بنام خدای آمرزنده
پیشنهاد بی شرمانه
جانی تو یه شرکت مشغول بکار بود. از قضا در همون شرکت خانم جوانی هم همکارش بود و گلوی جانی پیشش گیر کرده بود ، واسه همین خودش رو به آب و آتیش میزد که یه جورائی اون خانمه بهش راه بده، اما هر چقدر میرفت تو نخش، همش جواب رد ازش میگرفت.
روزی از روزها ، دیگه صبرش تموم شد و دل رو به دریا زد و رفت سراغ خانمه و گفت : "حتی اگه شده واسه یه دقیقه اجازه بده با هم باشیم ؟!"
خانم با عصبانیت سرش داد زد : "احمق خجالت بکش، من دوست پسر دارم
اما جانی کوچولو از رو نرفت که نرفت . یهو یه پیشنهاد بسیارعجیب به خانم داد :
" ببین هزار دلار میندازم کف اطاق ، تا خم شی و اونو برداری ، من کارم رو می کنم "
از این پیشنهاد ، خانمه به فکر فرو رفت و گفت : " نمیتونم جوابتو بدم ،
میخوام با دوست پسرم مشورت کنم "
رفت و جریان رو با معشوقش در میان گذاشت .
دوست پسرش گفت : " عجب احمقیه ، برو بهش بگو موافقم فقط به شرطی که دوهزار دلار بندازی کف زمین ،
اما حواست باشه عین جن پولو برداری تا نتونه کاری بکنه "
خانمه به نزد جانی کوچولو برگشت و دوست پسره بیرون اطاق منتظر بازگشت معشوقه اش شد.
...
..
.
یه دقیقه ، دو دقیقه ، ده دقیقه ، نیم ساعت .... تقریبا پس از یک ساعت در اطاق باز شد و خانمه اومد بیرون
دوست پسره با تعجب پرسید : " مگه چی شده بود ؟ چرا اینقدر طول کشید ؟ "
خانمه جواب داد : " ناکس، دوهزار دلار همش سکه بود ! "
* * *
درس مدیریتی : اگه پیشنهادی داده شد ، پیش از پذیرش آن ، بایستی تموم جوانب قضیه در نظر گرفته بشه تا سرآدم کلاه نره.
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : یک شنبه 21 فروردين 1390برچسب:
آمرزش,
آمرزنده,
پیشنهاد,
شرم,
بی شرمانه,
پیشنهاد بی شرمانه,
جانی,
جان,
شرکت,
مشغول کار,
قضا,
از قضا,
خانم جوانی,
آب و آتش,
تو نخش,
احمق,
فریاد,
دوست پسر,
کوچولو,
کف اطاق,
خم,
معشوقه,
سکه,
پول خرد,
درس مدیریتی,
پذیرش,
جوانب,
جوانب قضیه,
عکس,
تصویر,
دولا,
دولاشدن,
دولا شدن,
دولا شدن زن,
تصویر دولا,
عکس دولا,
فرتور دولا,
ناکس,
نا کس,
,