بنام خدا
سمسکنده اسیر بی توجهی دست اندرکاران محیط زیست |
عارف درویش :
هر روز بدتر از دیروز هر سال بدتر از پارسال
نزدیکیهای سارى به جنگلى میرسیم که پناهگاه حیاتوحش سارى نام دارد. از میان این جنگل، راهی زیبایی شما را به روستاى زرینآباد فرا میخواند. راه را پى میگیریم، گویا به نادرست آمدهایم. خوب که نگاه میکنم میبینم، که درست آمدهایم. این چشماندازی که دل میآزارد و بیشتر به یک زباله دانی میماند، همان پناهگاه حیاتوحش ساری است.
از خودرو که پیاده میشوم، کمى آنسوتر هر چه که بخواهى پیدا میشود از شیشه، پلاستیک، آهن، لیوانهای پلاستیکی، سرنگ، شیشههاى دارویی خوراکى و ترریقى. هر چه پیشتر میروم زبالهها بیشتر میشوند و انگار نه انگار که اینجا جنگل است. زبالهها جاى خشخش دلنشین برگها را در زیر پا گرفته است.
خود خواهىها و ناآگاهیها را اینجا انباشته است.
مکانی که در عکس گرفته شده از «گوگل» میبینید، به گفتهی یکی از بومیان اینجا، ٢٠ سال محل دفن زبالههاى سارى بوده است.
این جنگل «سمسکنده» همانند دیگر جنگلهای ایران بخت بدى دارد. ٢ سال است که دوستداران طبیعت به ساری میروند برای پاکسازی اما انگار نه انگار، هر روز بدتر از دیروز، هر سال بدتر از پارسال!
این جنگل در ١٤٠ کیلومتری ساری است، شاید همین دوری یکی از شوندهای(:دلایل) سرازیر شدن زبالههای شهری در دل جنگل باشد. تفکیک نکردن زباله، گرانى سوخت، بیتوجهی پیمانکار و در اولویت نبودن زیستبوم در نگاه دستاندرکاران و مسوولان از دیگر شوندهای(:دلایل)، زبالهدان شدن این جنگل است که روزی، روزگاری، زیبا بود.
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
|
||
رستم شهرياری : | ||
مهر را میستاییم، (کسی) که دارای دشتهای پهناور است، (کسی) که از گفتار راستین آگاه است، زبانآوری که دارای هزارگوش است. نخستین ایزد مینوی که پیش از خورشید فناناپذیر تیز اسب، در بالای کوه «هرا» برآید. نخستین کسی که با زینتهای زرین آراسته از فراز (کوه) زیبا سر بهدر آورد، از آنجا (آن مهر) بسیار توانا همهی سرزمینهای آریایی را بنگرد. «مهر یشت*، بند4» |
بنام خدا
راز بودای آهنی تبت برملا شد!
بررسی مجسمه بودایی که توسط نازیها در تبت کشف شد نشان که این شی از جنس شهاب سنگی آسمانی بوده است.
به گزارش ميراث آريا (Chtn) و به نقل از يو پی آی، اين مجسمه 22 پوندی که«مرد آهنی» نام دارد در سال 1938 توسط دانشمندان آلمانی و با کمک حزب نازی کشف شد.
مورخان معتقدند، نازیهای از آنجایی که معتقد بودند اصالت نژاد آریایی در تبت یافت خواهد شد، دانشمندان را در کشف این مجسمه فضایی همراهی کرده بودند.
ازسویی دیگر وجود طرحی از یک صلیب شکسته در مرکز این مجسمه نیز دلیل دیگری در علاقه آلمانیها برای انتقال این اثر به کشورشان بوده است.
محققان دانشگاه اشتوتگارت آلمان در آزمایشات خود اعلام کردند این مجسمه از نوعی سنگ آسمانی آهنی به نام «آتاکسیت» که از مقدار زیاد نیکل برخوردار بود ساخته شده است.
به گفته محققان این سنگ قطعهای از سنگ آسمانی به نام «چینگا» است که در حدود 15 هزار سال پیش در مرز مغولستان و سیبری به زمین برخورد کرده بود.
به گزارش میراث آریا، دانشمندان اعلام کردند، قیمت این سنگ در حدود 20 هزار دلار است اما در صورتی که قدمت آن به هزار سال برسد، ارزش بیشتری پیدا خواهد کرد.
بنام خدا
نخستین نمایشگاه لوازم، تجهیزات و خدمات طبیعت گردی افتتاح شد!
نخستین نمایشگاه لوازم، تجهیزات و خدمات طبیعت گردی عصر 6 مهرماه همزمان با روز جهانی جهانگردی و آغاز هفته گردشگری در پارک پردیسان افتتاح شد.
مديرکل طبيعتگردی کشور در حاشيه مراسم افتتاحيه نخستين نمايشگاه لوازم، تجهيزات و خدمات طبيعت گردی به ميراثآريا(chtn) گفت: در اين نمايشگاه 23 غرفه در زميني به وسعت 700 متر مربع برپا شده است.
«محمدعلی فیاضی» با بیان اینکه نمایشگاه مذکور تا 12 مهرماه برپا و میزبان بازدیدکنندگان و طبیعتگردان خواهد بود، افزود: از جمله شرکتکنندگان در این نمایشگاه میتوان به موسسات تخصصی طبیعتگردی، دفاتر خدمات مسافرتی، انجمنها و انتشارات اشاره کرد.
وی خاطرنشان کرد: نخستین نمایشگاه لوازم، تجهیزات و خدمات طبیعت گردی با همکاری سازمان محیط زیست، دانشگاه تهران، وزارت ورزش، کانون جهانگردی و اتومبیلرانی و ستاد مدیریت بحران شهرداری برگزار شده است.
مدیرکل طبیعتگردی کشور برگزاری همایش و نمایشگاه جانبی معرفی جاذبههای روستاهای هدف گردشگری کشور در روز دهم مهرماه مورد اشاره قرار داد و گفت: در حاشیه این نمایشگاه و همایش، وزارتخانههای راه و شهرسازی کشور، دفتر مناطق محروم ریاست جمهوری و سازمان میراثفرهنگی، صنایعدستی و گردشگری تفاهمنامه مشترکی را به منظور ایجاد زیرساختهای لازم برای 120 روستای هدف گردشگری به امضا میرسانند.
مدیر کل طبیعت گردی کشور در جریان افتتاح این نمایشگاه از غرفه های باشگاه گردشگری ایرانیان، انجمن فرهنگی معلولان ایران، باشگاه ورزشهای ماجراجویانه، آوای طبیعت پایدار، طبیعت گردی آفتاب کلوت،انجمن گردشگری حافظان طبیعت کویری یزد و باشگاه قایق رانی زاینده رود بازدید و با مسئولان حاضر در غرفه ها نیز گفت و گو کرد.
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
سورنا لطفی نیا : | ||
سیاستنامه، کتابی ارزشمند است که آن را «خواجه نظام الملک توسی» به زبان فارسی روان، نوشته است. کتابی تاریخی، سیاسی، فرهنگی، که دربرگیرندهی نکتههایی بسیار آموزندهای است. این کتاب آگاهیهای بسیاری از روزگار زندگی نویسنده و دربار سلجوقیان بهدست میدهد. نظامالملک در سال ٣٩٦ خورشیدی دیده بهجهان گشود و در سال ٤٧١ خورشیدی، بهدست پیروان «حسنصبا» کشته شد. در تاریخ از او با نام نیرومندترین وزیر سلجوقیان، یاد کردهاند. او بنیانگذار، مدرسههای بسیاری نامور به «نظامیه» در سراسر قلمرو ایران آن روزگار بوده است. سیاستنامه را «سیرالملوک» نیز مینامند. سیرالملوکها، همان «خداینامه»های روزگار ساسانیان هستند. کتابهای بسیاری به نام سیرالملوک، بهدست نویسندگان نوشتهشده است. در همهی آنها، بارزترین ویژگی، پرداختن به شیوهی فرمانروایی شاهان ایرانی و راههای بهکار رفته از سوی آنها، برای ادارهی کشور است.
خسروپرویز و باربد باربد گفت: ”ای شاه، آنچیز که تو برای او برجای گذاشتهای، بیشتر از آن است که من دربارهی او میکنم.“ خسرو پرسید: ”چهچیز را برای او گذاشتهام؟“ باربد گفت: ”جان و زندگیش و این ارزشمندتر از چیزی است که من برای او میفرستم.“ خسرو گفت: ”زه، نیکو گفتی برو که او را به تو بخشیدم.“» |
10 مهـــر روز جشن مهرگـــان مبارک
شما به عنوان یک ایرانی وظیفه اطلاع رسانی این روز را دارید
بنام خدا
بهروز مسروری ـ بازیگر سینما، تلویزیون و رادیو ـ عصر روز جمعه (هفتم مهر ماه) درگذشت.
به گزارش ایسنا، زندهیاد مسروری به دلیل ابتلا به بیماری سرطان ریه مدتی در بیمارستان بستری بود و آخرین ساعات زندگی را در خانه گذراند.
او در سن ۶۲ سالگی دار فانی را وداع گفت و بازی در سریال «پشت کوههای بلند» به کارگردانی امرالله احمدجو آخرین حضورش در تلویزیون بوده است.
بهروز مسروری همچنین در سریال «روزی روزگاری» از ساختههای احمدجو بازی کرده است.
به گفتهی خانواده مسروری مراسم تشییع پیکر این بازیگر یکشنبه ـ نهم مهر ماه ـ برگزار میشود و وی در قطعه هنرمندان به خاک سپرده خواهد شد.
همسر مرحوم مسروری روز گذشته در تشریح آخرین وضعیت وی به ایسنا گفت: حال او اصلا خوب نیست. در چند مقطع زمانی در بیمارستانهای مختلفی بستری شد تا اینکه از یک ماه پیش که دکترها او را جواب کردند و در خانه به سر میبرد. اما دیروز به طور ناگهانی حالش بد شد و او را به بیمارستان پیامبران منتقل کردیم.
به گزارش ایسنا، بهروز مسروری اخیرا با سریال «پشت کوههای بلند» در نقش «کدخدای کولیآباد» روی آنتن بود. او همچنین در سریال «روزی روزگاری» نقش «صفربیک» را بازی کرده است. سریال «تفنگ سرپر» و فیلمهای «پرده آخر» و «روزهای زندگی» از دیگر آثار این هنرمند هستند.
بنام خدا
بنام خدا
با روستای زید در ایلام آشنا شوید
انبارهای تاریخی گندم در دل صخره های بزرگ
برای مشاهده آلبوم روستای زید کلیک کنید
برای مشاهده آلبوم روستای زید کلیک کنید
وجود این انبارهای تاریخی گندم در دل صخره ها و چنین ارتفاعاتی انسان را به شک می اندازد که چگونه امکان دارد در گذشته بدون هیچ امکانات لازمی که حتی مردم امروزی هم می توانند با راحتی از آن بالا بروند، ساخته شده اند. طبق گفته بعضی از اهالی روستا در بعضی از انبارهای تاریخی گندم به خصوص در ارتفاعات بالاتر اشیایی وجود دارد که امکان بیرون کشیدن آنها نیست. اما در دره بزرگ روستا دو صخره روبروی هم هستند و جالب اینکه در دل هر دو صخره این انبارهای تاریخی گندم ساخته شده است.
برای مشاهده آلبوم روستای زید کلیک کنید
این انبار تاریخی مخصوص ذخیره نمک بوده است که به طور جداگانه در آن سوی انبارهای گندم ساخته شده است. شاید واقعا نکات جالب دیگری هم در این انبارها وجود داشته باشد که از چشم ما پنهان باشد ولی باید با مطالعه و پژوهش و بررسی دقیق، این انبارها را مورد واکاوی قرار داد. اما در کنار انبارهای تاریخی گندم و نمک، دو آسیاب تاریخی در بین دره یعنی وسط دو صخره قرار دارد که نشان می دهد روزگاری این منطقه محل اصلی گندم و آسیاب گندم که در زندگی گذشته حرف اول تغذیه مردم را می زده، داشته است.
تصویر فوق یکی از همان آسیابهای تاریخی است که در کنار صخره قرار داد و نشان می دهد روزگاری گندم های موجود در انبارها به وسیله این آسیابها برای مصرف مردم آسیاب می شده است. به طور کلی با توجه به وجود خانه های قدیمی، انبارهای گندم و نمک و آسیاب ها می توان گفت این دره به لحاظ طبیعی و تاریخی می تواند در کشور معرفی شود و مورد استناد برای بسیاری از مطالعات تاریخی قرار گیرد چه بسا اطلاعات ارزشمندی را به محققان در این زمینه بدهد.
بنام خدا
خــواص انــار
احتمالا از هر كسی درباره خواص انار بپرسید، در پاسخ میگوید که انار خون را تصفیه میكند ولی متخصصان تغذیه، فواید دیگری را هم برای انار ذکر میکنند...
فصل سرما آمده و با خودش میوههای جدیدی آورده؛ از خرمالو و انواع مركبات گرفته تا انار. انار، میوه خوشخوراکی است كه خیلی از خانوادهها آن را به اصطلاح دون میكنند و به همراه نمك و گلپر میخورند. انار خوردن در شب یلدا هم سالهای سال است که به یكی از آداب این شب طولانی سال تبدیل شده.
اما خواص انار :
تصفیه خون
میدانید كه انار یک تصفیهكننده خون بوده و برای كبد بسیار مناسب است. به این دلیل از قدیم خوردن این میوه برای شفافیت پوست توصیه میشده است.
از امام رضا(ع) نقل میکنند که: «انار بخورید تا دهانتان پاكیزه و خوشبو شود.» مطالعات متعدد نشان داده که عادت به خوردن این میوه مانع تشكیل پلاكهای دندانی و بروز پوسیدگی دندان میشود.
تقویت قلب
نكته مهمی كه باید درباره انار بدانیم خاصیت حفاظتی آن در برابر بیماریهای قلبی است. انار احتمال ابتلا به بیماریهای قلبی را با كاهش فشار خون، جلوگیری از اكسید شدن LDL و تشكیل پلاك در دیواره عروق پایین آورده و ریسک ابتلا به گرفتگی عروق را كم میكند.
رب انار
یكی از فرآوردههای پرمصرف این میوه رب انار است؛به این ترتیب كه آب انار را جوشانده و آن را تغلیظ میكنند و به عنوان چاشنی به خصوص در خورش فسنجان و تهیه زیتون پرورده مورد استفاده قرار میدهند. البته این رب میتواند ترش و یا شیرین باشد كه با افزودن كمی شكر و یا آب نارنج و یا آب غوره این مزهها تقویت خواهند شد.
ترکیب انار و گلپر
خوردن این میوه و آب آن به دلیل تركیباتی كه دارد، یبوستآور است و خوردناش به همراه هسته مانند یك ملین عمل میكند اما به دلیل ایجاد مشكلاتی به هنگام دفع، بهتر است كه یک چهارم آن را با هسته و بقیهاش را بدون هسته میل كنید.ضمنا از آنجا که این میوه نفاخ است، مصرف آن با گیاه معطری مانند گلپر که طبع گرمی دارد،خاصیت نفاخ بودن را از این میوه میگیرد.
خوردن انار یا آب آن به تنهایی سوءهاضمهآور بوده و سوزش معده به دنبال دارد. به این دلیل خوردناش با گلپر توصیه میشود. یادتان باشد كه خوردن مقدار كمی از انار گلپر زده پس از غذا به هضم غذا كمک میكند.
میوه بارداری
خانمهای باردار نیز بهتر است در این دوران انار میل كنند زیرا این میوه هم علایم ویارشان را كاهش میدهد و هم به رشد جنین كمک میكند.
آش انار
با این میوه میتوانید آشی گرم تهیه كنید به نام آش انار كه یزدیها آن را پخته و بیشتر از همه میل میكنند. طرز تهیهاش به این ترتیب است كه برنج و لپه را به همراه سبزی آش (جعفری و گشنیز) و كمی سیر طبخ كرده و سپس نیم ساعت قبل از برداشتن آش از روی حرارت به آن آب انار یا رب انار میافزایند و به جای نعناع داغی كه به سایر آشها اضافه میشود، به آن كمی گلپر میزنند.طرز تهیه
منبع آنتیاكسیدان
این میوه سرشار از ویتامین C (یكی از آنتیاكسیدانهای قوی) است و به این ترتیب، خوردن یك عدد از آن یا 100 سیسی از آب انار تامینكننده 16 درصد از نیاز روزانه به این ویتامین است. ضمنا منبعی از ویتامین B5 و پتاسیم است و تركیبات آنتیاكسیدانی آن هم از خانواده پلی فنولها، دیگر مواد ارزشمند این میوه هستند. مزه گس انار نیز به دلیل تاننی است كه در پوستاش دارد، درست مثل چای.
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
|
||
سیاوش آریا : | ||
|
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
خبرنگار امرداد - آفتاب یزدانی : | ||
ساخت پالایشگاه دوم شیراز و گذر لولههای نفت از پارک ملی «بمو»، نه تنها مصوبهی ممنوعیت ساخت صنایع آلاینده در شعاع 30 کیلومتری شیراز را نقض میكند بلکه به نابودی پارک ملی بمو که از زیستگاههای پلنگ ایرانی است، خواهد انجامید و آسیب بسیاری به محور گردشگری تخت جمشید- شیراز میزند. |
بنام خدا
نوشتهی زیر، از استاد ابراهیم پورداود است که در اسفند سال ۱۳۲۶ دربارهی واژهی «پرچم» و نادرستی کاربری این واژه به چاپ رساندهاند، که با اندکی ویرایش بخشی از آن برگزیده شده که به کاربران ارجمند پیشکش میشود:
در این چند ساله گذشته، واژههای نادرستی بر سر زبانها افتاده که «پرچم» یکی از آنهاست. این واژه در سدههای پنجم و ششم هجری مهی وارد ایران شده و در هیچیک از نوشتههای نثر و نظم فارسی پیش از آن روزگاران دیده نشده است.
در شاهنامهی فردوسی به «پرچم» بر نمیخوریم و نه در داستان «ویس و رامین» فخر گرگانی و نه در «گرشاسبنامه» اسدی توسی و نه در «تاریخ بلعمی». در سرودههای پراکندهی رودکی و دقیقی نیز به آن برنخوردیم. در سرودههای گویندگانی چون عنصری، عسجدی و منوچهری دیده نشده است و نه در هیچیک از آثار همزمانهای آنان.
در بسیاری از نسخههای دیوان فرخی سیستانی که از سرایندگان دربار محمود غزنوی و همروزگار فردوسی، عنصری، عسجدی و منوچهری است و گویا در سال ۴۲۹ هجری مهی درگذشته، این شعر یاد شده است که:
راست گفتی که به باد پرچم بود / گر بود ب۰اد راستام به زر
اما معنی این شعر چیست؟ چون این واژه در هیچیک از آثار سدهی چهارم دیده نشده و در دیوانِ کمابیش بزرگ فرخی جز همین یکبار این واژه نوشته نشده و آنهم بدین گونه. میتوان گفت در اصل چیز دیگر بوده و پس از آن به دست نویسندگان پرچم شده است و شعر از معنی بیبهره شده است. اگر پرچم در سدهی چهارم در فارسی راه یافته بود، بیگمان در شاهنامه فردوسی بهکار میرفت، زیرا در این نامه سترگ، گذشته از واژهی فارسی «درفش» و همچنین عَلَم، رایت و لَوا(این سه واژه از واژههای بیگانه هستند) بهکار رفته است و جای پرچم هم در همینجا بود.
بیگمان واژهی «پرچم» کمابیش از نوواردشدگان زبان فارسی است و بیگمان با مفهومِ درفش، علم، رایت، لوا و بیرق وارد نشده و در هر جا از نظم و نثر که بهکار رفته به معنی ریشه، منگُله، گیسو، طُره و کاکًل است.
این ریشه یا طره از موی گاوی ساخته میشده که آن را در فارسی «غَژغاو» نامیدهاند. در این گفتار همین کلمه را بهجای گاو تبتی یاک(Yak) به کار میبریم. در همه جا پرچم ریشهای است از موی «غَژغاو» که به سر نیزه و عَلَم و گردن اسب و گردن دلیران آویزند. اینک، چگونه چنین چیزی درفش شده، باید از واژهسازان پرسید.
فرهنگ جهانگیری که در سال ۱۰۱۷ هجری نوشته شده گوید: «پرچم، دو معنی دارد، اول دم نوعی از گاوان کوهی که در کوههایی که مابین مُلکِ خطا و هندوستان واقع است به هم رسد و آن را بر سر چوب، عَلَم و گردن اسب ببندند و دوم کاکل را نیز خوانند…». در فرهنگ سروری (روزگار شاه عباس صفوی نوشته شده است)، فرهنگ رشیدی(در هند و در سال ۱۰۶۴نوشته شده است)، برهان قاطع(که در سال۱۰۶۲ در هندوستان نوشته شده است) و فرهنگ انجمن آرای ناصری نیز همین معنی آمده است. همچنین از شعرهای سرایندگان سدههای پنجم و ششم و پایینتر روشن است که پرچم؛ ریشه و طره است و نه چیز دیگر:
سری مباد که بر خط بندگی تو نیست / و گر بود به سر نیزه باد چون پرچم
(سعدی در ستایش سلجوق شاه)
ما از آن محتشمانیم که ساغر گیرند / نه از آن مفلسکان که بز لاغر گیرند
به یکی دست می خالص ایمان نوشند / به یکی دست دگر پرچم کافر گیرند(مولوی)
زلف خاتون ظفر شیفتهی پرچم توست / دیدهی فتح ابد عاشق جولان تو باد(حافظ)
اینک ببینیم«غَژغاو» چه جانوری است:
در فارسی به این جانور که بومی ایران نیست، نام برازندهی دادهاند: «غَژغاو» همان «کژگاو» است؛ یعنی «ابریشم گاو»، چه، «کژ» و معرب آن«قز»(جمع قزوز) ابریشم است. در پهلوی «کج به همین معنی است. در گیلان «کج»، ابریشم خام است. از اینکه «ک» به «گ» دگرگون شده، در فارسی نمونههای بسیاری دیده میشود.
در جانورشناسی این گاو تبتی یا گاومیش وحشی به همان نام تبتی خود یاک(Yak) خوانده میشود و در همهی زبانهای اروپایی چنین نامیده شده است. سرزمینهای بلند که کموبیش چهار تا شش هزارمتر بلند است، کاشانهی این جانور کوهی است. در این کوهساران گلهی آنها، ده تا بیست در گردشاند و هرجا که آب و گیاهی یافتند، پس از سیرشدن در جای کمابیش خنکی آرمیده و ساعتها نشخوار میکنند. از سرما بیشتر بردباری میکنند و از گرما فرسوده میشوند. بیش از ۲۵ سال زیست نکند. سراسر تنش را موهای بسیار بلند پوشانیده است و از پشت و شکم و دم تا بر روی زمین کشیده میشود و همین موهای گرانبهاست که این جانور را به گزند شکارچیان دچار سازد. مردمان تبت این جانور رابه سختی رام کردهاند و از آن در بارکشی و سواری بهکار بردهاند. این جانور به آسانی۱۰۰تا۱۵۰کیلوگرم بار را میکشد.
بههر روی در جستجوی پرچم به هر سوی که روی آوریم و در هر جا که آنرا بیابیم، جز دم گاو تبتی چیزی به دستمان نمیآید. «درفش» چندین هزار سالهی ایران که در اوستا هم یاد شده، چه شد؟
یارینامه:
پورداود، ابراهیم. هرمزدنامه، تهران، انتشارات اساتیر، چاپ یکم 1380، رویههای287تا 303
بنام خدا
واژهی «سندباد» که به گونهی «سنباد» هم نوشته میشود. در زبانِ پهلوی به معنی نیروی اندیشه است. «سندباد» همچنین به معنی بادی است که از سوی رود سند بوزد. واژهی مجوس از سوی تازیان به افرادی گفته میشود که پیروی دینهای ایرانی پیش از اسلام بودند. گمان میرود «سندباد» از پیروان مزدک بوده است. «سندباد مجوس» پس از کشته شدن ابومسلم خراسانی در نیشابور و ری به خونخواهی ابومسلم دربرابر خلیفه عباسی منصور بهپا خواست.
پس از سرگونی دستگاه خلافت امویه بهدست ابومسلم و برقراری خلافت عباسیان در بغداد نفوذ و قدرت ابومسلم در خراسان، هراس دومین خلیفه عباسی یعنی منصور را درپی داشت و به دستور خلیفه، او را در بغداد کشتند. سپس شورشهایی در خراسان رخ داد که نخستین آنها، بهپا خواستن سندباد در سال ۱۳۸ هجری مهی(۷۵۵ میلادی) بود.
جنبش او به تشکیل یک سازمان دینی مخفی بر ضد فرمانروایی عباسیان به نام «مسلمیه» شد که سالها به پرورش احساسات ضدعباسیان میپرداخت. «سندباد» با حرکت از نیشابور، شهرهای قومس، ری و قم را گرفت و گروهی از مزدکیان و زرتشتیان طبرستان گردِ او آمدند.
سندباد در شهر ری موفق به اعدام فرمانروای آنجا شد. او با پادشاه طبرستان بهنام «اسپهبد خورشید» رابطهی دوستانهای برقرار کرد و از اینرو از نیشابور تا طبرستان را دربرابر فرمانروایی عباسیان شوراند. با پیوستن گروهی از ملی گرایان ایرانی به او شمار پیروانش به ۱۰۰ هزار نفر رسید. نهضت او ۷۰ روز بهدرازا کشید و در این مدت او و سپاهیانش پیشروی بسیاری کردند. سرانجام یکی از سرداران منصور بهنام «جوهر بن مراد» او را در نزدیکی همدان شکست داد و نزدیک به ۶۰ هزار نفر از پیروان او کشته شدند. سپس سندباد از «اسپهبد خورشید» پناه خواست و به طبرستان رفت.
«طوس» پسرعموی« اسپهبد خورشید» که از سوی او با اسب و پیشکشهای گوناگون به پیشواز او رفته بود، بعدها بهدلیل بیاحترامیهایی که در رفتار سندباد احساس میکرد، او را کشت. به این گونه نهضت «سندباد» شکست خورد.
سرچشمهها:
۱- نراقی، حسن. چکیده تاریخ ایران از کوچ آریاییها تا پایان سلسله پهلوی
۲- تارنمای ویکی پدیا
بنام خدا
پس از آنکه «یزدگر سوم» در جنگ نهاوند از تازیان شکست خورد، او برای کمک گرفتن و گردآوری سپاه نو بهسوی خراسان و خاور ایران رهسپار شد. یکی از شاهزادگان ساسانی بهنام «باو» فرزند «کیوس» که سردار شجاعی بود از یزدگرد اجازه خواست که برای نیایش به آتشکدهای که پدرش ساخته بود برود و سپس به او بپیوندد. «باو» در آتشکده مشغول نیایش بود که به او خبر میدهند که یزدگرد، در شهرِ مرو به فرمان «ماهوی سوری» فرماندار آنجا و بهدست آسیابانی کشته شده است. «باو» با شنیدن این خبر بسیار اندوهگین شد.
در این هنگام، تازیان در بخش جنوبی مازندران نفوذ پیدا کردند و در بخش شمالی آن نیز بهدلیل نبودن فرماندهی شایسته و مناسب هرجومرج روی داده بود. مردم مازندران برای نگاهبانی و نگاهداری سرزمین خود از دشمنان، نمایندگانی را به نزد «باو» فرستادند و از او درخواست کردند که سرزمین آنها را اداره کند. «باو» پس از گرفتن پیمان از مردم به آنجا رفت، تازیان را از آنجا بیرون راند و نزدیک ۱۵سال فرمانروایی کرد تا اینکه بهدست شخصی بهنام بلاش(ولاش) کشته شد. او دودمان «باوند»ی را تشکیل داد. مدت پادشاهی اسپهبدان باوندی در کوهستان(کهستان)بالا از سال ۴۵ تا ۴۶۶ هجری مهی برابر است با ۴۲۱ سال و در این مدت مردم کوهستان پیرو دین زرتشتی و در راه و روش نیز، پیرو نیاکان باستانی خود در روزگار ساسانی بوده و در دین، آداب و رسوم ایشان در مدت ۵ سده هیچ خدشهای روی نداده است.
پس از اسپهبد «غازن دوم باوند» که واپسین فرمانروا از خاندان باوندی در کوهستان «فریم» یا «پریم»(واقع در هزار جریب دودانگه کنونی در جنوب شهر ساری) است. چیرهشدن دستهی دوم از شاهان باوندی آغاز میشود که از «پریم» به شهر ساری منتقل شدهاند.
دوران پادشاهی این دسته از ۴۶۶ هجری مهی از اسپبد«شهریار»(پسر غازن دوم) آغاز و در سال ۶۰۶ هجری مهی با کشته شدن اسپهبد «رستم شاه غازی» نامور به «شمس الملوک» پایان مییابد و پایتخت این دسته در مدت ۱۴۰ سال شهر ساری بوده است.
دسته سوم از شاهان باوندی که «کین خواریه» نامیده میشوند، از سال ۶۳۵ هجری مهی از اسپهبد «اردشیر» نامور به «حسامالدوله» آغاز و در سال ۷۵۰ هجری مهی با کشته شدن اسپهبد «حسن فخرالدوله» در آمل پایان مییابد و دیگر کسی از این خاندان به پادشاهی برنخواست و شهرستانهایی که از آغاز دسته دوم باوندیان یعنی سال ۴۶۶ هجری مهی تا پایان سال ۷۵۰ هجری مهی در تصرف ایشان بود و همهی مازندران بهجز «رویان» و در بیشتر مواقع دماوند- کلومن(سمنان، دامغان و بسطام) ، گرگان و بخشی از استان ری میباشد.
پس از برچیدهشدن خاندان باوندی «کینخواریه» در سال ۷۵۰ هجری مهی همهی سرزمین مازندران سوای «رویان جنوبی» که شامل دیلمان، طالقان و رودبار بود بهدست فرمانروایان اسلامی افتاد. ولی باز هم اسپهبدان «پادوسبانی» در رویان جنوبی، به فرمانروایی خود ادامه میدادند تا سال ۱۰۰۶ هجری مهی که بهدست شاه عباس صفوی از بین رفتند. دودمان«پادوسبانیان» پس از سلسله آفتاب در ژاپن طولانیترین مدت فرمانروایی در جهان را داشتند. چون فرمانروایی آنان از سال ۵۴۰ هجری مهی آغاز و تا سال ۱۰۰۶ هجری مهی ادامه داشت. با فروپاشی واپسین دودمان فرمانروایان زرتشتی در مازندران، زرتشتیان آن سامان نیز کم و کمتر شدند بهگونهای که امروزه دیگر اثری از آنها در این جاها دیده نمیشود.
یارینامه:
- آذرگشسب، موبد اردشیر، مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان.
نویسندهی کتاب «مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان» روانشاد «موبد اردشیر آذرگشسب» برای نوشتن بخش «تاریخ اسپهبدان تبرستان»، از دو کتاب بهنامهای «تاریخ تبرستان» نوشتهی «بهالدین محمد ابن حسن ابن اسفندیار» که در سال ۶۱۳ هجری مهی(:قمری) نوشته شده است و همچنین کتاب «تاریخ تبرستان پس از اسلام» نوشته «اردشیر برزگر» بهره برده است. نوشتار بالا، کوتاه نوشتهای از کتاب دوم است.
بنام خدا
می گویند:روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد. شمس به خانه ی
جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد
از او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟
مولانا حیرت زده پرسید: مگر تو شراب خوارهستی؟!
شمس پاسخ داد: بلی.
مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!!
ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.
ـ در این موقع شب، شراب از کجا گیر بیاورم؟!
ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.
- با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.
- پس خودت برو و شراب خریداری کن.
- در این شهر همه مرا میشناسند، چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟!
ـ اگر به من ارادت داری باید وسیله راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شب ها
بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم، نه صحبت کنم و نه بخوابم.
مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقه ای به دوش می اندازد، شیشه ای
بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محله نصاری نشین راه می افتد.
تا قبل از ورود او به محله مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد اما
همین که وارد آنجا شد مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند. آنها
دیدند که مولوی داخل میکده ای شد و شیشه ای شراب خریداری کرد و پس از
پنهان نمودن آن از میکده خارج شد.
هنوز از محله مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانان ساکن آنجا، در
قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که
مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همه روزه در آن به
او اقتدا می کردند رسید. در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت
حضور داشت فریاد زد: "ای مردم! شیخ جلاالدین که هر روز هنگام نماز به او
اقتدا میکنید به محله نصاری نشین رفته و شراب خریداری نموده است." آن مرد
این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد. مرد
ادامه داد: "این منافق که ادعای زهد میکند و به او اقتدا میکنید،
اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد!" سپس بر صورت
جلاالدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش زد که دستار از سرش باز شد و
بر گردنش افتاد. زمانی که مردم این صحنه را دیدند و به ویژه زمانی که
مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی
یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را
آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند. در این هنگام
شمس از راه رسید و فریاد زد: "ای مردم بی حیا! شرم نمیکنید که به مردی
متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید، این شیشه که میبینید حاوی سرکه است
زیرا که هرروز با غذای خود تناول میکند."
رقیب مولوی فریاد زد: "این سرکه نیست بلکه شراب است."
شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همه ی مردم از جمله آن رقیب قدری از
محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.
رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت، دیگران هم دست
های او را بوسیدند و متفرق شدند.
آنگاه مولوی از شمس پرسید: برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و
مجبورم کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟
شمس گفت: برای این که بدانی آنچه که به آن مینازی جز یک سراب نیست، تو
فکر میکردی که احترام یک مشت عوام برای تو سرمایه ایست ابدی، در حالی که
خود دیدی، با تصور یک شیشه شراب همه ی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت
انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند. این سرمایه
ی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت. پس به چیزی متکی
باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود.
(کتاب ملاصدرا.تالیف هانری کوربن.ترجمه و اقتباس ذبیح الله منصوری) با
اندکی دخل و تصرف
بنام خدا
بنام خدا
درود... در پی اهانت به پیامبر اسلام (ص) و متوقف نکردن فیلم موهن ار سایتهای گوگل و یوتیوپ اقدامی از سوی مسلمانان جهان صورت گرفته است. البته شب پیش ساعاتی رو گوگل در کشورمون ایران فیلتر بود ... یوتیوب نیز کلا یکی دو سالی میشه که فیلتر هست ... اما خبرهای ضد و نقیض زیاد به گوش میرسه ... در حال حاضر گوگل فیلتر نیست و مشخص نیست عملکرد مسئولان فنی اینترنت ایران در این مورد چیست اما امیدوارم هی شل کن سفت کن نکنن و دستکم در این 2 روز گوگل رو فیلتر کنن ... چون اینجوری من و شما و خیلیهای دیگه میریم چک میکنیم ببینیم گوگل فیلتر هست یا نه و همین مورد بازدید عادی این سایت رو 70 برابر میکنه ! اما اهانت به پیامبر اسلام (ص) رو بهیچ عنوان نمیشود بخشید ... پس باهم دیگه این دو روز رو از یاهو برای جستجو استفاده میکنیم ...
طی سخنرانی مدیریت شرکت گوگل «مارتین جوزنبولت» بیان شده است که انتشار فیلم توهین آمیز به پیامبر اسلام (ص) در یوتیوپ متوقف نخواهد شد زیرا این فیلم را آزادی اندیشه میدانند.
در همین راستا علمای مسلمان جهان استفاده از جستجوگر گوگل و سایت یوتیوپ را در تمامی کشورهای اسلامی به مدت دو روز ممنوع کردند.
بر همین اساس و به نشانه اعتراض مسلمانان و نشان دادن واکنش نسبت به این اهانت بزرگ نسبت به ساحت مقدس پیامبر اسلام(ص) این برنامه از سوی کاربران مسلمان اینترنت در سراسر جهان، درحال تبلیغ و انتشار است.
این کاربران میگویند که هدف از این اقدام، نشان دادن اعتراض مسلمانان و همچنین وارد آوردن شوک اقتصادی و افت سهام شرکت گوگل است. با توجه به استقبال بسیار زیاد کاربران شبکههای اجتماعیازه این اقدام میتوان امیدوار بود که در طی این دو روز به هدف خود خواهند رسید.
روز دوشنبه و سه شنبه ، سوم و چهارم مهر ماه روز عدم استفاده از دو سایت یاد شده اعلام شد.و انتظار میرود سهم شرکت گوگل افت کرده و خساراتش به ۲۱۰ میلیون دلار برسد!
بر نور جمال پاک احمد صلوات
بر عطر وجود حی سر مد صلوات
بر وجه نکوی و خلق نکوی پیامبر
بر خاتم پیامبران محمد و آل محمد صلوات
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
|
||
نگار پاكدل : | ||
در دل روستای هرزویل در نزدیكی منجیل، سروی از دیار كهن برجای مانده است. سروی كه به شوند بلندای خیره كنندهاش و شمار سالهایی كه با تمام سختیها زیسته و هنوز استوار مانده بسیار مورد توجه است. سرو کهنسال هرزویل، با بلندای 600 متری از سطح دریا كه در 20 شهریور سال 1366 به شمارهی ١١٣ از سوی شورای عالی محیطزیست به عنوان یک اثر طبیعی ملی ثبت شد. یارینامهها: |
بنام خدا
پیدا شدن ١٢٥ اثر و گسترهی تاریخی در دشت پاسارگاد |
خبرنگار امرداد - آفتاب یزدانی :
125 یادمان و گسترهی تاریخی- فرهنگی در كاوشهای باستانشناسان در منطقهی «پاسارگاد» پیدا شد. به گزارش روابط عمومی پارسه- پاسارگاد این یافتهها در كاوشهای دشت «سرپنیران» در جنوب خاوری(:شرقی) دشت پاسارگاد بهدست آمده است.
دشت سرپنیران با آب و هوایی معتدل، در میان رشتهكوههایی دیوارمانند جای گرفته است. به گفتهی یكی از كارشناسان باستانشناسی بررسی دشت سرپنیران بهگونهی پیمایشی انجام شده و در میان یافتههای بهدستآمده، یادمانهایی از دوران میانسنگی، نوسنگی، پیش از تاریخ(روستانشینی) تاریخی و اسلامی وجود دارد. دیرینگی یادمانهای شناساییشده، یك فرآیند زمانی از 12000 سال پیش تاكنون را در بر میگیرد.
ابزارهایی سنگی از دوره میانسنگی، شناسایی چند غار، یادمانهایی از دوران نوسنگی، چندین یادمان تاریخی از روزگار هخامنشی، فراهخامنشی، ساسانی و روزگار اسلامی، از ارزشمندترین یافتههای این كاوش باستانشناسی است.
پناه گاههای صخره ای سياه چوقی و مبارک آباد
گورستان دوره اسلامی
بنام خدا
بوی تعفن از بهرام گور هم بلند شد |
● |
منطقهی گردشگریای که گردشگر میپَراند |
خبرنگار امرداد - میترا دهموبد :
تالاب بهرام گور، حالی خوشتر از کاخش، ندارد. زبالههای آوارشده بر سرش، آنچنان بوی بدی به راه انداختهاند که تاب هر گردشگر و بازدیدکنندهای را در دم، تاق میکند؛ بگذریم از چهرهاش و از بر و رویش. گیراییهای این تالاب را این روزها تنها باید در کتابها جُست و وصفش را که تنها در کتابها باید خواند.
به گفتهی سیاوش آریا از فعالان میراث فرهنگی و طبیعی، این تالاب که بخشی از گسترهی گردشگری آسپاس در استان فارس است، نه تنها گردشگری به خود جذب نمیکند که با آنهمه زباله و با آنهمه بوی ناخوشایند، مایهی فراری شدن گردشگران شدهاست.
سیاوش آریا گفت: «این درحالی است که به گزارش روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان فارس، دهستان آسپاس به همراه تالاب بهرام گور یکی از گیراییهایی است که در راستای مصوبات سفر ریاست جمهوری و هیات دولت در تیرماه ١٣٨٨ قرار بود یکی از گسترههای نمونهی گردشگری استان فارس باشد.»
با این همه، تالاب بهرام گور پس از گذشت چندسال، منطقهی نمونهی گردشگری که نشد بماند، زبالهدانی هم شد.
دهستان آسپاس در بخش سدهی شهرستان اقلید استان فارس و در ١٧٠کیلومتری شمال خاوری(:شرقی) شیراز است.
بیگمان که آسپاس با تالاب بهرام گور در دلش، به راستی که میتواند جایی امن و آرام برای گردشگران باشد نه برای زبالهها. و باز هم جایی برای گلهای سوسن و پرندگان و جانورانی که روزی روزگاری نه چندان دور با بهرام گور میزیستند.
تالابی كه روزی روزگاری تالاب بهرام گور نام داشت و اين روزها، هيچ همانندی به آن تالاب ندارد.
از بوی بدی كه اين روزها از تالاب بلند است، گردشگر كه سهل است، پرندگان هم فراری شدهاند.
اینها همهی نتیجهی بیتوجهیهای من و شماست. شاید اگر هرگاه كه خواستیم زبالهای را در كوچه و خیابان و در در و دشت، رها كنیم، به منظرهای كه برای شهرمان، برای طبیعتمان میسازیم بیندیشیم، بهرامِ گور، بو نمیگرفت.
فرتورها از سياوش آريا است.
بنام خدا
22 شهريورماه برابر با روز ماراتن |
● |
دروغ ماراتن را پاک کنيم |
گروه تاريخ :
از «ماراتن» تا «آتن» برای رساندن خبر پیروزی، یکنفس، آنچنان دوید که پس از رساندن خبر از خستگی مرد.
آنگونه که «هرودوت»، تاریخنگار یونانی نوشته است، پارسیان از یونانیان در نبرد ماراتن در سال 490 پیش از میلاد شکست سختی خوردند. برای رساندن خبر شکست ایرانیان از یونانیان، یک سرباز، پیاده از دشت ماراتن تا آتن را دوید تا پیک این پیروزی باشد اما شادیاش چندان نپایید و از خستگی مرد. شاید این سرباز، اگر فراموش نمیکرد که میشود اسبی اختیار کرد و تا آتن رفت، این اندازه زود نمیمرد، البته اگر اسبی برای این سپاه به اصطلاح پیروز مانده باشد.
به هرروی رخدادنگاران باخترزمینی(:غربی) نبرد ماراتن را نخستین نبرد سرنوشتساز تاریخ بشر نامیدهاند و آنرا پیروزی «دموکراسی غربی» بر «استبداد شرقی» میخوانند.
بیگمان نبرد ماراتن را باید از روی ساخته و پرداختههای هرودوت یونانی جستوجو کرد اما در این میان، اندکی اندیشه نیز نیاز است.
چنین آمده که در این نبرد، 200 هزار سرباز مسلح ایرانی بههمراه 600 کشتی جنگی در برابر 11 هزار یونانی صفآرایی کردهاند.
يونانی ها به سارد كه جزوی از امپراتوری پارس است، يورش برده و شهر را به آتش كشيدهاند. داريوششاه برای گوشمالی يونانی ها سپاهی را روانهی يونان كرده كه برپايهي نوشتههاي «هرودوت يونانی»، ٢٠٠هزار سرباز به فرماندهي «داتيس» و «آرتافرن»، روانهی يونان می شوند.
سپاه ١١ هزار نفري يونان به فرماندهی «كالی ماک» در برابر ايرانيان می ايستند.
چنين آمده كه بخشی از گروه اعزامی(1٠ هزار نفر(:بهایوربام)) زیر فرمان «داتیس» در دشتهای ماراتن اردو زد. نیروهای آتنی در برابر ایرانیها در حالت حمله بودند اما جنگی رخ نداد. پس از چند روز به نیروهای اعزامی دستور داده شد که سوار کشتی شوند و به آتن بروند. آنگاه که بخشی از نیروهای ایرانی کاسته شد، جنگ درگرفت. در این میان ایرانیان، به فرمان داتیس بهسوی ساحل، واپس، نشستند.
