به نام خداوند مهر آفرین
سال 14094 اهورایی، 7037 میترایی، 3753 زرتشتی، 2573 کوروشی (شاهنشاهی) و 1394 خورشیدی

بنام خدا

 

 نویسنده‌ و پژوهنده‌ی فرهنگ ایران:
گناه از ماست اگر بزرگانمان را مي‌دزدند و تاريخمان را به نام خود مي‌كنند
  خلفای اموی، نخستين مصادره‌كنندگان
 
 خبرنگار امرداد - شهداد حیدری :
محمد بقايي  «گناه ماست که کشورهای پیرامونی ما، که هیچ‌کدام تاریخ و فرهنگ درخوری ندارند، آیین‌ها و چهره‌های ایرانی را به نام خود می‌کنند. نباید به این نگاه کنیم که چرا رادیو تلویزیون و مراکز فرهنگی، آن‌چنان که ما می‌خواهیم، کاری نمی‌کنند. خود ما باید عشق به ایران و آب و خاک و میراث فرهنگی‌مان را افزون‌تر و افزون‌تر کنیم. اگر چنین نباشد، امیدی به پدیداری(:تجلی) هویت ایرانی نیست.»

  پیش از خلفا، در تاریخ چیزی به نام مصادره‌، دیده نشده بود
 
آن‌چه بازگو شد، بخشی از سخنان محمد بقایی(ماکان)، نویسنده‌ و پژوهنده‌ی فرهنگ ایران، بود. او که درباره‌ی «مصادره‌ی چهره‌های فرهنگی ایران» سخن می‌گفت، در آغاز به پیشینه‌ی تاریخی چنین رویدادی اشاره کرد و گفت:«مصادره، جدای از معنای واژگانی آن، اصطلاحی است که هنگامی به‌کار می‌رود که دولتی، دارایی و مالی را که دارنده‌ای، ندارد و سرگردان است، به نام خود کند. چنین کاری نخستین‌بار در زمان خلیفه‌های اموی انجام شد. آن‌ها که در سنگدلی نامور آفاق بودند، هرچه از دارایی مردم را، که گمان می‌کردند از نیاز آن‌ها افزون‌تر است، به نام مصادره برمی‌داشتند. در زمان عباسیان نیز یکی از خلیفه‌ها به نام متوکل چندان از مال و اندوخته‌ی مردم مصادره کرد که کار به بریدن و مصادره کردن سرو کاشمر و تکه تکه کردن آن و بُردنش به بغداد کشید. پیش از خلفا، در تاریخ چیزی به نام مصادره‌، دیده نشده بود.»

  تازيان مصادره‌ی فرهنگی هم كردند
 به سخن بقایی، یک گونه‌ی دیگر از مصادره، «مصادره‌ی فرهنگی» است. هنگامی که اعراب به ایران آمدند، هر آن‌چه را که با باور آن‌ها هم‌خوانی نداشت، از میان بُردند. نمونه‌ی روشن آن آتش زدن کتابخانه‌ی فارس بود. پرفسور هشترودی، زمانی که نخستین انسان به ماه گام گذاشت، گفت که اگر اعراب کتابخانه‌ی فارس را نابود نمی‌کردند، انسان یک سده زودتر به ماه می‌رسید. اعراب، نخست نابود می‌کردند، سپس آن‌چه را که برخاسته از دانش و دریافت دیگران بود، به نام خود می‌کردند. زمانی هم رسید که آیین‌های ایرانی را تغییر دادند و از آنِ خود دانستند. همه‌ی کوشش سهروردی و دانشمندان ایرانیی همانند او، این بود که بگویند آن‌چه را شما به نام خود می‌خوانید، بسیار پیش‌تر در اندیشه و سخن ایرانیان بوده است. براي نمونه این سخن که اندیشه‌ی نیک، نخستین آفریده‌ی خداوند است، سخن ایرانیان است. مُثل افلاتونی، نیز نظریه‌ی دیگری است که این فیلسوف یونانی از اشوزرتشت گرفته است، بی‌آن‌که نامی از او بیاورد. مُثل افلاتون، همان فروهری است که ایرانیان آن را می‌شناخت.

  دزدیدن چهره‌های تاریخی و فرهنگی
 بقایی سپس افزود:«از چند دهه پیش، گونه‌ای دیگر از مصادره آغاز شده است؛ و آن دزدیدن چهره‌های تاریخی و فرهنگی کشور ماست. آن‌ها مجسمه‌ی بابک خرمدین و نظامی گنجوی را می‌سازند و شعرهایی ساختگی به قطران تبریزی و همام، که هر دو سخنورانی ایرانی هستند، نسبت می‌دهند. از آن‌سو برای آن‌که هویت‌سازی کنند، نام‌های جغرافیایی ما را هم می‌دزدند. امارات هر کاري می‌کند تا نام خلیج فارس را دگرگون كند. این همان اماراتی است که چند سال پیش چند روستا بود که شتر هم آن‌جا نمی‌رفت، اما اکنون با پول بادآورده‌ی نفت به جایی رسیده که با لاس‌وگاس و میامی پهلو می‌زند. این همه مستندات تاریخی گواه نام خلیج فارس است، اما امارات با خریدن رسانه‌های جهان، آن‌ها را برمی‌انگیزد که نامی دروغین بر خلیج فارس بگذارند. خود ما هم بی‌گناه نیستیم.»
 
