفته نشود، گفت: «بارها از مسوولین شهرداری خواسته شده که برای پاکیزگی چشمهی رکنآباد کاری بکنند، دستکم با گذاشتن چندین زبالهدان، از آلودگی بیش از اندازهی این گردشگاه بکاهند اما مسوولین شهرداری در پاسخ به پیگیریها گفتهاند که؛ این وظیفهی میراث فرهنگی است.»
به گفتهی این کارگر، این موضوع هرچند با مسوولین میراث هم در میان گذاشته شده اما تاکنون کاری نشده است.
سیاوش آریا گفت: «این گردشگاه ملی و کهن که هزینهی بسیاری هم برای بازسازی آن شده، حتا یک سطل زباله هم ندارد!.»
آریا با اشاره به این که خود نیز پیگیریهایی در این باره داشته و با شهرداری شیراز و اکبرآباد تماس داشته و هنوز به نتیجهای نرسیده گفت: «پرسش این است که آیا مسوولین شهرداری و یا میراث فرهنگی نبایست احساس مسوولیت کرده ودست کم چند سطل زباله در این جایگاه بگذارند؟ این پاکسازی اگر زبالهدانی نباشد، چند روز دوام خواهد داشت.»
چشمهی رکنآباد در 12 کیلومتری شمال شیراز است و توسط رکنالدوله دیلمی در سال 338 مهی(ه.ق) ساخته شده است. این چشمه پس از گذر از دامنهی کوهها و تپهها به سمت هفتتنان، حافظیه و باغهای پیرامون سرازیر میشده است.
زبالهها در كنار گردشگاه ركنآباد- پيش از پاكسازی
آبپاشان به شادباش تيرگان
پاكسازی
پاكسازی چشمه ركنآباد
چشمهی ركنآباد
گستره پس از پاكسازی
فرتورها از سياوش آريا است.
بنام خدا
مارک تواین —–> ساموئل لنگهورن کلمنس
میرزاده عشقی —–> سید محمدرضا کردستانی
سیمین بهبهانی —–> سیمین خلیلی
امیر کبیر —–> تقی فراهانی
ذبیح الله منصوری —–> ذبیح الله حکیم الهی دشتی
م. امید —–> مهدی اخوان ثالث
شهریار —–> محمدحسین بهجت تبریزی
حافظ —–> شمس الدین محمد شیرازی
چارلی چاپلین —–> سِر چارلز اسپنسر چاپلین
پروین اعتصامی —–> رخشنده اعتصامی
صائب تبریزی —–> میرزا محمد علی
سلمان فارسی —–> روزبه
ستارخان —–> ستار قرهداغی
میرداماد —–> میر برهانالدین محمدباقر استرآبادی
باقرخان —–> باقر تبریزی
نسیم شمال —–> سید اشرفالدین گیلانی
جبار باغچه بان —–> میرزا جبار عسگرزاده
بدیع الزمان فروزانفر —–> محمدحسین بشرویهای
چه گوارا —–> ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا
سعدی —–> مُصلِح الدین مُشرف بن عَبدُالله
عزیز نسین —–> مَحمَت نُصرَت
آتا تورک —–> مصطفی کمال پاشا
ولتر —–> فرانسوا ماری آروئ
بودا —–> سیدارتا گوتما
بیل کلینتون —–> ویلیام جفرسون بلایت سوم
سیمون بولیوار —–> سیمون لوسی ارنستین ماری
پله —–> ادسون آرانتس دوناسیمنتو
نیما یوشیج —–> علی اسفندیاری
افلاطون —–> آریستو کلس
گلاب آدینه —–> گلاب مستعان
شیرین بینا —–> شیرین صدق گویا
مادر ترزا —–> آگنس گوک بژازین
بزرگ علوی —–> مجتبی علوی
نادره —–> حمیده خ;یر آبادی
تیتو —–> جوزپ بروز
ثریا قاسمی —–> مولود ملاقاسم
جان وین —–> ماریون موریسون
ایرج راد —–> اکبر حسنی راد
سیروس گرجستانی —–> علی اکبر محمدزاده گرجستانی
استالین —–> یوسف ویساریونوویچ ژوگاشویلی
سولات سار —–> پل پوت
فروزان —–> پروین خیر بخش
گوهر مراد —–> غلامحسین ساعدی
ر . اعتمادی —–> رجبعلی اعتمادی
م .. الف . به آذین —–> محمود اعتمادزاد
ملکه الیزابت —–> الیزابت الکساندرا مری ویندسور
ایرج —–> حسین خواجه امیری
پرویز یاحقی —–> پرویز صدیقی پارسی
ماکسیم گورکی —–> آلکسی ماکسیموویچ پِشکوف
ملک الشعرا —–> محمدتقی بهار
عبدالکریم سروش —–> حسین حاج فرج الله دبّاغ
کیتارو —–> ماسانورى ت;اکاهاشى
تروتسکی —–> لو داویدوویچ برونشتاین
بنام خدا
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
|
||
خبرنگار امرداد - آفتاب یزدانی : | ||
برج قابوس به سياههي يادمانهاي جهاني پيوست. برج قابوس كه بلندترين برج آجری جهان و از شاهكارهای سرزمينمان ايران است در سیوششمین نشست کمیتهی میراث جهانی كه در كشور روسیه در حال برگزاری است، به رای هموندان اين كميته، به ميراث جهانی پيوست.
برج قابوس بن وشمگیر در سدهی چهارم مهي(:قمری) به فرمان شمسالمعالی قابوس بنوشمگیر از پادشاهان آلزیار ساخته شده و هماکنون در مرکز شهر گنبدکاووس، بر فراز تپهای بزرگ، بلندبالايی خود را به رخ ميكشد. در اين نشست افزونبر برج قابوس، مسجد جامع اصفهان در سياههي يادمانهای جهانی جای گرفت. اين مسجد كه بنابر كاوشهای باستانشناسی بر روی نيايشگاهی ساسانی، ساخته شده، در ميدان عتيق اصفهان جای دارد.
این مسجد كهنسال دارای دو گنبد با طراحیهای آجری بسيار زيبا است. از ايران تا پيش از برج قابوس و مسجد جامع اصفهان، ١٣ يادمان ديگر به سياههی يادمانهای جهانی پيوسته بودند. ايران كه از سال ١٩٧٥ ميلادی به میراث جهانی یونسکو پيوسته، اكنون چهاردهمين و پانزدهمين يادمانهای خود را نيز ثبت جهانی كرد. گزينههايی كه در این سياهه جای میگیرند از نظر فرهنگی یا طبیعی بايد بی مانند بوده و دارای ارزش جهانی باشند. چغازنبیل، تخت جمشید و میدان نقش جهان كه اين روزها زمزمهی خارج شدنش از سياههی ميراث جهانی، اينجا و آنجا به گوش می رسد از نخستین جاهايی بودند که ثبت جهانی شدند. بم و فضای فرهنگی آن، پاسارگاد، گنبد سلطانیه، بیستون، سه کلیسای مسیحی ارامنه به نامهای سنت تادئوس، سنت استپانوس و زور زور، سازههای آبی شوشتر، بقعه و خانگاه شیخ صفیالدین، مجموعه بازار تاریخی تبریز و باغهای ایرانی پاسارگاد، ارم، چهلستون، فین، عباسآباد، شازده، دولتآباد، پهلوانپور و اکبریه از ديگر يادمانهای جهانی شدهی ايران هستند. |
بنام خدا
|
||
|
||
خبريار امرداد- نگار پاكدل : | ||
«سید محیالدین میرمحمدی»،مدیرعامل اتحادیهی زنبورداران مازندران گفت: «به شوند پایین آمدن درآمد كاركنان در اين بخش، زنبورهای مازندران به کشورهای همسایه فروخته میشود.» |
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
خبرنگار امرداد - شهداد حیدری : | ||
«گناه ماست که کشورهای پیرامونی ما، که هیچکدام تاریخ و فرهنگ درخوری ندارند، آیینها و چهرههای ایرانی را به نام خود میکنند. نباید به این نگاه کنیم که چرا رادیو تلویزیون و مراکز فرهنگی، آنچنان که ما میخواهیم، کاری نمیکنند. خود ما باید عشق به ایران و آب و خاک و میراث فرهنگیمان را افزونتر و افزونتر کنیم. اگر چنین نباشد، امیدی به پدیداری(:تجلی) هویت ایرانی نیست.»
پیش از خلفا، در تاریخ چیزی به نام مصادره، دیده نشده بود آنچه بازگو شد، بخشی از سخنان محمد بقایی(ماکان)، نویسنده و پژوهندهی فرهنگ ایران، بود. او که دربارهی «مصادرهی چهرههای فرهنگی ایران» سخن میگفت، در آغاز به پیشینهی تاریخی چنین رویدادی اشاره کرد و گفت:«مصادره، جدای از معنای واژگانی آن، اصطلاحی است که هنگامی بهکار میرود که دولتی، دارایی و مالی را که دارندهای، ندارد و سرگردان است، به نام خود کند. چنین کاری نخستینبار در زمان خلیفههای اموی انجام شد. آنها که در سنگدلی نامور آفاق بودند، هرچه از دارایی مردم را، که گمان میکردند از نیاز آنها افزونتر است، به نام مصادره برمیداشتند. در زمان عباسیان نیز یکی از خلیفهها به نام متوکل چندان از مال و اندوختهی مردم مصادره کرد که کار به بریدن و مصادره کردن سرو کاشمر و تکه تکه کردن آن و بُردنش به بغداد کشید. پیش از خلفا، در تاریخ چیزی به نام مصادره، دیده نشده بود.» تازيان مصادرهی فرهنگی هم كردند به سخن بقایی، یک گونهی دیگر از مصادره، «مصادرهی فرهنگی» است. هنگامی که اعراب به ایران آمدند، هر آنچه را که با باور آنها همخوانی نداشت، از میان بُردند. نمونهی روشن آن آتش زدن کتابخانهی فارس بود. پرفسور هشترودی، زمانی که نخستین انسان به ماه گام گذاشت، گفت که اگر اعراب کتابخانهی فارس را نابود نمیکردند، انسان یک سده زودتر به ماه میرسید. اعراب، نخست نابود میکردند، سپس آنچه را که برخاسته از دانش و دریافت دیگران بود، به نام خود میکردند. زمانی هم رسید که آیینهای ایرانی را تغییر دادند و از آنِ خود دانستند. همهی کوشش سهروردی و دانشمندان ایرانیی همانند او، این بود که بگویند آنچه را شما به نام خود میخوانید، بسیار پیشتر در اندیشه و سخن ایرانیان بوده است. براي نمونه این سخن که اندیشهی نیک، نخستین آفریدهی خداوند است، سخن ایرانیان است. مُثل افلاتونی، نیز نظریهی دیگری است که این فیلسوف یونانی از اشوزرتشت گرفته است، بیآنکه نامی از او بیاورد. مُثل افلاتون، همان فروهری است که ایرانیان آن را میشناخت.
دزدیدن چهرههای تاریخی و فرهنگی بقایی سپس افزود:«از چند دهه پیش، گونهای دیگر از مصادره آغاز شده است؛ و آن دزدیدن چهرههای تاریخی و فرهنگی کشور ماست. آنها مجسمهی بابک خرمدین و نظامی گنجوی را میسازند و شعرهایی ساختگی به قطران تبریزی و همام، که هر دو سخنورانی ایرانی هستند، نسبت میدهند. از آنسو برای آنکه هویتسازی کنند، نامهای جغرافیایی ما را هم میدزدند. امارات هر کاري میکند تا نام خلیج فارس را دگرگون كند. این همان اماراتی است که چند سال پیش چند روستا بود که شتر هم آنجا نمیرفت، اما اکنون با پول بادآوردهی نفت به جایی رسیده که با لاسوگاس و میامی پهلو میزند. این همه مستندات تاریخی گواه نام خلیج فارس است، اما امارات با خریدن رسانههای جهان، آنها را برمیانگیزد که نامی دروغین بر خلیج فارس بگذارند. خود ما هم بیگناه نیستیم.»
زبان فارسی زبان دوزخيان است!
بقايی با اشاره به راديو و تلوزيون كشورمان، گفت: «هنگامی که در رادیو تلویزیون، که خود را رسانهی ملی مینامد، گفته میشود که زبان فارسی، زبان دوزخیان است!، یا در شبکهی چهار تلویزیون، نخست زیرنویسهای عربی را نشان میدهند، آنگاه فارسی آن را مینویسند، چه انتظاری از همسایگانی داریم که همانند گرگ دندان تیز کردهاند تا میراث ما را به نام خود کنند؟ ترکیهی همایشی برای مولانا برپا میکند و 800 هزار مهمان خارجی را به قونیه فرامیخواند. اما در اینجا برای این که بگوییم ما هم ارزش مولانا را میدانیم، همایشی در یکی از مراکز برپا میشود و استادانی سخنرانیهایی ارایه میدهند و چندی پس از آن هم فراموش میشود که مولانای ایرانی را دیگران به نام خود کردهاند.»
ما حتا يک كوچه هم به نام «دهخدا» نكردهايم بقایی با خردهگیری از بیتوجهی به میراث فرهنگی ایران، گفت: «میراث فرهنگی ما داستانی پُر آب چشم است. تخت جمشید همانند علفزار شده است. روستاییان کنگاور سنگهای نیایشگاه آناهیتا را، که بیش از تخت جمشید پیشینه دارد، با بیل و کلنگ شکستند و با خود بردند و خانه ساختند و هیچکس پيگیری نکرد و نپرسید: چرا؟ یکی از چهرههای فرهنگی بزرگ ایران، دهخدا است. پس از فردوسی، کسی به بزرگی این مرد نداریم که برای استواری و توانمندی زبان فارسی آن همه کوشش کرده باشد. اما یک پسکوچه هم در همهي تهران پیدا نمیکنید که به نام او باشد. در کشور 80 میلیونی ما، تیراژ کتاب به 500 نسخه رسیده است.»
فرهنگنامههای بزرگ جهان، پورسينا را عرب ناميدهاند و ما اعتراضی نكرديم
بقايی با گله از ناكارآمديها در بخش مديريت فرهنگی كشور گفت: «هر گونه که بنگریم، مدیریت کلان فرهنگی ما درخور انتقاد است. فرهنگنامهای عربی به نام "المنجد" در همین تهران اجازهی فروخته شدن مییابد که در آن نام خلیج فارس را "خلیج" نوشتهاند. شعری در روزنامهها چاپ میشود که سراسر توهین به فردوسی است؛ یا مینویسند ایرانیان باستان، مشتی مردم بیسواد و وحشی و بهدور از تمدن بودهاند! چندی پیش همایشی در کازرون برگزار شد. در آنجا گفته شد که ایرانیان باستان، آتشپرست بودهاند! اعتراض کردم و گفتم: به چه حقی پشت میکروفن عمومی دانشگاه چنین سخن نادرستی را بر زبان میآورید؟ اگر ایرانیان آتشپرست بودند، پس اهورامزدا چهکاره است؟ ایرانیان آتشپرست نبودهاند، آتش را بزرگ میداشتند چون تجسم نور است. در همهی فرهنگهای "لاروس"، "بریتانیکا"، "آمریکانا" و چند فرهنگ دیگر، پورسینای ایرانی را "فلیسوف عرب" نامیدهاند و هرگز از سوی ما اعتراضی نشده است.»
ایرانیان فیلسوف نداشتهاند و همه عرباند!
بقایی در پایان گفت:«چندی پیش نویسندهای مراکشی گفته بود که ایرانیان فیلسوف نداشتهاند و آنهایی را که فیلسوف ایرانی میدانند، همه عرباند! این نیز نمونهای دیگر از مصادره کردن دانشمندان ایران است. به او چنین پاسخ دادم که آنچه به نام "ارادهی انسان" در فلسفهی افلاتون و شوپنهاور آمده است، پیش از آن، در اندیشهی اشوزرتشت دیده میشود. اندیشهی مانی با دیدگاه "کاپیلا"، فیلسوف هندی، و "لایبنیتس" درخور سنجش است؛ و آنچه "فرانسیس بیکن" دربارهی دانایی و توانایی گفت، 200 سال پیش از او، بر زبان فردوسی جاری شده بود. هرآنچه که "دکارت" در کتاب "گفتار در روش بهکار بردن عقل" گفته است، صدها سال پیش از او در اندیشهی غزالی دیده میشود. در باختر زمین میگویند که نظریهی تکامل با "داروین" آغاز شد. اما سخن درست آن است که بگوییم که نخستینبار این "مسکویهی " ایرانی بود که از تکامل سخن گفت.» این نشست در پسین یکشنبه 4 تیرماه در بنیاد فرهنگی جمشید جاماسیان برگزار شد. |
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
خبريار امرداد- نگار پاكدل : | ||
كهنترین نسخهی شناختهشده از تومارهای نقالی جهان که به 1135 مهی(:قمری) نوشته شده از سوی «سجاد آیدنلو»، پژوهشگر شاهنامه، ويرايش شده و آمادهي چاپ است.
به گزارش مهر، «سجاد آیدنلو»، گفت: «کهنترین نسخههایی که تاکنون دربارهي نقالی شاهنامه چاپ شده، تاریخ نوشتارشان به روزگار قاجار و پس از آن بازميگردد. اما نسخهي كنوني كه كهنترين نسخهي شناختهشده از تومارهای نقالی در جهان است، زمان نوشتارش به روزگار صفوي و هنگامهي شاهي «شاه سلطان حسین صفوی» برميگردد. آيدنلو، نويسندهي این نسخهی كهن را شخصی به نام «بدرالدین محمد سیاهپوش» و تاریخ نوشتن آن را 1135 مهي، دانست. آیدنلو افزود: «این اثر كهن، پروانهي چاپ گرفته است اما با توجه به اینکه برای ناشر آن مشکلاتی پديد آمده و در خبرها میآید که لغو مجوز شده است، زمان انتشار آن هنوز روشن نیست.» |
بنام خدا
یک کارشناس تغذیه گفت: مصرف خربزه در پیشگیری از بیماریهای قلبی و عروقی نقش به سزایی دارد.
"یوسف نقیایی" با اشاره به اینکه میوه خربزه در زمره میوههای شیرین قرار میگیرد، اظهار کرد: هر یکصد گرم خربزه، 8 گرم کربوهیدرات دارد که بیشترین نوع قند موجود در آن از نوع گلوکز و فروتوز است، بنابراین مصرف بیش از حد آن برای بیماران دیابتی توصیه نمیشود.
وی یک گرم فیبر، 12 میلیگرم کلسیم، 17 میلیگرم فسفر، 238 میلیگرم پتاسیم، 1250 واحد پیشساز ویتامین A و 31 کیلو کالری انرژی را از مواد تشکیل دهنده درهر یک صد گرم خربزه ذکر کرد.
این کارشناس تغذیه با اشاره به وجود 37 میلیگرم ویتامین C در هر یکصد گرم میوه خربزه، نقش این میوه را در طراوت و شادابی پوست و جلوگیری از بیماریهای لثه موثر دانست.
نقیایی تاکید کرد: میزان پتاسیم موجود در خربزه برای بیماران مبتلا به بیماری قلبی - عروقی بسیار موثر است و مصرف این ماده غذایی نقش به سزایی در پیشگیری از بیماریهای قلبی و عروقی دارد.
وی با اشاره به مقدار قابل توجه پیشساز ویتامین A موجود در میوه خربزه، گفت: پیشگیری از بیماریهای چشمی، جلوگیری از بیماریهای عفونی، طراوات و شادابی پوست از جمله اثرات خربزه به علت داشتن این ویتامین است.
بنام خدا
|
||
|
||
خبريار امرداد- نگار پاكدل : | ||
شهرداری منطقهی ١١ تهران با دادن پروانه به یک ساختمان مسکونی شش اشكوبه در کنار خانهی «مقدم»، آيينها و دستورهای میراث فرهنگی را ناديده گرفت و حريم گرانترین خانهـموزهی جهان را شكست. |
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
خبريار امرداد- نگار پاكدل : | ||
تازیان در نخستین روز تابستان سال 654 میلادی بر كرمان چیره شدند. «محمدحسن خان اعتمادالسلطنه»، (صنیع الدوله) ترزبان(مترجم)، فرنشین دارالترجمهی ناصرالدین شاه، در كتاب تاریخ «منتظم ناصری» این رویداد را در سال 651 میلادی برابر با سال 31 هجری آورده است. |
|
||
|
||
اسفندیار کیانی : | ||
پیشینیان، فردوسی را «حکیم» مینامیدند. حکما دانش پزشکی را به عنوان بخشی از حکمت فرامیگرفتند و از این دانش، آگاهیهای بسیار داشتند. از اشارههایی که در شاهنامه به دانش پزشکی، بیماریها و درمان آنها شده است، میتوان پی بُرد که فردوسی نیز با این دانش آشنا بوده است. از اینروست که در توصیف بیماریها، باریکبین است. آنچه در این باره در شاهنامه آمده است، بازتاب آگاهی دیرینهی ایرانیان از دانش پزشکی است. در ایران باستان از چند گونه پزشکی نام بُرده شده است که کارد پزشکی(جراحی)، گیاه پزشکی(دارو درمانی)، داد پزشکی(پزشکی قانونی) و مانتره پزشکی(روان درمانی)، نمونههایی از آن است. |
بنام خدا
رضا شاه به اتفاق هیئت همراه به ترکیه مسافرت میکنه که تنها مسافرت خارجی رضا شاه بود.
وقتی آخر شب پس از صرف شام و شب نشینی رضا شاه به اتاقش
میره میبینه یه دختر جوان و زیبای ترک تو اتاقش منتظرشه.
با عصبانیت یه نفرو صدا میزنه و میگه این خانم اینجا چیکار میکنه؟
اون شخص میگه آتاتورک گفتن این خانوم پیشتون باشه که تا صبح شما ...تنها نباشین.
رضا شاه از اون خانوم میخواد اتاقو ترک کنه.
وقتی همراهان رضا شاه پرسیدن چرا دختر به این زیبایی رو فرستادین رفت؟
رضا شاه در پاسخ برگشت و گفت: من امشب رو تا صبح با این دختر می خوابیدم
فردا که آتاتورک به ایران اومد من کی رو بفرستم پیشش؟
تمام زنان و دختران ایران ناموس منند.
بنام خدا
بخشی از كتاب بابا لنگ دراز اثر جین وبستر
از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت
جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند...
درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند.
دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است.
آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت وزمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. ...
جودی عزیزم!
درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم.
هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود.
پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم دردلش ثبت شویم...
دوستدارتو : بابالنگ دراز
سخن روز : بچهدار شدن تصمیم خطیریست. با این تصمیم میگذارید که قلبتان تا ابد جایی در بیرون و دوروبر تنتان به سر برد. الیزابت استون
بنام خدا
چون انسان هیچ حق انتخابی در مورد آنها ندارد.
بنام خدا
7نکته مهم در زیبایی آقایان
بنام خدا
بروز یک پدیده عجیب در یکی از روستاهای اطراف مشهد باعث وحشت ساکنان و کسانی شد که از آن منطقه گذر می کنند. مشرق نیوز
این روستا که در جنوب شهر مشهد و در فاصله 8 کیلومتری از این شهر واقع شده، حاکی است که مدتی است شب هنگام صدایی عجیب و وحشت آور از درختان به گوش میرسد که تاکنون سابقه نداشته است.
بنا بر این گزارش صدای شبیه صوت یا جیغ که از درختان این منطقه توریستی به محض تاریک شدن هوا به گوش میرسد باعث شده تا گردشگران از این منطقه که ابتدای جاده روستای سربرج است؛ فراری شوند.
این منطقه توریستی در جاده ای که از جنوب مشهد به سمت کوههای بینالود و مشخصا روستای دیدنی مغان و غار آن منتهی میشود, واقع شده که به کوههای خلج در مشهد شهرت دارد.
این منطقه که در دره رودخانه ای واقع شده که یکی از سرچشمه های سد طرق میباشد , هرساله در این فصل خشک میشد , اما امسال همچنان دارای آب میباشد و همین امر باعث جلب مردم و به تبع آن ترس آنها از این پدیده شگفت انگیز شده است.
صداهایی که از درختان این منطقه به گوش میرسد هیچ شباهتی به صدای جیرجیرک نداشته و صدای باد نیز نمیباشد , چزا که خبرنگار ما در شرایطی این صدا ها را شنید که حتی برگ یک درخت هم به دلیل باد تکان نمیخورد.
خبرنگار ما تصاویری نیز از این منطقه توریستی تهیه کرده که اکنون دیگر شبها حتی برای کسانی که از جاده منتهی به آن عبور میکنند هول انگیز شده است.
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
نگار پاكدل : | ||
«رضا خوشسرور»، فرنشين(:ريیس) انجمن گردشگری ورزشی با گفتن اینکه بازی هفتسنگ به تازگی به نام «کره جنوبی» ثبت شده است، افزود: «نباید اجازه دهیم بازیها و ورزشهایی که از آنِ ایران است به نام کشورهای دیگر ثبت جهانی شوند.» |
بنام خدا
مرگ فقیر ، ظلم غنی ، چوب خدا
از کودک فال فروشی پرسیدم چه میکنی!؟ گفت به آنان که در دیروز خود مانده اند فردا را میفروشم..!!امروز 7 تیر ماه
بنام خدا
بهشت و جهنم
روزی یک مرد با خداوند مکالمه ای داشت: 'خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ '، خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.
مرد با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد، خداوند گفت: 'تو جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است'، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود، یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خندیدند، مرد گفت: 'خداوندا نمی فهمم؟!'، خداوند پاسخ داد: 'ساده است، فقط احتیاج به یک مهارت دارد، می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند!'
هنگامی که موسی فوت می کرد، به شما می اندیشید، هنگامی که عیسی مصلوب می شد، به شما فکر می کرد، هنگامی که محمد وفات می یافت نیز به شما می اندیشید، گواه این امر کلماتی است که آنها در دم آخر بر زبان آورده اند، این کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما یادآوری می کنند که یکدیگر را دوست داشته باشید، که به همنوع خود مهربانی نمایید، که همسایه خود را دوست بدارید
بنام خدا
برای پسری كه سر پدرش را با كارد كند آشپزخانه بريد هم دير است، برای شوهری كه همسرش را با بالش خفه كرد و....
برای خيلی از آنها كه روی تخت بيمارستان خوابيدهاند و مغزشان پوسيده دير است يا آنها كه پرستارها دستهايشان را با دستمال به ميلههای تخت بستهاند تا خودشان يا ديگران را نكشند، دير است يا آنها كه ساكنان كم سن و سال قبرستان شدهاند و زير خاك خوابيدهاند.
برای خيلي دير است اين يادداشت؛ گرچه روزگاری كه دير نبود هم نوشتيم و گفتيم و آنها نخواندند و نشنيدند، اما برای خيلیها هم هنوز دير نشده است. خيلیها هنوز اين راه را شروع نكردهاند، خيلیها هم در ابتدای راهند و آنقدر جلو نرفتهاند كه نتوانند برگردند.
شكارشده های شيشه را میگويم؛ همانها كه براساس پژوهشها، دو سال پس از آغاز مصرف شيشه، از هر 10نفرشان، هشت نفر حتما میميرند؛ همانها كه گفته میشود پس از شش ماه مصرف شيشه، آسيبهای جبرانناپذيری به مغزشان میرسد و سبب ساز جنون و مرگشان میشود.
آنها نمیدانند يا باور نمیكنند كه مافيای مواد مخدر از سالها پيش آنها را نشان كرده و دربارهشان مطالعه كرده است و به همين خاطر چوب حراج به شيشه زده است و آن را از كيلويی 80 ميليون تومان در اوايل دهه 80 به كيلويی دو ميليون تومان در ماههای اخير رسانده است و برای تبليغات دروغ دربارهاش، مثل ريگ پول خرج میكند.
همان تبليغاتی كه به ورزشكارها قول كاهش وزن سريع و انرژی بيحد دادهاند، به جوان هایی كه اهل ورزش نبودهاند قول افزايش ميل جنسی و شادی كه هميشه در حسرتش بودهاند و به زنها و دختران جوان قول مانكن شدن را.
همان تبليغاتی كه روزگاری در خلأ اطلاعرسانی و اعلامخطر، به باشگاههای ورزشی و آرايشگاهها هم رسيد و در گوش مشتریهای آينده شيشه دروغ گفتند كه اين ماده اعتياد آور نيست و میتواند جای مخدرهای خطرناك ديگر را بگيرد؛ همان تبليغاتی كه به مشتريهايشان چشم بند زدند تا جان كندن مصرفكنندگان كهنه كار شيشه را نبينند.
ما سالهاست درباره شيشه مینويسيم و هشدار میدهيم، به شما گفتهايم كه جنون و بد بينی میآورد و به همين دليل معتادانش، خبرسازهای صفحات حوادث روزنامهها میشوند، به شما گفتهايم كه هنوز روش درمانی معينی برای درمانش وجود ندارد و شيوه ماتريكس (شيوه درمانی بر پايه تغيير سبك زندگي با هدف ايجاد تغييرات رفتاری معتادان در طولانی مدت) نيز كه در خيلی از مراكز ترك اعتياد استفاده میشود، منطبق بر مشابه استانداردش كه در كشورهای ديگر به كار میرود نيست، ما به شما خيلی از حقايق را گفتهايم، اما....
شيشه بيداد میكند، شكارهايش را ديوانه میكند، رنج میدهد و میكشد. ما هشدار می دهيم، میگوييم، مینويسيم، فرياد میزنيم، برخی میشنوند و خيلیها هم نمیشنوند، اما میدانيد نكته غمانگيز كجاست؟ خيلی از آنهایی كه شكارهای بالقوه شيشه محسوب می شوند، اصلا اهل روزنامه خواندن نيستند و صدای ما به گوششان نمیرسد و هشدارهايمان را نمیبينند و بیخبر میمانند و به همين خاطر است كه میگوييم حالا ديگر به جایی رسيدهايم كه بايد هشدارهای مربوط به شيشه را از صفحات روزنامهها و خبرگزاریها بيرون بكشيم و به اندازه خيلی از اخبار كه هر روز و هر ساعت از دهانها به گوشها و از گوشها به دهانها میرسند، تكرارشان كنيم.
فكرش را بكنيد اگر هر كدام از شما كه اين يادداشت را میخوانيد به خطر را به سایرین گوشزد كنيد، امروز هزاران هزار هشدار رد و بدل میشود؛ هزاران هزار هشداری كه شايد يكیشان، زندگی جوانی را عوض كند.
دوست عزيز ! بعنوان يك انسان اين نامه را به كه دوستش داری ارسال كن شايد يكنفر و فقط يكنفر با خواندن ان اسير آن نشود
بنام خدا