بنام خدا
مردی کنار بیراهه ای ایستاده بود.
ابلیس را دید که با انواع طنابها به دوش درگذر است.
کنجکاو شد و پرسید: ای ابلیس ، این طنابها برای چیست؟
ابلی پاسخ داد: برای اسارت آدمیزاد.
طنابهای نازک برای افراد ضعیف النفس و سست ایمان ،
طناب های کلفت هم برای آنانی که دیر وسوسه می شوند...
سپس از کیسه ای طناب های پاره شده را بیرون ریخت و گفت : اینها را هم انسان های باایمان که راضی به رضای خدایند و اعتماد به نفس داشتند، پاره کرده اند و بند را نپذیرفتند.
مرد گفت طناب من کدام است ؟
ابلیس گفت : اگر کمکم کنی که این ریسمان های پاره را گره زنم،خطای تو را به حساب دیگران می گذارم
مرد پذیرفت .
ابلیس خنده کنان گفت : شگفتا ، با این ریسمان های پاره هم می شود انسان هایی چون تو را به بندگی گرفت...!
سخن روز : بازی زندگی بازی با بومرنگ است. افکار، اعمال و گفتههای ما خیلی زود با دقت بسیار زیاد به خودمان برمیگردد. فلارنس اسکووال شین