«هرودوت» در جایی از نوشتههایش به خیانت یکی از سربازان یونانی اشاره دارد و چنین مینویسد که سربازی یونانی در بلندترین جای جزیرهی «آتتیک» با بالا بردن سپر خود، ارتش ایران را از خالیبودن آتن از سربازان یونانی باخبر میکند.
با در کنار هم نهادن همهی اینها، آناني كه ميانديشند و كوركورانه چيزي را باور ندارند، خواهند دریافت که صفآرایی ایرانیان در «ماراتن»، تنها برای خالیکردن آتن از سربازان یونانی انجام شده است و واپسنشیی(:عقبنشینی) بخشي از ارتش ایران از دشت ماراتن بهسوی ساحل نه تنها نشان شکست پارسیان از یونانیها نیست بلکه خبر از یک مانور حسابشدهی نظامی دارد.
ارتش ایران برای گشودن دروازههای آتن راهی شده بود. هنگامیکه بخش دوم ارتش ایران که بخش اصلی را نیز تشکیل میدادند با فرماندهی «آرتافرن» در حال نزدیکشدن به ساحل آتن بودند، ارتش یونان به آتن رسیده بود. ارتش ایران با دیدن یونانیها در آتن، دریافت که دیر رسیده است، از همین رو «آرتافرن» از پیاده کردن نیروهای ایران خودداری کرد. در این نبرد ایرانیها، قرار بود آتن را بدون جنگ و خونریزی بگیرند، یک نقشهي جنگي كاملا برنامهریزی شده كه در آن قرار نبود خوني ريخته شود و البته كه فرماندهان با درايت داريوش آنگاه كه ديدند كه اين نقشهاي نيست كه در آغاز برنامهريزي كردهاند، با در نظر گرفتن ريسك موجود از ادامهيحمله خودداري كردند.
برپایهی نوشتهی «هرودوت» در پایان این نبرد ایرانیها، 6400 سرباز و هفت کشتی خود را از دست دادند در حالیکه از یونانیها تنها 192 نفر کشته شدند که «کالیماک» نیز یکی از کشتهشدگان بود. «هرودوت» نبرد ماراتن را شکستی بزرگ برای پارسیان، ترسیم میکند و پس از او دیگر رویدادنگاران یونانی، شاخ و برگهای دیگری بر داستان «هرودوت» میافزایند.
نیبور(Niebuhr) دربارهی این نبرد چنین نگاشته است: «نوشتههای یونانیها دربارهی نبرد ماراتن و جنگهای دیگر ایران با یونان به شعر و افسانهگویی و داستانسرایی از تاریخنویسی شبیهتر است. آنچه به نظر میرسد این است که سپاه ایران در دشت ماراتن دچار شکست نشده است. بدین معنا چون «داتیس»، فرمانده سپاه ایران، متوجه شد که میدان عمل و باریک بودن عرض میدان نبرد، مانع کاربرد سواره نظام است، ناچارشد که فرمان عقبنشینی صادر کند. «هرودوت» صدور فرمان عقبنشینی را به منزلهی شکست سپاهیان ایران قلمداد کرده است.»
ناپلئون بناپارت نیز که نبردهای ایران را برپایهی نوشتههای هرودوت و دیگر یونانیان خوانده، در یادداشتهایش آورده که: «دربارهی پیروزیهایی که یونانیها بهخود نسبت میدهند نباید فراموش کرد که این گفتهها همه از یونانیها است و گزافهگویی و لافزنی آنها نیز مسلم است.»
اما شاید جالب باشد که نظر علمیپژوهشی «هانسولبروک»، رخدادنگار آلمانی را هم بدانید. او در اینباره مینویسد: «ارتش یونان در ماراتن از سربازان پیادهي سنگیناسلحه ترکیب شده بود که توان مانور آن محدود به تغییر مکان بهطور بطئی بهسوی جلو بود. «هرودوت» نوشته است که یونانیها با یورش و پیشروی 4800 قدم در میانهی دشت ماراتن و خردکردن مرکز جبههی ایرانیان، پیروز شدند. در حالیکه اینکار از نظر فیزیکی غیرممکن است.
طبق آییننامههای «نظامی مشق صف جمع ارتش آلمان»، سرباز با تجهیزات کامل میتواند تنها در دقیقه 1080 تا 1150 گام بدود. جنگافزار آتنیها از سربازان کنونی آلمان سبکتر نبوده و دو ایراد کلی هم داشتند. یکی اینکه آنان سربازان حرفهای نبودند بلکه مردمان غیرنظامی بودند و دیگر اینکه سن بیشتر آنها از حدمجاز در ارتشهای نوین تجاوز نمیکرد.»
از دیدگاه «ولبروک»، آشکار است که نبرد ماراتن در خود دشت ماراتن رخ نداده است بلکه در جایی بوده که بلندیها و جنگل، یونانیها را از محاصرهشدن در امان داشته است.
ولبروک در پایان چنین مینویسد: «دشت ماراتن به اندازهای کوچک است که نزدیک به 50 سال پیش هنگامیکه یک افسر ستاد ارتش آلمان هنگامیکه از آنجا بازدید کرد با شگفتی نوشت که این دشت برای یک تیپ آلمانی نیز جای کافی برای انجام تمرینات ندارد.»
باوجود همهی آنچه آمد، باختریها(:غربیها) آنچنان یاد این نبرد خيالي را گرامی میدارند که نام یکی از ورزشهای دوومیدانی المپیک را ماراتن نهادهاند. باختریها، پس از گذشت دوهزارواندي سال آنچنان اين نبرد را بزرگ، نشان ميدهند كه جاي شگفتي است.
مرتضا ثاقبفر، نويسنده، ترزبان(:مترجم) و پژوهشگر ايراني كه در زمينهي هخامنشيان كارهاي بسياري از او به بازار كتاب آمده دربارهي اين بزرگنمايي باخترزمينيها، گفت: «اين بزرگنماييها در زمان خودش، كاربرد داشتهاست يعني هرودوت با اين كار تلاش كرده براي ملتش تاريخ بسازد و براي همميهنانش غرور. اما چرا هنوز باختريها به اين افسانهي ايدئولوژيك، احساس نياز ميكنند، جاي بسي شگفتي دارد.»
به باور «ثاقبفر» بايد در اين باره بيشتر انديشيد. شايد همهي آنهايي كه به چنين افسانهاي خود را آويزان كردهاند، از ناسيوناليسم ايراني، در هراسند.
ثاقبفر گفت: «از ميان همهي تمدنهاي كهني كه در خاورميانه ميزيستهاند، تنها ايران است كه برجاي ماندهاست. ايران تمدني است كه همهي هجومهاي تاريخي را كنار زده و هنوز پابرجا اسيتاده است، آگاهي ملي ما هنوز زنده است و به گمان من، باخترزمينيها از همين ميترسند و جنگهايي چون ماراتن و سالاميس چيزي جز دستآويز برايشان، نيست.»
بازگشت همه بسوی اوست
با عرض پوزش بخاطر تاخیر بوجود آمده برای بروزرسانی وبلاگ
با مرگ ناگهانی مادربزرگم (مادر پدرم) ناگزیر به رفتن به شهرستان و برگزاری مراسم خاکسپاری و پرسه و شب سوم آن بزرگوار شدم.
لذا از شما بزرگواران درخواست دارم برای شادی روح آن تازه درگذشته فاتحه ای نثار آن مرحوم کرده
و برای تسلی بازماندگان از درگاه پروردگار یکتا تقاضای صبر و شکیبایی نمایید.
با سپاس
سورنا موسوی
بنام خدا
«شاپور» و «آناهیتا»، هدف گلولهها و پتکها |
پس از بهرام و گرزش، نوبت به شاپور رسید |
خبرنگار امرداد - آفتاب یزدانی :
نقش قندیل، نقشبرجستهای است در روستای قندیل که پیشکش گل از سوی «شاپور اول ساسانی» را به «آذر آناهیتا»، نشان میدهد. به گفتهی برخی منابع محلی،بخشهایی از این نقشبرجسته با شلیک گلوله یا خوردن چیزی سخت مانند پتک، ویران شده است. پس از آسیب به گرزِ بهرام در تنگچوگان، گویا اینبار نوبت به شاپور و آناهیتا رسیدهاست. به گزارش تابناک، در این آسیبرسانی، بخش هایی از سنگ دیوارهی سمت راست، بخشهایی از خود اثر و پایین نقشبرجسته ویران شده است.
«محسن عباسپور»، فعال میراث فرهنگی و هموند سازمان غیردولتی «هم اندیشان جوان» در شهرستان کازرون در اینباره گفت: «در برابر نقش قندیل، سنگی بود که شخص یا اشخاصی، گویا با شلیک گلوله یا با وسیلهای پتکمانند، آسیبهایی به آن رساندهاند اما اصلیترین آسیب جدا کردن بخشی از سنگ دیوارهای است که نقش قندیل روی آن کنده شده به گونهای که در فاصله حدودا 40سانتی متری از بازوی بانویی که در این نقش فضایی 50 در 30 سانتی متر بهگونهی عمدی کنده شده است.»
به گفتهی عباسپور گمانهی دیگری که میتوان برای آسیب به این یادمان میتوان پنداشت، دشمنیهای شخصی با کارکنان میراث یا نگهبان این یادمان تاریخی در روستای قندیل است، البته این گمان نیاز به بررسیهای بیشتر دستگاههای قضایی دراینباره دارد.»
عباسپور در دنباله با اشاره به نیازی که برای افزایش نگهداریها از این گونه یادمانها در شهرستان کازرون به چشم میآید، گفت: «در پیگیریهایی که پس از ویرانی «نقش بهرام» در «تنگ چوگان» برای افزایش ضریب امنیت نقوشبرجستهی این تنگه باستانی دنبال شد، بارها گفتیم که باید برای سه نقشبرجستهی دیگر کازرون که در جاهایی هستند که دسترسی کمی به آنها هست و فاقد هرگونه ضریب امنیتی هستند نیز کارهای امنیتی انجام شود اما شوربختانه این هشدارها جدی گرفته نشد تا اینکه امروز ناچاریم این آسیبها و ویرانیها را ببینیم.»
به باور وی افزونبر نقش قندیل، نقش برجسته «سرمشهد» و نقش «پریشو» نیز از دیگر نگارکندهایی هستند که با خطر ویرانیهای اینگونهای روبهرویند.
آسیبرسانی به نقش قندیل در حالی انجام میشود که به گفتهی منابع محلی، اهالی روستای قندیل حساسیت بالایی نسبت به این اثر تاریخی دارند. به گونهای که بودن افراد ناشناس در نزدیکی این نقش را به شتاب پیگیری و گزارش می کنند.
آسیبرسانی و ویرانی یادمانهای تاریخی در سالهای کنونی، همیشه بخشی از اصلیترین خبرهای بخش میراث تاریخی کشور بوده است، با این حال بخش بزرگی از این ویرانیها به شوندهایی(:دلایلی) سودجویانه برای یافتن آثار تاریخی و فروش آنها در بازارهای غیرقانونی انجام میگرفت. با این حال روند تازهی ویرانیها نشان میدهد شوند این آسیبرسانیها، چیزی جز سودجویی بودهاست.
بنام خدا
مجسمه ۴۸ ساله در میدان سربند تهران از کیست؟
امیر شاه قدمی
سرهنگ ۸۱ ساله ای که کوهنورد، چترباز، مربی ممتاز اسکی از فدراسیون ایران و فرانسه، مربیگری کایت.
مردی که مجسمه اش ۴۸ سال است در میدان سربند تهران نصب شده است.
و علاوه بر فتح قله های مختلف، به دلیل همکاری در عملیات مربوطه به نجات یک فروند هواپیمای آمریکایی سقوط کرده در قله زردکوه بختیاری به ارتفاع ۳۸۷۰ متر در سرمای ۳۰ درجه زیر صفر در سال ۱۳۴۰ که موفق به نجات افراد آن گشته از طرف رییس جمهور وقت آمریکا (کندی) مدال لیاقت نیز دریافت کرده است.
از زمان ساخت مجسمه تا به امروز بیش از نیم قرن گذشته ُ آیا آنگونه زیستیم که پس از ۵۰ سال ُ از ما نیز به نیکی یاد کنند؟
برای تمامی پیش کسوتان عرصه ورزش و بویژه کوهنوردان عزیز آرزوی سلامت و تندرستی دارم.
تاریخچه تندیس کوهنورد را در ادامه مطلب ملاحظه فرمایید.
در سال۱۳۳۷، پیشنهاد حسن وجدانخوش، از کوهنوردان با پیشینه کشور، برای نصب یک مجسمه کوهنوردیمورد تأیید سایر کوهنوردان قرار گرفت.
او پیشنهاد خود را نزد رئیس فدراسیون کوه نوردی، سرهنگ بیات، برد.
این پیشنهاد تایید شد و مهام، شهردار وقت تهران، هزینة ساخت آن را قبول کرد. سرهنگ بیات که رئیس مرکز آموزش کوهستانی ارتش نیز بود، امیر شاه قدمی، گروهبان ارتش و مربی کوهنوردی مرکز آموزش کوهستانی و مربی اسکی کشور را به عنوان مدل به استاد رضا لعل ریاحی، استاد دانشکده هنرهای زیبا، مجسمهساز و سرهنگ ارتش؛ معرفی کرد و شهرداری مبلغ ۱۰۰۰۰ تومان هزینة ساخت مجسمه را پرداخت.
درسال ۱۳۳۸، مدل گچی آن آماده و در میدان سربند نصب و طی مراسمی از آن پردهبرداری شد. متأسفانه در زمستان همان سال، به علت بارندگی و یخزدگی، دست و قسمتی از بدنة مجسمه خرد شد. این قسمت مدتها با پرچم ایران پوشانده شده بود.
درسال ۱۳۴۱، با پیگیری استاد رفعتی افشار، رئیس وقت فدراسیون، مجسمه سیمانی آماده شد و خلیل میلانی و عبدالحسین امین از طرف فدراسیون مأمور نصب آن شدند. این مجسمه هنوز پا برجا است.
در آبانماه سال۱۳۵۰، بنا به پیشنهاد فدراسیون کوهنوردی ایران و موافقت انجمن شهر و شهرداری تهران، نام میدان سربند به تغییر یافت.
مجسمه کوهنورد با ارتفاع حدود سه متر، نماد کوهنوردان شناخته میشود.
بنام خدا
خانه منسوب به وحشی بافقی خانهای است از مصالح خشت و گل که در جنب مسجد جامع شهر بافق قرار دارد و با هفت اتاق به صورت چهار فصل بنا شده است.
خاطـره ای تفـکربرانگیـز از پـروفسور حسـابی
بنام خدا
جنبـش عدم تعهـد و سیاسی ترین حمله هوایی تاریـخ ایـران
عصرایران ؛ جعفر محمدی: اجلاس عدم تعهد، هر چند امروز به دلیل میزبانی کشورمان، برای ایرانی ها اهمیت دارد اما پیش از این نیز، یک بار در کانون توجه مردم ایران قرار گرفته بود، زمانی که قرار بود بغداد میزبان سران عدم تعهد باشد، آن هم در بحبوحه جنگ ایران و عراق!
برای حکومت صدام حسین که در سوم خرداد 1361، خرمشهر را از دست داده و ضربه ای حیثیتی در جنگ و جهان خورده بود، بسیار مهم بود که با میزبانی بزرگ ترین نهاد بین المللی بعد از سازمان ملل، به ترمیم وجهه خود بپردازد. از اینرو، بغداد خود را مهیای برگزاری اجلاس می کرد و این در حالی بود که ایران، می کوشید با تبلیغ ناامن بودن پایتخت عراق به دلیل وضعیت جنگی، مقامات کشورها را از سفر به عراق بازدارد و اجلاس بغداد را منتفی کند.
با این حال، ماشین تبلیغاتی و سیاسی صدام که از پشتوانه قدرت های بزرگ هم برخوردار بود، گوی سبقت را ربود و قرار شد اجلاس در بغداد تشکیل شود. عراقی ها، ادعا می کردند که بغداد به حدی امن است که حتی یک پرنده هم بدون اجازه آنها نمی تواند در آسمانش پرواز کند. آنها حتی از مسوولان کشورهای عدم تعهد خواستند تا کارشناسان امنیتی خود را به بغداد بفرستند و از نزدیک شاهد امنیت مثال زدنی آن باشند!
زمان اجلاس نزدیک می شد و تلاش های ایران ثمر بخش نبود. همه در تهران به دنبال راهی برای ضربه زدن به دشمن بودند؛ تا اینکه پیشنهادی محرمانه از وزارت خارجه به ریاست جمهوری رسید و خیلی زود مقدمات اجرایی کردنش در دستور کار مقامات عالی نظام قرار گرفت.
در نامه با تأکید بر اهمیت اجلاس، تلاش های عراق در این باره و تصریح به اینکه اهمیت این موضوع از "خرمشهر" کمتر نیست، آمده بود: "سرنوشت محل برگزاری کنفرانس را یک حرکت نظامی می تواند روشن کند."
این سند اخیرا در كتاب "ايران و جنبش عدم تعهد به روايت اسناد، از باندونگ تا تهران" توسط انتشارات ریاست جمهوری (نشر جمهور ایران) منتشر شده است.
به زودی طرح حمله آماده شد: بمباران بغداد.
این در حالی بود که بغداد در حصاری از موشک های ضدهوایی قرار داشت و ارتش صدام، حق داشت به امنیت پایتخت ببالد. اما 6 خلبان، ریسک سیاسی ترین حمله هوایی تاریخ کشورشان را پذیرفتند، بدین ترتیب سه هواپیمای اف - 4 به پرواز درآمدند، دو هواپیما از مرز گذشتند و به سمت بغداد رفتند و سومی بر فراز مرز ماند تا در صورت نیاز به کمک اقدام کند. بدین ترتیب در روز سی ام تیر 1361 ناگهان غرش هواپیماهای ایرانی در آسمان بغداد، چشم ها را متوجه آسمان کرد.
هواپیمای ایرانی بمباران را آغاز کردند و از جمله پالایشگاه الدوره را هدف قرار دادند ؛ همزمان، هزاران گلوله ضدهوایی و ده ها موشک به سمت هواپیمای آنها شلیک شد و یکی از این موشک ها، به دم هواپیمای عباس دوران و منصور کاظمیان اصابت کرد.
دوران از کاظمیان خواست که با چتر نجات بیرون بپرد و با فشردن دکمه خروج اضطراری کابین کمک خلبان، او را با چتر نجات، از هواپیما بیرون انداخت. دوران بعد از آنکه خیالش از بابت همرزمش راحت شد، هواپیمای نیمه سوخته اش را که نه بمبی داشت و نه موشکی، به سمت هتل قرق شده ای که قرار بود میزبان اجلاس عدم تعهد باشد هدایت کرد و لحظاتی بعد، آنچه بر جای ماند، هتل ویران اجلاس بغداد بود و هواپیمایی تکه تکه و البته پیکر سوخته شده عباس دوران.
خبر این حمله هوایی و انهدام هتلی که قرار بود محل اقامت سران باشد، به سرعت در جهان پیچید و نتیجه هم کاملاً مشخص بود: میزبانی از عراق پس گرفته شد؛ حیثیت سیاسی حکومت بغداد نیز بمباران شده بود!
بیست سال بعد، در تابستان گرم 1381، از شهید عباس دوران، تکه ای از استخوان سوخته پایش به وطن بازگشت و در شهر شیراز، به خاک سپرده شد.
مزار شهید عباس دوران
روحش شاد و یادش همواره افتخار آمیز
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
|
||
خبرنگار امرداد - آفتاب یزدانی : | ||
هفتمین جشنوارهی ملی آش ایرانی دو روز دیگر یعنی ٨ شهریورماه، در استان زنجان، آغاز میشود. در این دوره از جشنواره ١٧ استان با آشها و دیگر خوراکهای سنتی و محلی خود باشنده هستند. |
بنام خدا
بدبخت ملتی که تاریخ خود را نداند. تیره بخت تر از آن، ملتی که علاقه مند به دانستن تاریخ خود نباشد. شوربخت تر از همه، ملتی که تاریخ خود را به ریشخند بگیرد .
بنام خدا
حمام دوره قاجاریه اردبیل در حال تخریب
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
نگار پاكدل : | ||
در شمال جزیرهی کیش، آثاری دیده میشود که یادگاری از شهر باستانی، حریره است. دوران طلایی شهر حریرهی کیش از سال 367 تا 912مهی(:هجری قمری) بوده است. گستردگی این شهر باستانی 120 هکتار است. براساس نتایج کاوشهای باستانشناسی انجام شده، محوطهی باستانی حریره، از مجموعهی ساحلی و خانهی اعیانی، حمام، مسجد و قناتهای کهن تشکیل شده است و این بخش در نخستین روز شهریور سال ١٣٧٦ به شمارهی 1886 در سیاههی آثار ملی به ثبت رسید. آنچه از شهر حریره برجای ماندهاست در راستای ساختمانهای بندرگاه دیده میشود. گسترهی پستی و بلندیها و خرابههای شهر کهن حریره، نزدیک به ۱۲۰ هکتار گستردگی دارد و روزگاری شهری بزرگ و آباد در منطقه بوده است. |
بنام خدا
بنام خدا
آن عزبزان دیگر به ما بر نمی گردند اما باید به سراغ داغدیدگان بلازده برویم، با آنان همدردی کرده و زندگی آینده شان را دوباره سازی کنیم.
از این دوردست کاری شایان و درخور شأن آن مردم پیشتاز بر جانفشانی های میهنی، در حال حاضر از من برنیامد جز غم و ماتمی که بر دیگر ماتمهایم افزود.
دست خالیِ آن مردمانی را می بوسم که با همت خودیاری به سراغ هموطنان می روند و آنان را تنها نمی گذارند.
محمدرضا شجریان
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
|
||
شهداد حيدری : | ||
فردوسی در شاهنامه، هندیها را پدیدآورندهی بازی شطرنج میداند و چنین میگوید که در زمان خسرو انوشیروان ساسانی، فرستادهی شاه هند بازی شطرنج را به ایران آورد و از دانایان ایرانی خواست که راز این بازی را بگشایند. سرانجام، بزرگمهر، وزیر خردمند انوشیروان، به راز شطرنج پی بُرد و آن را بهدرستی بازی کرد.اما شگفت است که این داستان شاهنامه، با همهی گیرایی و کششهای داستانی که دارد، افسانهای است و ایرانیان بسیار پیشتر از روزگار خسرو انوشیروان شطرنج را میشناختند و چه بسا خود پدیدآورندهی این بازی بودهاند. کهنترین سندی که در آن از واژهی شطرنج سخن رفته است، «کارنامهی اردشیر بابکان» نام دارد. این کتاب در سال ٦٠٠ میلادی به زبان پهلوی نوشته شده است. در آنجا میخوانیم که در زمان اردوان پنجم، واپسین پادشاه اشکانی(٢١٦- ٢٢٦ میلادی)، درباریان ایران شطرنج بازی میکردند. اردوان از دانایان دربار خواسته بود که آیین شکار و چوگان و چترنگ(شطرنج) و دیگر هنرها را به اردشیر بیاموزند. بنابراین، دستکم ٣٠٠ سال پیش از روزگار انوشیروان ساسانی، ایرانیان شطرنج را میشناختهاند. از اینرو، روایت شاهنامه دربارهی پدیداری شطرنج و چگونگی آشنایی ایرانیان با آن، نمیتواند درست و پذیرفتنی باشد. آیا شطرنج را هندیها پدید آوردند؟ آشنایی ایرانیان با بازی شطرنج، به روایت شاهنامه شیوهی بازی شطرنج در گذشته
|
از کودک فال فروشی پرسیدم چه میکنی!؟ گفت به آنان که در دیروز خود مانده اند فردا را میفروشم..!!امروز 31 امرداد ماه
بنام خدا
دکتـر شریعتی : قـرآن
قرآن کتابی است که نام بیش از 70 سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از 30 سوره اش از پدیده های مادی و تنها 2 سوره اش از عبادات! آن هم حج و نماز !
کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست ...
این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند، لایه اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که این کتاب را ــ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی بکار رفت، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون درد کمر و باد شانه و ... شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند وبالاخره، اینکه می بینی؛ اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد.
قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟ "
چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .
قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام.
یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته، یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،یکی ذوق می کند که ترابا طلا نوشته ، یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟
قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند، آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند... اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ”احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …
قرآن ! من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه، خواندن تو از پایان به اول، یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند، حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند .
خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .
آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ، گویی که قرآن هم اکنون به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم.
چند هفتهی پیش یک گروه باستانشناس زیر آب ایرانی و خارجی، پروژهای را در سیراف آغاز کرد تا کاوشی را برای پیدا کردن مرزهای اصلی این شهر انجام دهند. در این کار روشن شد که گستردگی شهر کهنسال سیراف بیگمان از سیراف کنونی بیشتر بوده است.
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
گروه تاريخ : | ||
٢٢ امرداد ماه یادآور درگذشت علی سامی – پژوهنده، نویسنده و باستانشناس نامدار ایران- است. او پس از سپری كردن زندگی سختكوشانه و پربار، در ٨٠ سالگی چشم از جهان فرو بست. خاندان سامی، در تاریخ و فرهنگ فارس نام و آوازهی سزاوارانهای داشتهاند. ٤ نسل پیشین این خاندان، از سرآمدان دانش و فرهنگ زمان خود بودند و در بنیانگذاری خدمات فرهنگی، از پیشگامان بهشمار میآمدند. |
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
خبرنگار امرداد- بهروز ساسانی : | ||
سازمان انتقال خون ايران، از ايرانيان خواست برای كمک به همميهنان زلزلهزدهی آذربايجان شرقی، خون اهدا كنند.
در پی رخ دادن زمينلرزه 21 امردادماه به شدت 6 ريشتر به مركزيت ورزقان در شمال خاوری(:غربی) ايران، كه منجر به كشته شدن بيش از 200 تن از هموطنان ايرانی و مجروحشدن 1800 تن از ايرانيان شد، سازمان انتقال خون ايران در آگاهی نامهاش از همميهنان خواسته تا در شهرهايشان نسبت به اهدای خون اقدام كنند. سازمان انتقال خون ايران اعلام كرده تاكنون 1500 واحد خون به آذربايجان شرقی فرستاده است. برای آگاهی از مركزهای اهدای خون می توانيد اينجا يا اينجا را ببينيد. |