بنام ایزد یکتا
شما خدا هستید؟
در تعطيلات كريسمس در يك پسین (بعداز ظهر) سرد زمستاني پسر 6 يا 7 ساله اي جلو ويترين مغازه اي ايستاده بود . او كفش به پا نداشت و لباسهايش پاره پاره بود.
زن جواني از آنجا مي گذشت. همين كه چشمش به پسرک افتاد. آرزو و اشتياق را در چشمهاي آبي او خواند. دست كودك را گرفت و درون مغازه برد .
- و برايش كفش و يك دست لباس گرمكن خريد. وقتي بيرون آمدند ،زن جوان به پسرك گفت: حالا به خانه ات برگرد. اميدوارم تعطيلات شاد و خوبي داشته باشي!
پسرك سرش را بالا آورد . نگاهي به او كرد و پرسيد : خانم ! شما خدا هستيد؟
زن جوان لبخندي زد و پاسخ داد : نه پسرم ! من فقط يكي از بندگان او هستم.
پسرك گفت: مطمئن بودم با او نسبتي داريد.
امام علی(ع) رو به مالک اشتر :
ای مالک!
اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی،
فردا به آن چشم نگاهش مکن
شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی !