بنام خدا
15 فایده آب انگور برای سلامتی
انگور یکی از بهترین و مغذیترین میوههاست. آبانگور نیز یکی از بهترین آبمیوههایی است که برای سلامتی فواید زیادی دارد. در زیر به فواید آن اشاره میکنیم.
1. فلاوونوئید موجود در آبانگور سطح کلسترول LDL (کلسترول خوب) را در بدن بالا میبرد و به همین ترتیب از ایجاد انسداد در شریانها جلوگیری کرده و قلب سالم میماند.
2. ریزوراتول موجود در آبانگور ار تشکیل تومور در بدن جلوگیری میکند و به همین روش از بروز سرطان جلوگیری میکند. آبانگور بنفش از سرطان سینه پیشگیری میکند.
3. با نوشیدن آبانگور، سطح اکسید نیتریک در بدن بالا میرود که ایجاد لخته در رگهای خونی را کاهش میدهد. این مسئله احتمال بروز بیماری و حمله قلبی را کاهش میدهد.
4. نوشیدن روزانه آبانگور به پایین نگه داشتن فشارخون کمک میکند.
5. آبانگور خواص ضدپیری دارد و به پایین نگه داشتن وزن نیز کمک میکند.
6. آنتیاکسیدانهای موحود در آبانگور، سلولهای تخریبشده را ترمیم کرده و همچنین از تخریب بیشتر آنها جلوگیری میکند.
7. فردی که به صورت روزانه آبانگور مینوشد، دچار سرفه و ترش کردن معده نمیشود.
8. نوشیدن آبانگور در صبح بدون شکر به درمان میگرن کمک میکند.
9. آبانگور اختلالات خونی را درمان کرده و برای پاکسازی خون فوقالعاده است و سموم مضر را از بدن بیرون میبرد.
10. آبانگور مشکل یبوست را نیز درمان میکند و یک ملین خوب به شمار میرود.
11. آب انگور قرمز خواص ضدویروسی و ضدباکتریایی قوی دارد، به همین علت از فرد در مقابل بسیاری عفونتها محافظت میکند.
12. آبانگور بخاطر ارزش درمانی بالایی که دارد، در درمان آسم بسیار مفید شناخته شده است.
13. آنتیاکسیدانهای موجود در آبانگور میتواند از پیر شدن و بیماریهای مرتبط با آن مثل آلزایمر جلوگیری کند.
14. آب انگور بنفش به مقابله با تصلب شریان کمک میکند.
15. آنتیاکسیدانهای موجود در آبانگور سیستم ایمنی بدن را تقویت میکنند.
نکته: اگر دچار کمخونی هستید (آهن خونتان کم است)، از نوشیدن آبانگور تیره و غلیظ خودداری کنید. آبانگور تیره حاوی موادشیمیایی است که میتواند سطح آهن بدن را کاهش دهد.
در اکثر مواقع، آبانگوری که از فروشگاه تهیه میکنیم، خالص نیست. توصیه میشود که خودتان در منزل و بااستفاده از انگور تازه آبانگور تهیه کنید.
بنام خدا
دانشمندان ژاپنی عقیده دارند که حروف نام هر کس بر اساس این لیست بیانگر خلقیات درون انسان هاست.
a = نعمت خدا
b = عشق همه
c = معصوم
d = بااستعداد
e = خوب اما شکننده
f = احساسی برای دیگان
g = منطقی
h = ارام
i = مودب
j = لذت بردنی از زندگی
k = قابل عاشق شدن
l = بامزه
m = عالی
n = مغرور
o = ورزشکار
p = خنده رو
q = باحال
r = غیرقابل پیش بینی
s = بااحساس
t = خالص و حقیقی
u = سودمند و باهوش
v = عصبانی
w = بی خیال
x = نابغه
y = لذت بردنی
z = خوش مشرب
بنام خدا
فکر میکنید بازترین، بی مانع ترین و یکدست ترین جای زمین کجاست؟ در واقع زمینی مسطح و بایر در کشور استرالیا که امروزه پوشیده از نمک است، از هر جای دیگری در دنیا مسطح تر است، درست مانند یک آینه! این آینه نمکی، دریاچه آیری نامیده میشود و اگر در زمین 9582.95 کیلومتر مربعی آن بایستید، تنها یک خط، مرز بین زمین و آسمان را به شما نشان میدهد. در این منطقه مملو از نمک کم تر موجود زنده ای تاب می آورد. اغلب آرامشی بی نظیر همه جا را فرا میگیرد و هیچ اتفاقی در این زمین باز و وسیع نمی افتد.
نشنال جئوگرافیک مجموعه ای از بهترین عکسهای موری فردریکز را منتشر کرده است. فردریکز طی 8 سال گذشته، 16 بار برای عکاسی به این منطقه سفر کرده است. وی عکسهای بی نظیری خلق کرده که میتوانید آنها را در گزارش امروز خبرآنلاین ببینید.
در نخستین لحظه های سپیده دم، با بارش باران، انعکاس نورها قدری تغییر کرده است. بارش باران در این منطقه نمکین استرالیا بسیار نادر است
خلبانانی که از روی این منطقه پرواز میکردند، به عکاس گفته بودند که گاهی که منطقه خیلی خشک میشود، زمین به رنگ قرمز در می آید. به گفته عکاس، وی بعدها متوجه شد که رنگ قرمز را گونه ای ارگانیسم که تنها در محیط های بسیار نمکی زندگی میکند، به زمین میدهد. .
به گفته عکاس، این عکس سپیده دم گرفته شده است. خط سیاه، مرز آسمان و زمین را نشان می دهد. خود عکاس می گوید که تا آن زمان، این رنگ زرد را در این منطقه تجربه نکرده بوده است.
گرفتن این عکس سه ساعت طول کشیده است. می توانید منحنی هایی که دو ستاره درخشان به جا گذاشته اند را ببینید. می بینید که روی سطح آرام و بی مانع این منطقه، هیچ اتفاقی به جز بازتاب مهتاب در این سه ساعت روی نداده است.
قاشی طبیعت
در این سرزمین خشک، رسیدن توفان با رعد و گرد و غبار، منظره ای شگفت را به وجود می آورد که می توانید لحظه ای از آن را در این عکس ببینید. عکاس چند عکس را کنار هم گذاشته و این تصویر پاناروما را به وجود آورده است.
این تصویر نیم ساعت بعد از غروب خورشید گرفته شده است. چنان که می بینید تنها یک خط ظریف، مرز آسمان و زمین را نشان می دهد. بارش باران روی انعکاس نورها موثر بوده است.
در این عکس که درست پس از گرگ و میش هوا گرفته شده است، تنها یک مرز سیاه در فاصله ای بسیار دور از عکاس، آسمان را از زمین جدا میکند. چنان که می بینید از نارنجی تا آبی تیره در این تصویر وجود دارد. عکاس به این بازه رنگی کاملا هشیار بوده است.
بنام خدا
برای این یکی فرق کرد !
مردی در ساحل در حال قدم زدن بود که دید فردی گاهی خم میشود و از میان انبوه ماهیهایی که با موج دریا به ساحل افتاده اند ، یکی را برداشته و دوباره به میان دریا پرتاب میکند ! جلو رفت و با لحنی دلسوزانه گفت : دوست عزیز ! وقتی صدها ماهی به این ساحل افتاده اند ، کار تو عبث و بیهوده است و فرقی ندارد که چند عدد از آنها را بتوانی نجات دهی ! به هر حال تو نمی توانی همه آنها را نجات دهی و بسیاری از اینها تلف خواهند شد ... مرد لبخندی زد ، خم شد و با دقت یک ماهی نیمه جان دیگر انتخاب کرد وبرداشت و به میان دریا پرتاب کرد و در همان حال گفت : درسته که نمیتونم همشون رو نجات بدم ، اما دستکم برای این یکی اوضاع فرق کرد...!!!
بنام خدا
ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود.
در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت ، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف ش ، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در را زدند، پدرم بود...
بازم نون تازه آورده بود! نه من و نه اصغر حس و حال صف نونوایی نداشتیم، پدرم می گفت :
نون خوب خیلی مهمه ! من که بازنشسته ام، کاری ندارم ، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم... در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت و هیچ وقت هم بالا نمی اومد، هیچ وقت...
دستم چرب بود، اصغر در را باز کرد و دوید توی راه پله ، پدرم را خیلی دوست داشت...
کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند ، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود !
صدای اصغر از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا!
برای یک لحظه خشکم زد چون ما خانواده ی سرد و نچسبی هستیم و هم رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم اما خانواده ی اصغر اینجوری نبود، در می زدند و میامدند تو،روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند؛ قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند و برای همین هم اصغر نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد...
آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند اما من اصلا خوشحال نشدم ، خونه نامرتب بود؛ خسته بودم و تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم...
چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید !
اصغر توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید ، پرسیدم برای چی این قدر اصرار کردی؟!!
گفت خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم!
گفتم ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم !
گفت حالا مگه چی شده؟!!
گفتم چیزی نیست، اما … در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.
پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم ، میخوای نونها رو برات قیچی کنم ؟!
تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم ...
تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند ، وقتی شام آماده شد پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت و مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد! خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت...
چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق از سرم گذشت :
نکنه وقتی با اصغر حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟
نکنه برای همین شام نخورد؟
از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند ، راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟!
آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم و یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند...
واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟!!
حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد:" من آدم زمختی هستم"!!!
زمختی یعنی ندانستن قدر لحظه ها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها ...
حالا دیگه چه اهمیتی داشت این سر دنیا وسط آشپزخانه ی خالی چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد آه بکشم...؟!
آخ! لعنتی، چقدر دلم تنگ شده براشون؛ فقط… فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند،
دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه...؟!
میوه داشتیم یا نه …؟!
همه چیز کافی بود :
من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک ...
پدرم راست می گفت : نون خوب خیلی مهمه و من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد...
اما دیگه چه اهمیتی دارد؟
چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیت ش را می فهمی.
نون سنگک خشخاشی دو آتشه هم یکی اش !!!
منبع : nesvan.wordpress.com
سخن روز : گوشهايت را ميگيري ،چشمهايت را می بندي، زبانت را گاز ميگيری،اما حريف افكارت نخواهی شد و چقدر دردناک است درد فـــــهمـيـــدن...هگل
از کودک فال فروشی پرسیدم چه میکنی!؟ گفت به آنان که در دیروز خود مانده اند فردا را میفروشم..!!امروز 24 خورداد ماه
بنام خدا
تفـاوت عشـق و ازدواج ...
یک روز پدر بزرگم برام یه کتاب دست نویس آورد، کتابی بسیار گرون قیمت و با ارزش. وقتی به من داد، تاکید کرد که این کتاب مال توئه مال خود خودته، و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی رو بی هیچ مناسبتی به من بده. من اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش کردم!
چند روز بعدش به من گفت کتابت رو خوندی ؟ گفتم نه، وقتی ازم پرسید چرا گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش، لبخندی زد و رفت.
همون روز عصر با یک کپی از روزنامه همون زمان که تنها نشریه بود برگشت اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت روی میز، من داشتم نگاهی بهش مینداختم که گفت این مال من نیست امانته باید ببرمش.
به محض گفتن این حرف شروع کردم با اشتیاق تمام صفحه هاش رو ورق زدن وسعی میکردم از هر صفحه ای حداقل یک مطلب رو بخونم.
در آخرین لحظه که پدر بزرگ میخواست از خونه بره بیرون تقریبا به زور اون روزنامه رو کشید از دستم بیرون و رفت. فقط چند روز طول کشید که اومد پیشم و گفت ازدواج مثل اون کتاب و عشق مثل اون روزنامه می مونه!
یک اطمینان برات درست می کنه که این زن یا مرد مال تو هستش مال خود خودت، اون موقع هست که فکر میکنی همیشه وقت دارم بهش محبت کنم، همیشه وقت هست که دلش رو به دست بیارم، همیشه وقت هست که اشتباهاتم رو جبران کنم، همیشه می تونم شام دعوتش کنم.
اگر الان یادم رفت یک شاخه گل به عنوان هدیه بهش بدم، حتما در فرصت بعدی اینکارو می کنم. حتی اگر هرچقدر اون آدم با ارزش باشه مثل اون کتاب نفیس و قیمتی، اما وقتی که این باور در تو نیست که این آدم مال منه، و هر لحظه فکرمیکنی که خوب اینکه تعهدی نداره میتونه به راحتی دل بکنه و بره مثل یه شیء با ارزش ازش نگهداری می کنی و همیشه ولع داری که تا جاییکه ممکنه ازش لذت ببری شاید فردا دیگه مال من نباشه.
درست مثل اون روزنامه حتی اگر هم هیچ ارزش قیمتی نداشته باشه ... و اینطوره که آدمها یه دفعه چشماشون رو باز میکنن میبینن که اون کسی رو که یه روز عاشقش بودن از دست دادن و دیگه مال اونها نیست ...
و این تفاوت عشـق است با ازدواج ...
بنام خدا
|
||
|
||
سورنا لطفی نيا : | ||
سرنخهای نیایشگاه(:معبد) لائودیسه، به خیابان ریخته شدند. سرنخهای بهدست آمده از نیایشگاه ملکه لائودیسه، پشت درهای بستهی دفتر میراث فرهنگی نهاوند، در برابر باد و باران و آفتاب میپوسند. یک سال است که مردم شهر نهاوند، شاهد از میان رفتن این برجایماندههای تاریخی هستند. |
از کودک فال فروشی پرسیدم چه میکنی!؟ گفت به آنان که در دیروز خود مانده اند فردا را میفروشم..!!امروز 23 خورداد ماه
بنام خدا
به اعتقاد بسیاری زیباترین منطقه استان گلستان روستای لوه و آبشار دیدنیاش است که بصورت پلکانی و چند طبقه در دل طبیعت خودنمایی می کند.
آبشار لوه در 20 کیلومتری گالیکش و در 5 کیلومتری جاده اصلی گلستان - مشهد و در کنار روستایی به همین نام و در جنگلی انبوه با درختان پهن برگ واقع شده است. خود روستای لوه حدود 600 نفر جمعیت دارد که ساکنان آن عمدتا از راه کارگری گذران زندگی میکنند.
همجواری آبشار با پارک جنگلی گلستان ارزش ویژهای به آن بخشیده است.گالیکش آبشارهای متعددی دارد که در این میان آبشار لوه با 75 متر ارتفاع از آبشارهای دیدنی و کم نظیر استان گلستان و در روستای لوه است.
تبلیغات در خصوص این آبشار چندان زیاد نیست و اکثر آنهایی که راهی این روستا و آبشارش میشوند از طریق دوستان و آشنایان و یا بصورت اتفاقی راهی به این جنگل یافتهاند که با توجه به زیبایی بی نظیر این آبشار به نظر میرسد میتواند یکی از قطبهای گردشگری گلستان باشد.
برای رسیدن به این آبشار زیبا باید در مسیر جاده گرگان به بجنورد برانید. فراموش نکنید که گاهی وقتها راه رسیدن به هدف از خود هدف زیباست.
در 5 کیلومتری جاده اصلی گلستان - مشهد سمت راست جاده تابلوی آبشار لوه پیداست. دوربین و کفش مناسب را فراموش نکنید همچنین مواظب شیبهای تندی که به آبشار ختم میشود باشید.
بنام خدا
از کودک فال فروشی پرسیدم چه میکنی!؟ گفت به آنان که در دیروز خود مانده اند فردا را میفروشم..!!امروز 22 خورداد ماه
بنام خدا
مـرد شمـا در کـدام دستـه قـرار می گیـرد؟
مرد دوست داشتنی، کودک، دلقک
این دسته شما را می خندانند و گوله نمکند، نمی خواهند به شما تسلط داشته باشند و خودشان را بالاتر از شما نمی بینند، هیچ حمایتی هم نمی کنند حتی ممکن است مجبور شوید خرجشان را هم بدهید، اما این کار را با اشتیاق خواهید کرد چون این مردها دوست داشتنی هستند. نگهداری از این مردها مثل داشتن یک توله سگ پشمالو است که در برابر دزد از شما دفاع نمی کند، اما اگر توپ را پرت کنید با شما بازی می کند. این مرد برای زن های ضعیف و آویزان اصلا مورد مناسبی نیست.
مرد زندگی، آقا، پدر، حامی، معلم
این گونۀ رو به انقراض از مردها! مثل آینه دق می مانند. همیشه برای اصلاح کردن اشتباهات شما آماده اند. دانای کل هستند، شما را هم زیاد داخل آدم به حساب نمی آورند. به شدت حوصله سر بر ولی قابل اطمینان هستند، داشتن آنها مثل داشتن سگ های اسکیمویی است که در سرما و برف بار را می کشند. اگر خیلی می خواهید ازدواج کنید و همه بارتان را روی دوش کسی بیندازید این مردها مورد مناسبی هستند.
مرد عاشق، زخم خورده، پریشان
خسته و ضعیف اند و دل شکسته. رنگشان پریده و چشم ها از حدقه بیرون آمده و انگار که هر لحظه ریق رحمت را دارند سر می کشند. به شدت احساساتی، می توانند ساعت ها توی چشم شما نگاه کنند و دوستت دارم بگویند، آن قدر که استفراغتان بگیرد و بخواهید یک تیپا نصیبشان کنید. این مردها اصولا به هیچ دردی نمی خورند اما می توانند برایتان یک دفترچه شعر بگویند. داشتن اینها مثل داشتن یک سگ بیمار و رو به موت حس انسان دوستی شما را ارضا می کند.
مرد فرهیخته، لاغر، عینکی
بسیار ظریف و دانشمند است، می توان با او در مورد دکارت و رنه مگریت ساعت ها صحبت کرد. به جز گیجی فلسفی مشکل خاصی ندارد. البته گیجی فلسفی اش همان قدر که شما را مجذوب می کند در نهایت هم ممکن است شما را از زندگی اون حذف کند. چون این مرد نمی داند دنبال چه چیزی می گردد و بین اسپینوزا و میشل فوکو و عمه بلقیس نوسان می کند. او خوب حرف می زند. داشتن این مرد مثل داشتن سگی است که آواز می خواند ولی در آخر فرار می کند.
مرد وحشی، نر، س*ک/س*ی، راننده کامیون
این مردها فقط یک موجود نر هستند. کلا نه اهل شعر و شاعری هستند و نه علم و دانش سرشان می شود اما عضلات خوبی دارند. مغزشان تعطیل است ولی تستسترون خونشان فرمان را در دست دارد. توی رختخواب محشر کبری هستند. اگر کسی به شما نگاه چپ کند چانه اش را پائین می آورند. البته هر زمان تشخیص بدهند این کار را با خود شما هم می کنند! داشتن آنها مثل داشتن یک سگ ژرمن شپرد خوب و درنده می ماند.
مرد اسطوره ای، مرد رویاها، مرد کامل
تمامی مشخصه های مردهای بالا را بطور همزمان دارد. گاهی دلقک است و گاهی فرهیخته، پایش بیفتد شعر هم می گوید. شب توی گوشتان زمزمه می کند و روز نمی گذارد آب توی دلتان تکان بخورد. بر خلاف دیگر مردها او هیچ کم و کسری در هیچ زمینه ای ندارد. این مرد، مردی است که وقتی می بینید بلافاصله مرد آرزوهای شماست. تنها مشکل این است که او همۀ این نقشه ها را چیده که شما را خر کند و در نهایت هم می گذارد می رود، یا زن و بچه دارد و یا اساسا وجود خارجی ندارد و شما خواب دیده اید. آهان . . . در مورد سگ . . . این مرد هیچ شباهتی به هیچ گونه ای از سگ ندارد. اما شما معمولا در آخر مثل سگ از آشنایی با این دسته مردها پشیمان می شوید!!
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
خبريار امرداد- نگار پاكدل : | ||
نقش برجستهی «کورنگون» در ممسنی شیراز که به گفته یک باستانشناس، كهنترین نقشبرجستهی جهان است رفته رفته در حال ناپدید شدن است. |
بنام خدا
آشنایی با دریاچه شورمست - مازندران
دریاچه شورمست در 6 کیلومتری شهرپل سفید قرار دارد. این دریاچه، تنها دریاچه طبیعی شهرستان سواد کوه با وسعت ۱۵ هزار متر مربع و عمق ۵ متر است
دریاچهٔ طبیعی شهرستان سوادکوه، در ۶ کیلومتری غرب شهر پل سفید و در ارتفاعات مشرف به این شهر در مجاورت روستای شورمست واقع شدهاست.
منظره این دریاچه با جنگل اطراف آن که از درختان کهنسال و بلند قامت توسکا پوشیده شده، آن را به یکی از زیباترین اماکن موجود در شهرستان سوادکوه تبدیل ساختهاست.
دریاچه شورمست به دلیل قرار گرفتن در شاهراه تهران - شمال و وجود دو محور جاده آسفالته و راه آهن از موقعیت بسیار مناسبی برخوردار است.
روستا و دریاچه شورمست در ناحیه جنوبی استان مازندران و در جنوب غربی شهرستان سوادکوه، شهر پل سفید قرار دارد.
در اطراف این دریاچه، تاسیسات عظیم استخراج زغال سنگ، پل ورسک، امامزاده عبدالحق زیرآب، برج تاریخی لاجیم، قلعه کنگ لو، امامزاده شابالوفلورد، امامزاده سامولا ارفعده، کوههای صخرهای خروا و نروا و بسیاری از مکانها و چشم اندازهای زیبای طبیعی قرار دارند.
بنام خدا
نجار، یک روز کاری دیگر را هم به پایان برد ...
پایان هفته بود و تصمیم گرفت دوستی را برای صرف نوشیدنی به خانه اش دعوت کند.
موقعی که نجار و دوستش به خانه رسیدند.پیش از ورود ، نجار چند دقیقه در سکوت جلو درختی در باغچه ایستاد و سپس با دو دستش ، شاخه های درخت را گرفت !
چهره اش بی درنگ تغییر کرد و خندان وارد خانه شد، همسر و فرزندانش به استقبالش آمدند ، برای فرزندانش قصه گفت و سپس با دوستش به ایوان رفتند تا نوشیدنی بنوشند ...
از آنجا می توانستند درخت را ببینند ، دوستش دیگر نتوانست جلو کنجکاوی اش را بگیرد، و دلیل رفتار نجار را پرسید.نجار گفت :
آه این درخت مشکلات من است ! موقع کار ، مشکلات فراوانی پیش می آید ، اما این مشکلات مال من است و ربطی به همسر و فرزندانم ندارد !
وقتی به خانه می رسم ، مشکلاتم را به شاخه های آن درخت می آویزم و روز بعد ، وقتی می خواهم سر کار بروم ، دوباره آنها را از روی شاخه بر می دارم .
جالب این است که وقتی صبح به سراغ درخت می روم تا مشکلاتم را بردارم ، خیلی از مشکلات ، دیگر آنجا نیستند ، و بقیه هم خیلی سبکتر شده اند !!!
سخن روز : مردی که اشتباه نکند، ارزش کارهای بزرگ را نخواهد داشت. ادوارد فیلیپس
بنام خدا
چیزی نمانده شعر تر از چین بیاوریم!
زشت است اینکه گیر سر از چین بیاوریم
کبریتهای بیخطر از چین بیاوریم
آوردهایم هر چه شما فکر میکنید
چیزی نمانده شعر تر از چین بیاوریم
هر چند توی کشور ایران زیاد هست
ما میرویم گور خر از چین بیاوریم
آوردهایم ما نمک از ساحل غنا
پس واجب است نیشکر از چین بیاوریم
هی نیش میزنند و عسل هم نمیدهند
زنبورهای کارگر از چین بیاوریم؟
خوانندهها چه قدر زمختاند و بدصدا
من هم موافقم قمر از چین بیاوریم
حالا که خوشگلان همه رقاص گشتهاند
پس واجب است شافنر از چین بیاوریم
خشکیده است، پس بدهیمش به روسیه
دریای خوشگل خزر از چین بیاوریم
تا آن که جمعیت دو برابر شود سریع
باید که دختر و پسر از چین بیاوریم
حالا که نیست کار بُزان پای کوفتن
ما میرویم گاو نر از چین بیاوریم
یک روز اگر که مردم ایران غنی شوند
باید گدا و در به در از چین بیاوریم
گویند سر عشق مگویید و مشنوید
ما میرویم لال و کر از چین بیاوریم
بنام خدا
6 روش مبتـکرانه برای پاشیـدن نـمک بر زخـم گرانـی ها!
عصرایران ؛ جعفر محمدی (سردبیر عصرایران): هیچ چیز آدمی را به اندازه "نادیده گرفتن شعور"ش آزرده نمی کند. این نکته ای است که گویا خیلی ها نمی خواهند بدان گردن نهند و ای بسا تصور می کنند خودشان انسان های آگاه، تحصیل کرده و با شعوری هستند که سوار بر ماشین زمان، به گذشته ها رفته و به مردمانی بدوی و جاهل و بی خبر از همه چیز رسیده اند!
این روزها، گران شدن کالا و خدمات، یک پدیده عادی شده است و مردم خسته از گرانی ها، حتی نای پرسش از میزان گرانی ها را نیز ندارند جز اینکه تا آنجا که می توانند صورتحساب ها را پرداخت می کنند و بعد هم به دنبال کاهش یا حذف برخی اقلام از سبد خانواده هستند: از گوشت گرفته تا لبنیات و از سفر تا نو نوار کردن خانه هایشان!
هر چند این گرانی ها آزار دهنده هستند و گاه به معنای واقعی کلمه "خانمان سوز" (اثرات فقر در طلاق و فحشا و سرقت را به یاد بیاورید)، اما آزار دهنده تر از همه این است که یک عده می کوشند آنچه "اظهر من الشمس" است را کتمان کنند و در روز روشن و در حالی که با مخاطب خودشان زیر اشعه تابان خورشید نشسته اند، بگویند: "به به ! چه شب زیبایی !" و بعد هم در حالی که دستانشان را بر روی پیشانی سایه بان کرده اند تا خورشید چشمانشان را نزند، شروع به استدلال می کنند که الان شب است.
با مروری بر ادبیات و رفتارهای برخی مسوولان و نهادهای مسوول در قبال گرانی ها، شاهد آنیم که نه تنها هیچ کدام مسوولیت گرانی ها را بر عهده نمی گیرند، بلکه به لطایف الحیل، سعی در انکار و کتمان و فرافکنی دارند:
1. انکار و پاک کردن صورت مساله
برخی مسوولان، اساساً دست به تکذیب شان خوب است. وقتی رئیس جمهور در اوج تورم و در حالی که کمر مردم زیر بار گرانی های شکسته، با خونسردی می گوید تورم تنها 6 درصد است و یا زمانی که گرانی ها را منکر می شود و آن جمله تاریخی "سر کوچه ما ارزان است" را بیان می کند یا هنگامی که وزیر راه و شهرسازی، می گوید که مسکن گران نشده، آیا به جز انکار واقعیت ها و پاک کردن صورت مساله، نام دیگری بر این رفتارها می توان نهاد؟ اگر نام دیگری می شود نهاد آن نام دیگر "نمک بر زخم پاشیدن" است.
2. کوبیدن قیمت سایر کشورها بر سر مردم
این هم روشی است که برخی مسوولان بدان علاقه وافری دارند. خدا نیاورد روزی که فلان مسوول خبردار شود در فلان کشور قیمت مثلاً بنزین یا تعرفه مکالمات تلفنی از ایران بیشتر است! از فردایش این موضوع را همانند چماق بر سر مردم خودمان می کوبد که "نگاه کنید در فلان آباد قیمت ها دو برابر اینجاست!" و البته نمی گوید که در آنجا، اگر مثلاً بنزین دو برابر است، قیمت خودرو یک سوم اینجاست و جاده ها و خیابان هایش استاندارد هستند و ملت برای پیدا کردن یک جای پارک در معابر پایتخت، جان به سر نمی شوند!
3. کم فروشی با قیمت سابق
این طرح خلاقانه(!) مخصوصاً در ابتدای اجرای هدفمندی یارانه ها مورد توجه قرار گرفت و برای این که به خلق الله بقبولانند که هدفمندی باعث گرانی نمی شود، از حجم محصولات کاستند و مثلاً شیر 900 گرمی را در همان بسته های شیر یک کیلویی و با قیمت سابق به مردم فروختند یا از تعداد برگ های دستمال کاغذی کاستند و ... و در این میان، مسوولان هم با لبخندی رضایت آمیز ندا در دادند که دیدید با طرح هدفمندی گرانی پیش نیامد و پیش بینی های منتقدان غلط بود؟ (البته بماند که بعداً قیمت ها چنان بالا رفت که با کاستن 100 گرم شیر و کم کردن 10 برگ دستمال هم نمی شد شوی ارزانی را ادامه داد!)
4. تغییر تعریف
این هم برای خودش حکایتی دارد و از ابتکاراتی است که ای بسا تنها به مخیله مسوولان ایرانی خطور می کند. نمونه اش همین مخابرات خودمان است که قیمت مکالمات را اصلاً تغییر نداده و هر پالس را همچنان 44.7 ریال محاسبه می کند. فقط یک تغییر کوچک (!) در تعریف پالس داده اند:
تا پیش از این هر پالس تماس از تلفن ثابت به ثابت از ساعت 6صبح تا یك ظهر 134 ثانیه، از ساعت یك ظهر تا 21 شب میزان 159 ثانیه و از ساعت 21 تا 6 صبح میزان 193 ثانیه بود اما برای اینکه قیمت هر پالس تلفن افزایش نیابد، تعریف پالس را تغییر داده اند و از این به بعد به هر 120 ثانیه یک پالس می گویند و البته تأکید مؤکد می کنند که قیمت همان 44.7 ریال است!
تغییر تعریف البته در این مملکت، مسبوق به سابقه است: تغییر تعریف تورم، بیکاری و به کار بردن ادبیاتی نظیر "تعدیل نیرو" برای اخراج های گسترده و "تعدیل قیمت ها" برای گران کردن و ... !
5. ارزان شد!
جنس، هزار تومان می رود رویش، آقایان و رسانه هایشان سکوت می کنند و وقتی از آن هزار تومان افزایش یافته، 20 تومانش کم می شود مصاحبه می کنند و کلاس می گذارند که بازار را کنترل کردیم و قیمت ها را پایین آوریم! مراجعه ای به آرشیو سخنان مسوولان بانک مرکزی در باب مدیریت شان بر بازار سکه و ارز مشتی از این خروار را عیان می کند.
6. فرافکنی ؛ شاه کلیدی که به همه درها می خورد!
وقتی هم که آش آنقدر شور می شود که با انکار و تغییر تعریف و کم فروشی و ... کاری از پیش نمی رود، نوبت به "شاه کلید" می رسد: فرافکنی!
در همین بحران اخیر ارز که ظرف چند روز، یک سوم از ارزش پول ملی کاهش یافت و همه عالم و آدم متحیر از افزایش قیمت ها شدند، آقایان ترجیح دادند به جای مسولیت پذیری، همه چیز را به گردن پیامک هایی بیندازند که قیمت های موجود را اعلام می کردند! و یا در سایر گرانی ها مانند قیمت مسکن، از دست هایی سخن بگویند که در کار دولت ایجاد اختلال می کنند و نام هایشان هم در جیب رئیس جمهور است!
بعد از تحریر :
آقایان و خانم های مسوول! از گرانی های روزمره تان سپاسگزاریم! همین ما را بس است، در ضمن هیچ مسوولیتی هم متوجه شما پاکدستان نیست (!) ولی شعورمان را نادیده نگیرید و بر زخم گرانی ها، نمک اهانت نپاشید.
بنام خدا
از چند روز گذشته که بحث افزایش ناگهانی قیمت نان در کل کشور مطرح شده نانوایی های شهرهای غرب استان تهران خلوت شده و به گفته یک مادر سرپرست خانوار از این پس باید اشک را بر سر سفره کودکانم بگذارم.
به گزارش مهر، کلمه نداشتن برای انسانهای مرفه جامعه شاید لغتی غریب باشد و شاید خیلی ها با موج گرانی کنار بیایند یا به عبارتی آن را دور بزنند اما مفهوم نداشتن را کودکان بی سرپرست و خانواده های نیازمند به شدت لمس می کنند و هر زمان تومانی بر قیمت محصولی اضافه می شود آنان خون به جگر می شوند.
روزی که موضوع پرداخت یارانه ها مطرح شد خیلی ها از آن حمایت و خیلی ها با آن مخالفت کردند و بسیاری از حامیان خواستار تدبیر درست در اجرای صحیح این طرح ملی وعظیم بودند.
شاید خیلیها پیش بینی می کردند که اگر کوچکترین اشکالی در برنامه ریزی اجرای این طرح از ابتدا وجود داشته باشد و خشتها کج نهاده شود بار به مقصد نرسد.
طرح اجرایی شد و در گامهای اول افزایش نرخ گاز، برق، آب، سوخت و ... شکی بر مردم وارد آورد که موضوع قبضهای ۱۰ و ۲۰ میلیون تومانی در شهرهای شمالی به تیترهای اول رسانه های کشور تبدیل شد.
مردم قدرشناس و ولایی نظام جمهوری اسلامی ایران به امید آبادانی بیشتر کشورمان تورمها را نادیده گرفته و با گرانیها کنار آمدند.
در این میان نیازمندان و فقرا و زنان سرپرست خانوار فشارها را بیش از دیگران تحمل کردند فشارهایی که مرفهین را نیز به گله و شکایت واداشته بود و آنان را می توانست از پا در بیاید.
گیلاس رویایی در ذهن کودکان نیازمند
ماه ها گذشت، افزایش قیمت شیر، گوشت، مرغ، میوه و ... نیز مزید بر علت شد اما باز هم مردم چون شرایط حساس کشور و موضوع تحریمها را به خوبی درک می کردند، لب به گلایه نگشودند و تنها در پی افزایش نظارتها از سوی مسئولان برای کنترل قیمتها شدند، قیمتها کنترل نشد و گیلاس هفت هزار و ۴۰۰ تومانی به رویایی برای کودکان فقیر تبدیل شد.
نیازمندان از خوردن بسیاری از اقلام چشم پوشاندند، میوه های بهاری را تجملی دانسته و صرف نظر کردند، گوشت را به بهانه داشتن تب کنگو از سفره های بچه هایشان حذف کردند و از خوردن پروتین حیوانی صرف نظر کردند و .... از کنار خیلی محصولات خوراکی گذشتند و به نان و پنیر و سبزی دل خوش کردند.
اما دیروز خبری شنیدند که نان را نیز از سر سفره خیلی هایشان حذف می کرد، لواش ۱۶۰ تومانی، سنگک ۶۰۰ تومانی، بربری ۵۰۰ تومانی، تافتون ۳۰۰ تومانی دلهره و استرسی در نگاه زنانی انداخته بود که در صف نانوایی به امید خرید چند قطعه نان برای فرزندان یتیم خود می خواستند بخرند.
پیرزنی در صف نانوایی در رباط کریم در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار داشت: سنگک دانه ای ۶۰۰ تومان باید از سبد کالای من و همسرم حذف شود چون همسرم از کار افتاده و توانایی کار کردن ندارد و حقوق بازنشستگی هم نداریم و با کمک کمیته امداد زندگی می کنیم و قدرت مالی ما بسیار کم است.
سرانجام نان گران شد، امید است به بهانه افزایش قیمت نان دیگر کالاها و مواد خوراکی افزایش قیمت نداشته باشد که آنوقت کنترل و نظارت بازار بسیار سخت و سخت تر خواهد شد.
از کودک فال فروشی پرسیدم چه میکنی!؟ گفت به آنان که در دیروز خود مانده اند فردا را میفروشم..!!امروز 21 خورداد ماه
بنام خدا
10 جانور نادر و عجیب
حیات وحش كره زمین بسیار متنوع و گوناگون است. گونه های جانوری با توجه به زیستگاه ها و نوع تغذیه شان ویژگی های خاص خود را دارند كه همین ویژگی ها موجب می شود آنها بتوانند به بقا ادامه دهند البته نسل اغلب آنها در معرض خطر انقراض قرار دارد. نگاهی به 10 جانور نادر و عجیب.
اوئیستیتی یک میمون كوچولوست كه فقط در شمال شرق برزیل می توان آن را یافت. اندازه این میمون 25 سانتی متر است.
اتوسیون پستانداری است از گونه روباه و بسیار شبیه خفاش كه در بخش های كوچكی از بیشه زارهای آفریقا زندگی می كند.
مولوخ یا شیطان خاردار موجودی است كه در بیابان های استرالیا زندگی كرده و علیرغم ظاهر خطرناكش فقط مورچه می خورد.
لاک پشت آلبینو پدیده ای بسیار نادر در میان لاک پشتان دریایی است كه ضعیف تر از آن است كه بتواند در محیط طبیعی در برابر شكارچیان به بقایش ادامه دهد.
مارا یا خرگوش پاتاگونیا سومین جونده بزرگ جهان است كه در استپ های پهناور آرژانتین زندگی كرده و منحصرا از گیاهان تغذیه می كند.
مورو اسفنكس پروانه عجیبی است كه به پرنده نیز شباهت داشته و با خرطوم بلندش قادر به نوشیدن شهد گل ها در حین پرواز درجا است.
تاتو گونه ای مورچه خوار است كه پشتش از زره ای استخوانی پوشیده شده و می تواند برای حفظ جان خود كاملا به شكل یک گلوله درآید.این یكی یک پیچی از گونه تاتو است كه فقط در آرژانتین زندگی می كند.
دوگونگ یا گاو دریایی یک پستاندار بزرگ آبزی است كه تا 900 كیلوگرم وزن داشته و در آب های كم عمق از گیاهان دریایی تغذیه می كند.نسل این حیوان در خطر انقراض قرار دارد.
ماكی واری گونه ای لمور با پشم های بلند سیاه و سفید است كه در جنگل های شرق ماداگاسكار زندگی می كند.
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
خبريار امرداد- نگار پاكدل : | ||
«دختر انار»، نمایشی برگرفته از داستانهای فولکلور و بازگوكنندهی ادبیات داستانی ایران به نویسندگی اردشیر صالح پور و کارگردانی حسن حاجتپور به زبان کودکان و به شکلی فانتزی این روزها در تالار هنر بر روی صحنه است. کارگردان نمایش«دختر انار»، از پیوند نزدیک بینندگان با نمایش و شمار بینندگان این نمایش ابراز خرسندی كرد و آشنا کردن کودکان با ادبیات کهن و فولکلور ایران را بنیادیترین شوند این نمایش دانست. |
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
سورنا لطفی نيا : | ||
به دنبال پیگیری هنرمندان شهرستان «کوهدشت» و همچنین رسانهها، مدیر کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان لرستان، از توجه برای رفع مشکلات این اثر تاریخی خبر داد. |