 زبان فارسی زبان دوزخيان است!
 بقايی با اشاره به راديو و تلوزيون كشورمان، گفت: «هنگامی که در رادیو تلویزیون، که خود را رسانه‌ی ملی می‌نامد، گفته می‌شود که زبان فارسی، زبان دوزخیان است!، یا در شبکه‌ی چهار تلویزیون، نخست زیرنویس‌های عربی را نشان می‌دهند، آن‌گاه فارسی آن را می‌نویسند، چه انتظاری از همسایگانی داریم که همانند گرگ دندان تیز کرده‌اند تا میراث ما را به نام خود کنند؟ ترکیه‌ی همایشی برای مولانا برپا می‌کند و 800 هزار مهمان خارجی را به قونیه فرامی‌خواند. اما در این‌جا برای این که بگوییم ما هم ارزش مولانا را می‌دانیم، همایشی در یکی از مراکز برپا می‌شود و استادانی سخنرانی‌هایی ارایه می‌دهند و چندی پس از آن هم فراموش می‌شود که مولانای ایرانی را دیگران به نام خود کرده‌اند.»

  ما حتا يک كوچه هم به نام «دهخدا» نكرده‌ايم
 بقایی با خرده‌گیری از بی‌توجهی به میراث فرهنگی ایران، گفت: «میراث فرهنگی ما داستانی پُر آب چشم است. تخت جمشید همانند علفزار شده است. روستاییان کنگاور سنگ‌های نیایشگاه آناهیتا را، که بیش از تخت جمشید پیشینه دارد، با بیل و کلنگ شکستند و با خود بردند و خانه ساختند و هیچ‌کس پيگیری نکرد و نپرسید: چرا؟ یکی از چهره‌های فرهنگی بزرگ ایران، دهخدا است. پس از فردوسی، کسی به بزرگی این مرد نداریم که برای استواری و توانمندی زبان فارسی آن همه کوشش کرده باشد. اما یک پس‌کوچه هم در همه‌ي تهران پیدا نمی‌کنید که به نام او باشد. در کشور 80 میلیونی ما، تیراژ کتاب به 500 نسخه رسیده است.»
 
 فرهنگ‌نامه‌های بزرگ جهان، پورسينا را عرب ناميده‌اند و ما اعتراضی نكرديم 
 بقايی با گله از ناكارآمدي‌ها در بخش مديريت فرهنگی كشور گفت: «هر گونه که بنگریم، مدیریت کلان فرهنگی ما درخور انتقاد است. فرهنگ‌نامه‌ای عربی به نام "المنجد" در همین تهران اجازه‌ی فروخته شدن می‌یابد که در آن نام خلیج فارس را "خلیج" نوشته‌اند. شعری در روزنامه‌ها چاپ می‌شود که سراسر توهین به فردوسی است؛ یا می‌نویسند ایرانیان باستان، مشتی مردم بی‌سواد و وحشی و به‌دور از تمدن بوده‌اند! چندی پیش همایشی در کازرون برگزار شد. در آن‌جا گفته شد که ایرانیان باستان، آتش‌پرست بوده‌اند! اعتراض کردم و گفتم: به چه حقی پشت میکروفن عمومی دانشگاه چنین سخن نادرستی را بر زبان می‌آورید؟ اگر ایرانیان آتش‌پرست بودند، پس اهورامزدا چه‌کاره است؟ ایرانیان آتش‌پرست نبوده‌اند، آتش را بزرگ می‌داشتند چون تجسم نور است. در همه‌ی فرهنگ‌های "لاروس"، "بریتانیکا"، "آمریکانا" و چند فرهنگ دیگر، پورسینای ایرانی را "فلیسوف عرب" نامیده‌اند و هرگز از سوی ما اعتراضی نشده است.»
 
 ایرانیان فیلسوف نداشته‌اند و همه عرب‌‌اند!
 
بقایی در پایان گفت:«چندی پیش نویسنده‌ای مراکشی گفته بود که ایرانیان فیلسوف نداشته‌اند و آن‌هایی را که فیلسوف ایرانی می‌دانند، همه عرب‌‌اند! این نیز نمونه‌ای دیگر از مصادره کردن دانشمندان ایران است. به او چنین پاسخ دادم که آن‌چه به نام "اراده‌ی انسان" در فلسفه‌ی افلاتون و شوپنهاور آمده است، پیش از آن، در اندیشه‌ی اشوزرتشت دیده می‌شود. اندیشه‌ی مانی با دیدگاه "کاپیلا"، فیلسوف هندی، و "لایبنیتس" درخور سنجش است؛ و آن‌چه "فرانسیس بیکن" درباره‌ی دانایی و توانایی گفت، 200 سال پیش از او، بر زبان فردوسی جاری شده بود. هر‌آن‌چه که "دکارت" در کتاب "گفتار در روش به‌کار بردن عقل" گفته است، صدها سال پیش از او در اندیشه‌ی غزالی دیده می‌شود. در باختر زمین می‌گویند که نظریه‌ی تکامل با "داروین" آغاز شد. اما سخن درست آن است که بگوییم که نخستین‌بار این "مسکویه‌ی " ایرانی بود که از تکامل سخن گفت.»
  این نشست در پسین یکشنبه 4 تیرماه در بنیاد فرهنگی جمشید جاماسیان برگزار شد.
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









ارسال توسط سورنا
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی